چرا مصالحۀ ملی دکترنجیب الله ناکام شد؟

این مقاله به سیاست مصالحۀ ملی دکترنجیب الله، آخرین رهبر حزب دموکراتیک خلق در مسند حکومت این حزب می پردازد. نگاه به مصالحۀ ملی حکومت نجیب الله در وضعیت کنونی مذاکرات صلح افغانستان در قطر می تواند برای این مذاکرات و گردانندگان آن آموزنده باشد.

نکتۀ مهم در بحث سیاست مصالحۀ ملی دوران نجیب الله، ناکامی این سیاست بود. 
دکترنجیب الله چرا سیاست مصالحۀ ملی را در پیش گرفت؟ این سیاست از کجا ناشی می شد؟  چرا او در این سیاست شکست خورد و مصالحۀ ملی وی نا فرجام باقی ماند؟ 

اعلان مصالحۀ ملی و نخستین گام های مصالحه:
نجیب الله در اول جنوری1987 برابر با11 جدی 1365 طرح آتش بس، مصالحه ملی و تشکیل یک دولت ائتلافی را اساس و محور تبلیغاتی و سیاسی خود قرار داد. دفتر سیاسی حزب و هیئات رئیسه شورای انقلابی در این مورد فیصله هایی را به تصویب رساندند. یک کمسیون عالی مصالحه ملی ساخته شد که 295 نفرعضو داشت. بسیاری اعضای این کمسیون اعضای حزب و یا اعضای جبهه ملی پدر وطن بودند که در دوران رهبری و حکومت ببرک کارمل تشکیل یافته بود. سپس در یک اعلامیه شورای انقلابی جمهوری دموکراتیک خلق افغانستان گفته شد در صورت پاسخ مخالفین دولت (مجاهدین) از تاریخ 25جدی(1365) یک آتش بس شش ماهه برقرارشود. مناطق امن مشخص شدند و در این اعلامیه از بازگشت برخی قطعات نظامی دولت به مراکزشان سخن رفت. وی در جولای و آگست1987 پس از یک سفرسه هفته ای به مسکو آمادگی خود را به تشکیل حکومت ائتلافی با تنظیم های مجاهدین اعلان کرد. اماتنظیم های مجاهدین سیاست مصالحه ملی و مطالبات نجیب الله را رد کردند.
کنفرانس سراسری حزب دموکراتیک خلق در جهت حمایت از مشی مصالحه ملی از 18 تا 20 اکتوبر1987 در کابل تدویر یافت. نکات اساسی و خطوط کلی سیاست مصالحه ملی در کنفرانس ترسیم و مشخص گردید. اتحاد سازمانها و گروه های چپ با دولت حزب دموکراتیک خلق، آزادی احزاب سیاسی، ایجاد ارگانهای ائتلافی با مخالفان مسلح و پذیرش آنها تا سطح معین وزیر در وزارت ها، تداوم آتش بس یکجانبه، تدوین قانون اساسی جدید، زمینه سازی برای انتخاب رئیس جمهور و تدویر کنگره دوم حزب دموکراتیک خلق بخش های مهم این خطوط رامی ساختند. 
گام های بعدی که از سوی نجیب الله در راستای خطوط متذکره برداشته شد در  برخی موارد قابل توجه وگسترده بود:  
قانون اساسی جدید در29 و 30 نوامبر 1987 (قوس 1366)موردتصویب لویه جرگه قرار گرفت. نام جمهوری دموکراتیک افغانستان به جمهوری افغانستان تعدیل یافت. ده ها نفر از طرفداران حفیظ الله امین در جناح خلق که پس از سرنگونی حکومت اودر جدی 1358 زندانی شده بودند از زندان رها گردیدند وبه مناصب دولتی گماشته شدند. احزاب سیاسی که بیشتر شان بقایایی از گروه های چپ دهه شصت میلادی بودند وتعدادی هم از سوی سازمان استخبارات دولت بوجود آمدند، اجازه فعالیت یافتند. 
