ويتکنشتاين  و بازيهاي زباني  

لودویگ ویتگنشتاین در سال 1889 در وین به عنوان فرزند یک صنعتگر ثروتمند به دنیا آمد. ویتگنشتاین پس از اخذ ديپلوم  انجنيري مکانيک ، شروع به مطالعه فلسفه کرد ٬ در اواخر سال 1911 ویتگنشتاین برای مطالعه منطق و فلسفه نزد را سل به کمبریج رفت.

او همچنین با  گوتلوب ٬٬فرگه٬٬ در تماس بود. ویتگنشتاین به زودی به یکی از درخشان ترین فیلسوفان جوان کمبریج شهرت پیدا کرد با وجود که او در ابتدا از فلسفه فاصله گرفت و معلم کالج  شد. در سال 1929 او کار فلسفی خود را از سر گرفت ٠
 او همچنان  با فیلسوف جورج ٬٬ ادوارد مور٬٬  و اقتصاددان جان مینارد دوست شد  و با راسل  ، فیلسوف مهم قرن بیستم. شروع به کار  روی اولین اثر خود ، "رساله منطقي-فلسفی" کرد. در این میان ، ویتگنشتاین به عنوان داوطلب در جنگ جهانی اول شرکت کرد. پس از جنگ جهانی اول ، «رساله منطقی-فلسفی» منتشر شد. ٬ در آنجا یادداشتهای بسیاری نوشت که بعد ها مبدل  به اثری از "تحقیقات فلسفی" شد ، که  پس از مرگ وي  منتشر شد. ویتگنشتاین در سال 1939 استاد دانشگاه کمبریج شد و در سال 1951 بر اثر سرطان درگذشت.
به سختی می توان فلسفه ویتگنشتاین را به طور خلاصه توضیح داد. آثار او به عنوان آموزش درک نمی شوند بلکه رویکردی را نشان می دهند. او مانند بسیاری از فلاسفه متون منسجم را تدوین نکرد ، بلکه جملات یا پاراگرافهای جداگانه ای را که شامل چند جمله مرتبط بود ، نوشت. می توانید بگویید که هنگام خواندن آثار او ،  فکر او  را هم ميشود خواند  ٬ ويتگنشتاين ميخواهد بگويد که بين زبان گفتاري و شيوه زندگي ارتباطات جدا ناشدني وجود دارد ديروز ديکارت معتقد بود جهان شناسي ما بايد موضع مستقل داشته باشد ٬ اما دانشمندان علوم انساني بخصوص ويتگنشتاين معتقد است که ما  با  زبان  ارتباط با جهان برقرار نموده وجهان  را ميشناسيم ٬ دراين  فرايند   نقش  زبان کليدي و ثاثير گذار است ٬ ويتگنشتاين زبان را به  يک واقعيت غير فعال تقليل نميدهد بلکه آنرا واقعيت تاثير گذار در رشد و تکامل انديشه و معرفت انسان نهايت موثرميداند ٬ .. چون بحث زبان و تفکر به رونشناسي زبان تعلق دارد ٬ ويتگنشتاين درمرحله اول زندگي فلسفي به  تبيين  تيوري تصويري پرداخت و در مرحله دوم معتقد شد٬ که فلسفه اصلاً وظيفه ديگر دارد ٬ طوريکه مشکلات در فلسفه اکثرا ريشه در  سوء تفاهم هاي زباني دارد٬  وآن اينکه در بازي هاي زباني مفاهيم با هم خلط ميشوند ٬ پس  بايد دنبال کاربرد زبان بود٬  وي در تيوري تصويري ميگويد ٬ زبان بايد تصوير  حقيقي  از جهان ارائه دهد يعني گزاره تصويري حقيقي با شند نه مجازي ٬ واين گزاره ها چيزي جز فکر  وسيله انتقال انديشه نسيتند ٬ ويتگنشتاين باور دارد که انديشه همان گزاره هاي معني دار است که در چوکات  زبان تبلور ميکند ٬ وي  ميگويد زبان تصوير جهان است ٬ ویتگنشتاین بعداً تئوری تصویر خود و پروژه تحلیل جملات را به جملات ابتدایی رد كرد٠. وي بدين باور بود که تفکر و زبان کاملاً باهم پیوند دارند. زبان بیان اندیشه است. بنابراین مشکلات فلسفی تنها در صورتی قابل حل است که کسی زبان و چگونگی عملکرد آن را درست درک کند. زبان