فرید ریش ویلهلم نیچه ( اراده ی معطوف به قدرت؛ و فلسفۀ اخلاق ---- بخش چهارم)

 حالا که ما یاد گرفته ایم در هوا مثل یک پرنده پرواز کنیم و در دریا مانند یک ماهی شنا کنیم؛ فقط یک چیز باقی مانده؛ یاد بگیرئیم مثل یک آدم روی زمین زندگی کنیم ۰  جورج برنارد شاو)  در این بخش بیشتر دیدگاه نیچه در بارۀ زنان به شما تقدیم می گردد

  تا بدانیم که این فیلسوف شهیر چه درک و برداشتی در بارۀ زنان داشته است۰ گفته های نیچه در بارۀ زنان و استفادۀ او از زن و استعارات زنانه؛ در سراسر نوشته هاو آثارش؛ مقصود ومنظور او را به درستی مشخص نمی سازد۰گاهی نوشته های او چنان می نماید که جز زن ستیز کینه توز در باره اش نمی توان گفت وگاه به آسانی می توان اورا همچون قهرمان زنان یا قهرمان فمینیسم دانست۰ زن ستیزی نیچه را در بسیاری از گفته های او دربارۀ زنان می توان دید واین شاید بدین دلیل باشد که زن واندیشه در بارۀ او؛ بیشترین تأثیر را بر نیچه داشته است؛ چراکه به گفتۀ ویل دورانت؛ عادت او بود کسانی را که در او بیشتر تأثیر ونفوذ کرده اند طعنه زندو متهم سازد۰من می کوشم در مقالات بعدی نیز به این مهم بپردازم۰ همچنین به مسائل دیگری هرچند مختصر پرداخته خواهد شد ۰ لازم می دانم که به صراحت بگویم که من با تمام نظرات نیچه در بارۀ دموکراسی وزنان به شدت زاویه داشته و مخالفم و افسوس می خورم بر اینکه   نیچه تا پایان زندگی نفهمید و نتوانست از این افکار سخیف دست بر دارد ونسبت به زنان و دموکراسی و برابری؛ انسانی تر بیندیشد ۰( هرچند دموکراسی نیز ایرادهای دارد اما در بین انواع نظام های تجربه شده در تاریخ بشر بدون تردید دموکراسی بهترین است ) من در عین حال که  آثار نیچه را با دقت ولذت می خوانم ( به ویژه کتاب بسیار ژرف و گرانسنگ چنین گفت زرتشت که هر باری که می خوانم حظ می کنم)  اما همین نیچه  در جاهای برایم غیر قابل تحمل می گردد که مجبورم به نقد وسنجش آن موارد بپردازم   ۰ نیچه   به دولت ها ارزش و اعتباری چندانی قائل نیست و همانند هگل نیز پرستندۀ دولت نمی باشد ۰ نیچه و  شوپنهاور ملت پرست هم نبودند  و علاقۀ چندانی به آلمان از خود نشان نمی دادند  ۰ نیچه همچنین ضد یهود هم نیست؛ هر چند به باور  او آلمان از یهودان اشباع شده است و نباید اجازه داد که دیگر سیل یهودان بدان سرزمین جاری شود ۰ نیچه از انجیل بدش می آید؛ اما تورات را با عالیترین کلمات می ستاید ۰ نیچه هرچند پرستندۀ دولت و ملت نیست؛ ولی به طرزی  وحشتناک فرد پرست و قهرمان پرست پرشوری است ۰ نیچه می گوید که بدبختی تمامی یک ملت کمتر از رنج کشیدن یک فرد بزرگ و یک قهرمان اهمیت دارد؛ بدبختی های همۀ این مردم حقیر رویهمرفته حاصل جمعی را تشکیل نمی دهند؛ مگر در احساس مردان بزرگ ۰ چقدر در این سخنان بی انصافی و بی رحمی و کوتاه نظری موج می زند ۰ جهنمی که دین در دنیایی بعد وعده داده است؛ جناب نیچه با ابر انسانش  می خواهد در همین زندگی بر پا سازد ۰ آیا بی اخلاقی وبی عدالتی بدتر از این هست که نود ونه در صد بشریت باید مضمحل گردند تا ابر انسان نیچه بر تخت بی عدالتی خود بنشیند و سیاه روزی مردم را  تماشاکند؟ نیچه مگر نمی دانست که بزرگترین نوابغ جهان از میان طبقۀ متوسط بر خاسته نه از بین مشت مفتخور اشرافی وبی خیال نسبت به سرنوشت مردم؟ نیچه هرچند با اخلاق مسیحیت سر ستیز دارد ؛اما اخلاق ایده آل او نیز ویرانگر و غیر انسانی و اخلاقی است ۰ نیچه نیمی از بشریت را نه تنها نادیده گرفته بلکه به گونۀ نابخردانه به آنان توهین روا می دارد که هرگز قابل پزیرش نیست ۰ نیچه هرگز از پرخاش کردن به زنان  نمی آساید ۰ در کتاب شبه پیامبرانه اش یعنی چنین گفت زرتشت می گوید که زنان هنوز قابلیت دوستی پیدا نکرده اند؛ هنوز گربه ومرغند یا حد اعلی گاوند ۰ مرد باید برای جنگ تربیت شود و زن برای تفریح مرد جنگی ۰ مابقی همه حماقت است ۰ در جای دیگر می گوید؛ اگر به پیش زن می روی؟ تازیانه را فراموش مکن ۰ نیچه در کتاب ارادۀ معطوف به قدرت می گوید:  "از زنان چنان لذت می بریم که گویی از موجودی لذیزتر و لطیف تر و اثیری تر بر خوردار می شویم ۰ عجب رفتاری است با موجوداتی که در ذهن خود جز رقاصی و موهومات وزرق برق چیزی ندارند؛ اینها همیشه موجب مسرت روح عمیق و استوار هر مردی بوده است ۰ اما همین زیبایی ها نیز فقط تا وقتی در زنان وجود دارند که در زیر سلطۀ مردان مرد باشند؛ به محض آن که استقلال به دست بیاورند غیر قابل تحمل می شوند ۰ نیچه به اراجیف خود چنین ادامه می دهد:  زن موجبات ننگ بسیار دارد؛ در زن فضل فروشی و سطحی بودن و روحیۀ معلمی و خرده خود پسندی و لگام گسیختکی و عدم استقلال فراوان نهفته است؛ که واقعأ بهتر آن بوده است که تا کنون ترس از مرد آن ها را تحت فشار و تسلط خود داشته است ۰ نیچه در کتاب دیگرش به نام "آن سوی نیک وبد " چنین یاوه گویی می کند:  ما باید زنان را ملک خود بدانیم چنانکه شرقیان می دانند ۰ همۀ ناسزاهایی که به زنان می گوید به عنوان حقایق مسلم و مبرهن مطرح می شود ۰ البته سخنان سخیف نیچه نسبت به زنان بسیار بیش از این می باشد که در اینجا گفته شد ولی من از اینکه حتا گفته های او را بیاورم شرمنده می شوم ۰ من به عنوان یک مرد از تمام بانوان عزیز و گرامی عذر می خواهم ۰( بدبختانه بسیارند کسانی که نسبت به زنان هتک حرمت نموده اند  یکی دیگر از زن ستیزان نابخرد "ملاصدرا " بزرگترین فیلسوف شیعه در عهد صفویان می باشد که چنین بی شرمانه وبه دور از خرد  نسبت به زنان اظهارات جاهلانۀ خود را بیان می کند : ملاصدرا در کتاب مهم خود تحت عنوان "اسفار اربعه" می گوید:  خداوند برای کمک به انسان ها جانوران را آفریده است ویکی از انواع حیوانات زنان هستند ۰ می گوید:  بعضی حیوانات برای خوردن و بعضی برای سوارشدن وبعضی برای زینت وبعضی برای بارکشیدن وبعضی برای تجمل وآسایش وبعضی برای نکاح و آمیزش ۰ ملای جاهل دیگری یعنی ملاهادی سبزواری در شرح چرندیات ملاصدرا می گوید:  ملاصدرا اشارۀ لطیفی دارد که زنان به دلیل ضعف عقل وجمود بر ادراک جزئیات ومیل و رغبت به زیور ها عدلأو عقلأ نزدیک است که با جانوران زبان بسته ملحق شوند ۰" من نمی دانم که آیا ملا صدرا و ملا سبزواری مادران خود را نیز جانور می دانستند  یا خیر؟ اگر جانور می دانستند پس خودشان هم فرزندان همان جانوران بوده اند ۰ شرم باد بر این جرثومه های جهل وجور و جنایت ۰ من  جانوران را دوست دارم وقصدم توهین به هیچ جانوری نیست؛  جانوران موجودات بس مظلوم هستند که ما انسان ها در حق شان همیشه ظلم کرده ایم    ) البته از اینگونه سخنان بی سر وته وکاملأ احمقانه در بین  اکثر ادیان و مذاهب  و ملایان شیعه وسنی و دیگر مذاهب به وفور وجود دارند ۰  و شوربختانه تعداد به اصطلاح فیلسوفان وحتا آنان که خود را روشنفکر می دانند؛ این پیش داوری های غیر اخلاقی وجود دارند۰ مردانی که رذالت ها ونابخردی ها وجنایات خود را نمی بینند وخوبی وبدی ویا حسن وقبح را امری ذاتی و مربوط به یک قشراز افراد بشر می دانند ۰ برگردیم به جناب نیچه ؛ نیچه چون کاملأ مخالف برابری ودموکراسی است وهم سطح شدن مردان وزنان را نفی می کند بنابراین این چنین به دموکراسی دواسبه می تازد؛  " دموکراسی یعنی سهل انگاری؛ یعنی هر یک از اعضاء مؤسسه وتشکیلات اجازه داشته باشد که هرچه خواست انجام دهد۰ معنی دموکراسی فقدان اتصال وبه هم پیوستگی اجزاو حکومت آزادی و هرج و مرج است؛ معنی آن؛ ستایش فرومایگی و سرزنش بلندپایگی است ۰ در دموکراسی ظهور مردان بزرگ امکان ناپزیر است --  مردان بزرگ چگونه می توانند ناشایستگیها و نادرستیهای انتخاب را گردن نهند؟ در این گونه مواقع چه فرصتی برای آنها موجود است؟ عامۀ مردم آن آزادمردانی را که دشمن هرگونه تملق بوده از چاپلوسی بیزارند؛ دشمن می دارند؛ همچنانکه سگان خصم گرگ می باشند ۰ این آزادمردان همانهایی هستند که عضو یک حزب منظم نیستند ۰ چنین مزرعۀ مرد برترنمی پرورند ۰ چگونه ملتی که از مردان بزرگش عاطل و مأیوس و شاید هم گمنامند می تواند بزرگ باشد؟ چنین ملتی خصلت وحیثیت خودرا از دست می دهد؛ تقلید امر عرضی است نه طولی -- یعنی در چنین قومی کمال وغایت مطلوب مردبرتر نیست بلکه افراد معمولی مثل اعلا و سرمشق هستند؛ در اینجا همگان مانند هم می گردند و حتا زن و مرد نیز به هم شبیه می شوند ---- مردان زن می گردند و زنان مرد می شوند ۰ پس زن صفتی نتیجۀ طبیعی دموکراسی و مسیحیت است ۰ در اینجا مرد کم است ؛از این روی زنان کوشش می کنند که خود را همچون مردان سازند؛ زیرا فقط آنکه مرد کامل است می تواند زن را در مقام زنی نگهدارد ۰ مرد می گوید:  زن از دندۀ من آفریده شده است؟ چه دنده های ناچیزی دارم! زن بر اثر آزادی؛ قدرت و احترام خودرا از دست داده است؛ زنان امروز کجا مقام و مرتبۀ زنان در بار "بوربون ها" را دارند؟ برابری زن و مرد غیر ممکن است؛ زیرا میان این  دو نزاع ابدی بر پاست ۰ در این نزاع بدون پیروزی آشتی ممکن نیست ---- آشتی وقتی صورت پزیر است که یکی اطاعت دیگری را گردن نهد ۰ کوشش در برابری زن و مرد خطرناک است؛ زیرا زن از برابری خرسند نیست؛ اگر مرد مرد باشد زن اطاعت و فرمانبری را بهتر دوست دارد ۰ علاوه بر این کمال و خوشبختی زن در مادری است ۰ زن سرتا پا معماست و برای این معما فقط یک راه حل موجود است و غایت و هدف داشتن فرزند می باشد ۰ ولی زن را در نظر مرد چیست؟ بازیچۀ خطرناک ۰ مرد را باید برای جنگ بار آورد وزن را برای آسایش خاطر جنگجو ۰ جز این هرچه باشد بیهوده است ۰ نباید با زنان به خوشخویی و نرمخویی رفتار کرد ۰ آنچه در زناشویی مایۀ تشویق است که در ازدواج زن به مقصود خویش می رسد ولی مرد خالی و تنگ چشم می گردد ۰ اگر مردی زنی را دوست بدارد؛ حاضر است تمام دنیا را به او تقدیم نماید و پس از ازدواج این کار را می کند؛ و به محض اینکه بچه دار شد باید همه را فراموش کند؛ فداکاری عشق در خانواده تبدیل به خود خواهی می شود ۰ درستی و ابتکار زینت تنهایی است ۰ از نظر اندیشۀ بلند فلسفی؛  مردان متأهل مشکوک و مظنونند؛ برای من نا مفهوم است که کسی که در زمینۀ کار خود می تواند به جهان و حیات به یک نظر بنگرد؛ خود را به زن داری و نان در آوردن و راحت طلبی و آسایش زن و فرزند مشغول کند ۰ خیلی از حکما پس از تولد فرزند از فلسفه و حکمت بازمانده اند ۰ نسیمی که از سوراخ کلید می وزد می گوید بیا  ؛ همین که در را به حیله نیمه باز کردم می گوید برو؛ زیرا عشق زن وفرزند مرا در بند نگاه داشته است ۰ با زن صفتی؛ سوسیالیسم و هرج ومرج طلبی فرا می رسد  همۀ اینها درد و تفالۀ دموکراسی می باشد؛ اگر برابری در حقوق سیاسی درست است؛ چرا در امور اقتصادی درست نباشد؟  ودر چنین صورتی رئیس و پیشوا به چه درد می خورد؟  بعضی از سوسیالیستها کتاب چنین گفت زرتشت را می ستایند؛ ولی ای ستایش مطلوب نیست ۰ بعضی ها هستند که عقیدۀ مرا در بارۀ حیات تبلغ می کنند ولی در عین حال مبلغان برابری و مساوات نیز هستند ۰ من نمی خواهم مرا با این اشخاص اشتباه کنند ۰ زیرا در نظر من حق این است که مردم برابر نیستند ۰ ما می خواهیم که چیز مشترک نداشته باشیم ۰ ای مبلغان مساوات؛ این جنون قاهر ضعف و ناتوانی شماست که فریاد برابری و مساوات می زند ۰ طبیعت از برابری نفرت دارد؛ او می خواهد افراد و طبقات و انواع همه مختلف باشند ۰ سوسیالیسم خلاف منطق است: قانون تحول اقتضا می کند که در انواع و نژاد ها و طبقات و اشخاص بالاتران  فروتران را مورد استفاده و استثمار قرار دهند ۰ زندگی استثمار است و به طور قطع می خواهد زندگی دیگری را فدای خویش سازد؛ ماهیان بزرگتر از ماهیان کوچکتر تغذیه می کنند و سرتاسر داستان زندگی همین است ۰ بسیار خرسندم که جامعۀ بشری مسیری غیر از آنچه جناب نیچه پیشنهاد نموده در پیش گرفته ؛هرچند به گونۀ کجدار و مریض و لنگان لنگان به سوی آزادی وعدالت اجتماعی  و دموکراسی در حرکت است ۰ قضاوت نهایی را به شما خوانندۀ گرامی می سپارم ۰ در پایان چند بیت شعر از زنده یاد فروغ فرخزاد که به نام عصیان است را زینت بخش این جستار قرار داده و به همۀ بانوان گرامی  و آزاد اندیشان تقدیم می دارم ۰ (به لب هایم مزن قفل خموشی / که در دل قصه ئی ناگفته دارم / زپایم بازکن بند گران را / کزین سودا دلی آشفته دارم / بیا ای مرد؛ ای موجود خودخواه / بیا بگشای درهای قفس را / اگر عمری به زندانم کشیدی / رهاکن دیگرم این یک نفس را / منم آن مرغ؛ آن مرغی که دیریست / به سر اندیشۀ پرواز دارم / سرودم ناله شد در سینۀ تنگ / به حسرتها سر آمد روزگارم / به لب هایم مزن قفل خموشی / که من باید بگویم راز خودرا / به گوش مردم عالم رسانم / طنین آتشین آواز خود را ۰)