عناصرغیرحزبی به کابینه راه یافتند و در ماه می 1988 محمدحسن شرق به جای سلطانعلی کمشتمند صدراعظم تعیین گردید. در جون 1988(جوزای1367)شورای انقلابی به مثابه ارگان قانون گذاری جمهوری دموکراتیک افغانستان جای خود را به شورای ملی داد که شماری از اعضای آن بگونه انتخابی تعین شده بودند. 
در سال 1989(1368) وزیر غیرحزبی تحصیلات عالی کار خود را برای زدودن تأثیرات شوروی ها بر دانشگاه کابل شروع کرد. اتاق های دوستی افغان شوروی در مؤسسات تعلیمی و تحصیلی تعطیل شد و اداره های مشاورین شوروی در دوایر و دفاتر رسمی لغوگردید. نجیب الله در دوم ثور1369 فرمانهای شورای انقلابی دوران نورمحمدتره کی را در مورد مصارف عروسی و اصلاحات ارضی، لغو کرد و با صدور فرمان، تابعیت محمدظاهرشاه و خانوداه اش را برگشتاند. 
در7 و 8 جوزای 1369 لویه جرگه، قانون اساسی جدید در 13 فصل و 143 ماده به تصویب رسید. نجیب الله برای هفت سال به عنوان رئیس جمهور برگزیده شد. در قانون اساسی، اقتصاد بازار مورد تأیید قرار گرفت. مناطق آزاد اقتصادی اعلان شد. فروش برخی فارم ها و مؤسسات دولتی در هر دوبخش زراعت و صنعت به شرکت های خصوصی به تصویب رسید. فضل الحق خالقيار به حیث صدراعظم با کابينه 36 عضوی ریاست حکومت را بدست گرفت. در کابينه تعداد از وزراي غير حزبي طرفدار نجیب الله راه يافتند.
حزب حاکم دموکراتیک خلق درجون 1990 (6سرطان1369) با تشکیل دومین کنگره نام خود را به حزب وطن تغییر داد. در این کنگره تغیرات اساسی در برنامه و اهداف حزب ایجاد شد وحزب در واقع از یک حزب چپ دموکراتیک و مبتنی بر آیدئولوژی مارکسیزم لنینزم به سمت راست تغییر جهت داد. بیرق حزب از رنگ سرخ به رنگ آبی تغییر یافت.

ریشه ها و انگیزه های مصالحۀ ملی دکترنجیب الله:
نجیب الله پنج سال پس از اعلان سیاست مصالحه ملی که در سوم میزان 1370 خورشیدی در پارلمان سخن می گفت این پرسش را مطرح ساخت که سیاست مصالحه ملی از کجا ناشی گردید؟ سپس پاسخ داد: 
«جواب واضح است. طوریکه بارها و به مناسبت های مختلف به این مسئله تماس گرفته ام که پنج سال قبل درنتیجه جمعبندی تجارب پس ازتحولات 7 ثور(1357) و ملاقات ها و نشست هایی با علما، روحانیون و شخصیت های مختلف افغانی بعمل آمد. نخستین مفکوره های مصالحه ملی از همین نشست ها و تبادل نظرها بوجود آمد و شکل گرفت.»
اما دکترنجیب الله پنج سال قبل از اظهارات خود در جدی1365(جنوری 1986) که به پرسش های خبرنگاران خارجی پاسخ میداد در پاسخ به این پرسش خبرنگار "پرنسا لاتینا" که از او پرسید: «درامرتحقق برنامه آشتی ملی جمهوری دموکراتیک افغانستان به کدام کمک مشخص دوستان بین المللی خود ضرورت داشته و در آینده ضرورت دارید، گفت: به طرز تفکر سیاسی نوین و فلسفۀ سیاسی نوین که ابتکار آن بدست اتحاد شوروی در رأس رفیق میخائیل سرگیوویچ گرباچف است.»