از کلمات و جملات استفاده می کند. کلمات ، تصاویر فردی  ابژه اي اند ٬ که به آنها اشاره صورت ميگرد٬ و تصویری از واقعیت در واژه ها ایجاد می شود. ويتگنشتاين  به زبان و بازيهاي زباني از ديگاه فلسفي نگاه ميکند نه از نظر زبانشناسي ٬  درکل اگرنگاه کنيم ٬ اساساً وي هيچگاه درتحقيقات اش منحيث يک زبانشناس وارد بحث هاي زباني نشده ٬ تمام سوالات اش در مورد زبان وجودي است نه پرسش هاي از ديد زبان شناسي ٬ وپرژه هاي تخقيقي وي اکثرا گفتمان زباني استند و از اين طريق ميخواهد به حقيقت دست يابد ٠ ویتگنشتاین سه نوع جمله را متمایز می کند: جملات معنی دار ، بی معنی و غیرمعمول. یک جمله معنی دار جمله ای است که می تواند درست یا نادرست باشد. چنین جمله ها  وجود یا عدم وجود یک وضعیت را توصیف می کند. مثلاً: "همین حالا باران می بارد" .  درمورد واژه هاي صادق و کاذب ميگويد ٬ هرچيزي که من دارنده آن هستم با شد٬ فقط درقلمرو آگاهي من قابليت حمل را دارد ٬ وجهي خبر از مضمون و محتواي آگاهي من  دارد٬دراين صورت صدق هم محدود به همين محتوا خواهد شد ٬ واين امر که چيزي شبيه به آن در حوزه آگاهي ديگران هم وجود دارد يانه ٬ نامعلوم خواهد ماند ٬ چون صدق و گذب يک جمله تماما وابسته به ذهن کاربر زبان وتصور اوخواهد بود٬ 
مدلول کلام فوق اينست که آنچه به نظر صحيح ميايد در اين داستان دلالت شناختي هيچ جاي نخواهد داشت ٬ معيار هنجاري صحت و سقم کاربست واژگان نيز زائد وبي مصرف خواهد بود ٬ از سوي ديگر مطابق نظر فرگه ٬ ما کاربران زبان با يکديگر ارتباط کلامي برقرار ميکنيم ٬ واژه ها و مفاهيم را درسياق هاي مختلف به کار ميگريم و ازآنها تعين مراد ميکنم ٬ امکان اين ارتباط به ما نشان ميدهد که بايد تمايز دلالت شناختي اي ميان صحيح و آنچه به نظر صحيح ميايد جود داشته باشد ٬ چرا که همانطور که ديديم ٬ نبود اين تمايز به ناممکين شدن ارتباط کلامي منجر ميشود ٬ واز سوي ديگر با پذيرفتن چنين تمايزي ديگر نميتوان معنا را تصورو امري خصوصي وذهني قلمداد کرد٠
اما واژه ها به زبان خصوصی برای او بی معناست ، زیرا محتوا و معنی حقیقت را می توان خودسرانه تعیین کرد و دوباره و دوباره تغییر داد. اين موضوع در بيان  احساسات نیز قابل تعميم است٬ نمی توان درباره احساسات صحبت کرد زیرا احساسات خصوصی هستند. بنابراین به عنوان مثال ٬ امکان ندارد ما از درد دروني خود صحبت کنيم ٬ درد که فقط خود ما آنرا حس ميکنيم غیرممکن است چون درد وکيفت آن قابل افاده نيست  ، حتي اشخاص دیگر شايد نتواند دقيقا بداند که ما درمورد چي صحبت ميکنيم .اما درزبان معمولي   همه تصور از درد داردند ٬ زيرا هرکس چيزي بنام درد را ميشناسد٬ به هرحال هانس یوهان گلوگ ٬ دانشمند آلماني ويتگنشتاين شناس معروف است  مباحث مغلق ٬ فلسفه ويتکنشتاين  و خطوط  انديشه و اصطلاحات کاربردي وي را براي کسانيکه با فلسفه آشنايي کامل ندارند ساده سازي نموده تا ديگران هم بتوانند از   فلسفه وي  استفاده مفيد نمايند ٬ بحث هاي  هانس گولگ براي آنانيکه دنبال درک و فهم بهتر از فلسفه تحليلي استند ٬ ، منبعی نهايت با ارزش است ٠
اقتباس : کتاب٬٬ سکوت و معني٬٬ نوشته سروش دباغ