نجیب الله هم چنان در این گفتگوی مطبوعاتی(جنوری 1986) با خبرنگاران خروج کامل نیروهای شوروی را به موفقیت مصالحۀ ملی مشروط ساخت. وی در پاسخ به این پرسش خبرنگار تلویزیون امریکا که اگر جنگ ادامه یابد آیا قوای شوروی به کشورشان باز می گردند، گفت: 
«تا کنون ده بار به این سوال پاسخ داده ام. فکر می کنم که دوستان امریکایی ما بطی الانتقال هستند. به هرحال، یکبار دیگر تکرار می کنم که اگر مداخله و تجاوز از بیرون قطع گردد، اگرموافقات ژنو به امضاء  برسد و اگرمصالحه ملی به توافق و مؤفقیت بیانجامد، یک سرباز اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در کشور ما باقی نخواهند ماند و به کشور صلحدوست شان عودت خواهند کرد.» 
از پاسخ نجیب الله در نخستین سال اعلان سیاست مصالحه ملی این واقعییت آشکار می شود که در واقع آغاز اندیشه  و سیاست مصالحه ملی در کابل بازتاب همان سیاست گلاسنوست و پروستریکای گورباچف در مسکو بود. نه تداوم رهبری ببرک کارمل در حزب ودولت و نه تزس های ده گانۀ او برغم آنکه برخاسته از مطالبات رهبر شوروی بود، اهداف گورباچف را در مورد افغانستان  برآورده نمی ساخت. ازاین رو نجیب الله به جانشینی ببرک کارمل برگزیده شد. آنچی را که رهبر جدید حزب دموکراتیک خلق و دولت آن حزب انجام میداد همان تعدیل مورد نظر گورباچف در سیاست هایش بود تا راه برای خروج نیروهای شوروی از افغانستان هموار می شد. این تعدیل و تغییر در مجموعه ای از سیاست ها و عملکرد های دوران رهبری و حاکمیت نجیب الله بنام مصالحه ملی شکل گرفت که نقطۀ آغاز آن تزس های ده گانه ببرک کارمل بود. و به قول "آنتونیوجیوستوزی"نویسنده و پژوهشگر انگلیسی: 
«نجیب الله در آغاز، قاطعانه در امتداد راهی گام برداشت که کارمل ترسیم کرده بود، اما تنها در سال آخر رهبری خود صرفاً بخشی از آن را به مرحلۀ اجرا گذاشته بود.» 
فقیرمحمد ودان از جناح پرچم حزب دموکراتیک خلق و از هواداران نجیب الله وعضو کمیته مرکزی حزب که در سالهای 1367و 1368 خورشیدی ریاست شعبه تبلیغ و فرهنگ کمیته مرکزی حزب مذکور را بدوش داشت نیز تیزس های ده گانه ببرک کارمل را مبنای تغیرات برنامه های سیاسی و فکری حزب دموکرایتک خلق معرفی می کند. هرچند او ادعا می نماید که سیاست مصالحه ملی به عنوان یک مقوله از سوی نجیب الله وارد قاموس سیاسی جهان گردید: «مفهوم"سیاست مصالحه ملی" برای نخستین بار درست بیست سال قبل(1365)ازجانب دوکتورنجیب الله رئیس جمهوراسبق افغانستان ورهبرآن وقت حزب دموکراتیک خلق افغانستان که این حزب در سرطان1369(جون1990)با تدویر کنگره دوم خویش و تصویب مرام نامه و اساسنامه کیفیتاً جدید، بنام حزب وطن مسمی شد، وارد قاموس سیاسی جهان گردید.» 
اگر به  قول فقیرمحمد ودان تیزس های ده گانه ببرک کارمل مبنای تغیرات بعدی خطوط فکری و سیاسی حزب بود و با توجه به اظهارات سلطان علی کشتمند این تیزس ها در واقع بازتاب توصیه های و دیدگاه های گورباچف تلقی می شد، این پرسش مطرح می شود که شوروی ها در شکل گیری و تدوین سیاست مصالحه چه نقش داشتند؟ 
ژنرال گروموف آخرین قوماندان نیرو های شوروی در افغانستان ميگويد سياست مصالحه ملی از سوي مشاورين شوروي تدوين يافت: 
«باگزينش نجيب الله به سمت دبير کل حزب دموکراتيک خلق افغانستان، به ياري بلافصل مشاورين حزبي شوروي استراتيژي تازه تدوين گرديد که هدف آن زدايش رويا رويي هاي داخلي در کشور بود. اين استراتيژي در سراسر گيتي به نام مشي آشتي ملي (مصالحه ملي)شهرت دارد.» 
سوگالف از مشاورین نظامی شوروی مدعی است که متن سند مصالحه ملی را او نوشته سپس از طریق کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی به کابل ارائه شده است. میرصاحب کاروال ازجناح خلق نیز ادعامی کند که:
«ترجمه این سند(مصالحه ملی)که بار اول در بیروی سیاسی از جانب نجیب الله مطرح گردید کاملاً از سند روسی به زبان تاجکی ترجمه گردیده بود. بدین معنی که طرح اول مشی مصالحه ملی از جانب شورویها مطرح گردیده بود.»

تصویر متفاوت از مصالحه ملی در حزب دموکراتیک خلق: 
جنرال محمودقارییف مشاور ارشد نظامی نجیب الله در کابل از تفاوت دیدگاه ها در داخل حزب دموکراتیک خلق بر سر سیاست مصالحه ملی می نویسد:«طرح مصالحه ملی را بسیاری از شخصیت های حزبی به عنوان از دست رفتن نقش رهبری کننده حزب دراداره کشور و بسیاری دیگر از اعضای رهبری به عنوان از دست رفتن کرسیهای شان ارزیابی می کردند. به عقیده آنان این طرح تأثیر بی ثبات کننده و خرد کننده ای را نه تنها بالای رهبری، بلکه بر دستگاه حزبی و کارمندان رژیم کنونی در مجموع  برجا خواهد گذاشت. . . . حتی شماری از کارمندان سفارت شوروی برآن بودند که مشی آشتی ملی به سود اتحادشوروی نیست.»
به نظرسلطانعلی کشتمندازرهبران جناح پرچم، سیاست نجیب الله بگونه فزاینده روحیۀ مبارزه را در میان اعضای حزب سرد می ساخت و حزب را از ماهیت مترقی و انقلابی اش تهی میکرد. 
دیدگاه و برداشت متفاوت وگاهی متضاد در داخل حزب دموکراتیک خلق از سیاست مصالحه ملی، راه  را برای تثبیت نقش نجیب الله به عنوان رهبر حزب بست. ناهمسویی درونی بر سر سیاست مصالحه ملی تفرقه را میان عناصر مقتدر حزب عمیق ساخت و به دسته بندی های جدید در داخل حزب منجر شد. در داخلِ دو جناح اصلی خلق و پرچم، دسته های بیشتری عرض وجود میکرد که بگونۀ  فزاینده  وارد منازعه و مخاصمت باهم می شدند. خلقی ها سه شاخه شده بودند. دو دستۀ رقیب از هواداران تره کي و امين شمرده می شدند و شاخۀ  سوم برهبري وطنجار و پکتين طرفدار نجيب الله بودند. هوادارن تره کی بدور گلابزوی و سپس بدور شهنواز تنی گرد آمدند. طرفداران امین که هرچند توسط نجیب الله از زندان رها گردیدند به راه خود میرفتند. در ميان پرچمي ها نيز دسته های مختلف رقيب شکل گرفته بود. 
مسکو و کابل نیز برداشت یکسان وهمآهنگ از مصالحه ملی نداشتند. یک نویسنده غربی معتقد است: «در ارزیابی مصالحه ملی و پیشبرد آن در مراحل بعدی باید درنظر داشت که اهداف نجیب الله از آن با مقاصد دولت شوروی در این مورد یکسان نبود. رهبری شوروی و یا دست کم یک جناح مهم در درون آن عمدتاً درنظر داشت با اجرای این برنامه اعتبار بین المللی به دست آورد، اگرچه به نظر میرسید ادوارد شوارد نادزه وزیرخارجه وقت شوروی تلاش میکرد از این طریق بقای رژیم نیز تاحدودی تضمین شود. نجیب الله برخلاف بسیاری از رهبران شوروی ازاین واقعیت آگاه بود که توافق تقسیم قدرت با مجاهدین راه به جایی نمی برد و تلاش کرد موافقت جناحهای مختلف شوروی را در جهت تعقیب سیاست های خود جلب کند که در این راه مؤفقیت های قابل توجهی نیز داشت. نظراو این بود که تا آنجا که ممکن است گروه های مسلح مخالف بیشتری به روند صلح بپیوندد و دولت قسمت بیشتری از قدرت را در سطح محلی به آنان واگذار کند، اما درهمین حال دولت در مرکز به میزان هر چه بیشتری تحکیم شود. این استراتیژی ظاهراً منافع شخصی نجیب الله را تأمین میکرد و در جهت بقای دولت نیز کارآیی داشت.»

بازتاب مصالحه ملی در اندیشه و عملکرد دکترنجیب الله:
نجیب الله در 28 جدی1365 خورشیدی مصالحه را صلح دو جانبه خواند و گفت:
 «مصالحه عبارت از صلح باکسی است و در آن حتماً دوجانب شرکت می کند. این پروسه مستلزم سازش ها و گذشت ها، فرهنگ عالی سیاسی، توانایی تفکر دورنمایی و یا طوریکه ما دوست داریم بگوئیم  توانایی پیش بینی و به  یک کلمه زندگی کردن  برای یک روز  نیست.» 
 اما در میدان عمل، سیاست مصالحه ملی هیچگاه مشارکت برابر و دوجانبه با مجاهدین را در جهت رسیدن به توافق سیاسی برنتابید. اگر مذاکره و تفاهم نجیب الله با تنظیم های اسلامی و جهادی بویژه با فرماندهان مجاهدین در داخل بخشی از مؤفقیت های سیاست مصالحه ملی تلقی شود، این سیاست در واقع نه توافق سیاسی با مخالفین، بلکه تسلیمی آنها را به حاکمیت حزب دموکراتیک خلق و یا حزب وطن به رهبری نجیب الله به نمایش میگذاشت. او درجنوری 1986 در پاسخ به پرسش خبرنگار تلویزیون مجارستان که:«آیاحزب دموکراتیک خلق افغانستان ارگانهای رهبری کننده قوای مسلح و ارگانهای امنیتی را با آنهایی که به این حکومت می پیوندند، تقسیم خواهد کرد، گفت: شاید صحبت در مورد چنین جزئیات هنوز قبل از وقت باشد، ما به گروپهای مسلحی که آماده مصالحه با حاکمیت انقلابی اند پیشنهادِ مبنی بر پیوستن در ترکیب قوای مسلح افغانستان را نمودیم، منظوراین است که قوماندانان این گروپ ها شامل ترکیب قوای مسلح میگردند.» 
نجيب الله با تشديد جنگ و سرکوبي مجاهدين در فکر به ثمر رساندن مصالحه ملي بود. مصالحه ملي از نظر وی پذیرش حاکمیت حزب دموکراتیک خلق توسط مخالفان مسلح آن حزب(مجاهدین)به رهبری خودش محسوب مي شد. وی در صدد آن بود تا این پروسه را از طریق تضعیف نیروهای مجاهدین به سر برساند. در حالی که او از مصالحه ملی سخن می گفت، به گسترش نیروهای نظامی پرداخت و به خصوص قوت های شبه نظامی یا مليشه را در ولایات مختلف در هویت های قومی تقويت کرد. او در جلسه پنجم حوت 1369 براي جنرالان ارتش گفت: 
«نتايج عمليات محاربوي در پغمان، شمال کابل، قلات، بادغيس، جلال آباد و هرات مثبت  و درخشان بود. ما به  اميدخداوند  بزرگ به  پيش ميرويم. از مشکلات  نمي هراسيم  و مصالحه ملي را  پيروز ميگردانيم.»
نجيب الله به صراحت پيروزي مصالحه ملي را در آتيه مؤفقيت هاي نظامي جستجو مي کرد. وقتي عمليات محاربوي براي نجيب الله مثبت ودرخشان تبارز نمي کرد، مصالحه ملي را نمي شناخت. حتی در اظهارات لفظي، مصلحت مصالحه ملي را رعايت نمي کرد و به همان لحن سالهای نخست حمله نظامی شوروي برميگشت. بعد ازسقوط خوست به افسران و جنرالان حکومت خود گفت:
 «ما بايد چنان ضربات قوي بالاي خوست وارد کنيم و چنان انتباه  بدهيم که در خوست ديگر هيچکس زندگي کرده نتواند. نبايد اشرار حکومت مؤقت خويش را از  پاکستان به خوست انتقال دهند. آنها نبايد مصئونيت  احساس نمايند.» 
حتی نجیب الله در نخستین اجلاس کمیسیون عالی مصالحه ملی سیاست و دیدگاه خود را در مورد مصالحه بگونه متناقض با ترغیب و تهدید مخالفان در حمایت از شوروی و دوستان بین المللی خویش توضیح داد. او دریک بخش سخنرانی خود گفت:
«ما متارکه را پیشنهاد می کنیم. ما صلح را پیشنهاد می کنیم.» اما بعداً اظهار داشت: «پروسۀ انقلابی در افغانستان برگشت ناپذیر بوده و آنرا نمی توان توقف داد. . . جمهوری دموکراتیک خلق افغانستان زنده است، نیرومند می شود و مؤفقانه مبارزه می کند. . . بیرق دولتی ما در پایتخت های تقریباً بسیاری از کشور های جهان در اهتزاز است. ما دوستان قوی وفادار و مطمئن یعنی اتحاد شوروی، کشورهای سوسیالستی و غیرمنسلک و نیروهای مترقی را در کنار خود داریم. آنها همیشه  با ما کمک نموده و هر گز ما را در مصیبت تنها نخواهند گذاشت. ما این مطلب را با افتخار و سپاس گزاری بیکران از پدران و نیاکان خود که این دوستی را برقرارساخته  و از نسلی به نسلی و از قلبی به قلبی انتقال داده اند، تذکر میدهیم.» 

چرامصالحه ملی به شکست انجامید؟
1 - پیروزی یا شکست؟
اگر سیاست مصالحه ملی بر اساس تصویر نجیب الله از مصالحه به عنوان "صلح با کسی و با مشارکت دو جانب و با سازش و گذشت طرفین" مورد  توجه قرار بگیرد، جذب برخی قوماندانان مجاهدین، پیروزی سیاست مصالحه ملی را متبلور نمی سازد. مذاکره با تنظیم های اسلامی-جهادی و پیوستن تعدادی از گروپ های مسلح مجاهدین و قوماندانان جهادی به حکومت نجیب الله و یا خود داری آنها از جنگ با قوای دولتی نتایج فعالیت های استخباراتی و امنیتی حکومت مذکور بود، نه پیامد سیاست مصالحۀ ملی. در این پیوستنها، نه مشارکت دو طرف بر سر یک برنامه و پلاتفرم سیاسی بلکه انجام یک معامله  از سوی قوماندانان مجاهدین بر سرکسب پول و ثروت تحقق می یافت. این یک تجارت جنگی محسوب می شد که در طول دو دهۀ اخیر قرن بیستم و در دو دهۀ قرن21 هنوز ادامه دارد. 
 سیاست مصالحه ملی، هیچگاه بمثابۀ یک تفکر و سیاست فراگیر و قابل پذیرش در میان مخالفان مسلح حکومت نجیب الله، راه خود را باز نکرد. در فرجام، این سیاست به شکست انجامید. راز این شکست در چه نهفته بود و ریشه های این ناکامی به چه چیزی برمیگشت؟

2  - هویت وعملکرد پیشین حزب دموکراتیک خلق:
"کیم.م.تساگولوف"مشاور ارشد شوروی در افغانستان معتقد بود که اساساً اندیشۀ سیاست مصالحه ملی در زمان ارائه این برنامه، امری کاملاً منسوخ به شمار میرفت. صرف این واقعیت که این طرح از سوی یک دولت حزبی اعلان شد، به این معنی بود که چنین برنامه ای قطعاً به شکست منجر خواهد شد. تنها راه این بود که چنین برنامه ای از سوی یک نیروی سوم و به عنوان مثال علمای مذهبی مطرح می گردید. به گفته تساگولوف پیشبرد این برنامه به شیوه ای که به اجرا درآمد، هیچگونه دستاوردی به دنبال نمی آورد.» 
مشاورشوروی طرح سیاست مصالحه ملی را از سوی دولت حزبی عامل منفی در پیروزی این سیاست تلقی می کند. اما این نکته قابل بحث است که چرا سیاست مصالحه ملی از سوی حزب دموکراتیک خلق فاقد کارآیی و مؤثریت بود؟ 
حزب دموکراتیک خلق در طول دوران حاکمیت خود درگیر جنگ و جنایات بیشماری گردیده بود. از زنده بگورکردن هزاران نفر در نخستین سالهای حاکمیت تا بقای حکومت در زیر چتر نیروهای شوروی. این امر هر گونه موقعیت حزب مذکور را به عنوان یک طرف قابل اعتماد مصالحه در داخل و خارج افغانستان از میان برده بود. نجیب الله که سیاست مصالحه ملی را با ایجاد تغیرات قابل ملاحظه در برنامه و اهداف حزب بمیان کشید از درون این حزب سر بر آورده بود و در تمام عملکرد حزب مذکور پس از حملۀ نظامی شوروی سهیم بود. این حزب و رهبران آن مظهرصلح و آشتی در جامعه محسوب نمی شدند. حزب وطن و رهبر آن دکترنجیب الله کدام حزب جدید و شخصیت تازه ظهور نبود که جدا و بیرون ازحزب حاکم دموکراتیک خلق با طرح مصالحه ملی وارد میدان شده باشند. 

3  - وابستگی به شوروی
وابستگی حزب دموکراتیک خلق به شوروی مانع دیگری درمسیر سیاست مصالحه ملی بود. فقیرمحمدودان عضو کمیته مرکزی حزب وطن و هوادار نجیب الله وابستگی حزب به شوروی را یکی از عوامل شکست سیاست مصالحه عنوان می کند: 
«این حزب از یکطرف حزب تربیت یافته با اندیشه های انترناسیونالیزم مارکسیستی-لنینستی با گرایش به اتحاد شوروی و حزب طبقاتی بود، نه ملی. همچنان حضورعده یی از رهبران و کادر های دیکته پذیر از جانب اتحاد شوروی درین حزبِ که تحت پوشش لباس مخملی برادر بزرگ "در جنبش بین المللی کمونیستی و کارگری بطور آشکار و ملحوظات دیگر نفوذی پنهانی آن کشور، صورت میگرفت که بعد از فروپاشی اتحاد شوروی همین رهبران و کادرها در انقیاد به روسیه فدراتیف و برخی کشورهای دیگرمحصول این فروپاشی باقی مانده اند، خصلت ملی بودن این حزب را زیر سوال میبرد.»
اما این عضو کمیته مرکزی حزب چشم خود را به این واقعیت می بندد که نجیب الله رهبرهمین حزب "تربیت یافته با اندیشه های انترناسیو نالیزم مارکسیستی-لنینستی با گرایش به اتحادشوروی"، بود. او در چترحمایت همان اتحادشوروی به رهبری حزب رسیده بود و نخستین پله را در نردبان رهبری حزب از ریاست سازمان استخبارات دولت حزبی(خاد)پس از تجاوز نظامی شوروی آغاز کرد. وابستگی و شیفتگی نجیب الله به شوروی درهمان دوران اعلان سیاست مصالحه ملی به حدی بود که و قتی شش ماه پس از اعلان این سیاست با خبرنگاران خارجی صحبت میکرد حتی واژه مداخله را در تجاوز نظامی شوروی نمی پذیرفت. او در برابر این پرسش خبر نگار روزنامه لاس انجلس تایمز ایالات متحده امریکا که:«بعد از مداخله اتحاد شوروی در سال1979 شمار بزرگ افغانها کشور را ترک نمودند آیا آنها قبل از اینکه قوای شوروی خارج شوند، عودت خواهند کرد، پاسخ داد:
"بیایید کلمه "مداخله" را استعمال نکنیم، این کلمه با واقعیت مطابقت ندارد، حرف بر سر کمک برادرانه است. یعنی مردم به مردم بدون هیچگونه شرایط. بدون تعقیب هیچ شایبه یی کمک نمودند، مردم شوروی بخاطر ما به قربانی های زیادی حاضر شدند نباید چنین پدیده ها را زیر پا کرد، نمونۀ چنین پدیده ها در تاریخ وجود ندارد."»
 نجیب الله دردوران سیاست مصالحه ملی پیوسته در مشورت و مصاحبت مشاوران و ماموران کی.جی.بی قرار داشت. ژنرال محمود قارییف مشاورارشد نظامی نجیب الله پس از تکمیل خروج نیروهای شوروی مینویسد:
«اندکی پسانتر من از افراد نزدیک به رئیس جمهور دانستم که نجيب الله در باره يک رشته مسايل نظامي پس از گفتگو بامن با نمايندگان کي جي بي گفتگو و آنرا با ايشان به توافق مي رسانيد. روي همرفته نجيب الله به عنوان کسيکه پيوندهاي نزديکي با نمايندگان کي.جي.بي داشت به ميزان زيادي تابع نمايندگان کي.جي.بي بود. نجيب الله ميتوانست براي ديدار با رئيس ستاد کل نيروهاي زميني ارتش شوروي که از کابل بازديد مي کند وقت پيدانکند در حالي که چندين شبانه روز پيهم با ماموران کي.جي.بي که از کابل بازديد ميکردند، به سر ميبرد.» 
اگر وابستگی حزب دموکراتیک خلق به شوروی یکی از عوامل ناکامی سیاست مصالحه ملی است که کسی به این حزب اعتماد نمیکرد تا یک طرف مطمئن مصالحه باشد، آیا جای اعتمادی به نجیب الله منحیث رهبراین حزب باقی بود؟ و این بی باوری و بی اعتمادی در برابر نجیب الله و سیاست مصالحه ملی او به حدی بود که موصوف در سوم میزان1370 در اجلاس پارلمان که در شرایط جدید این سیاست تشکیل شده بود محمد ظاهرشاه را به شدت مورد انتقاد قرار داد و از عدم مشروعیت سلطنت او و جمهوریت محمدداوود سخن گفت:
 «ما فرمان سلب تابعیت را ملغی کردیم. ما گفتیم سلب تابعیت ملغی، پاسپورت ها داده شود. افغان هستند بیایند. از آن طرف آواز بلند می شود که صاحب ما این فرمان رابه رسمیت نمی شناسیم. میگویند که نجیب هم تداوم کودتا است مشروعیت ندارد. مردم افغانستان یک تاریخ دیگر را هم دارند. 26سرطان 1352. او هم کودتا بود. این دیالوگ است. پادشاه سابق را هیچ کس صدا نمی کند یک نجیب صدا میکند که بیا این کشتی شکسته را به ساحل نجات برسانیم. پنج سال است که گفته میرود راه برایت باز است. باز است بیا. ببنید برای کودتای 26 سرطان استعفا نامه و وصیت نامه روان نکرد. اگر به این مترها گز کنیم؛ بسیار دور نمی رویم جمهوری داودخان و سلطنت محمدظاهر شاه را بگیرم. بدون شک لویه جرگه ها در دوران شان دایر شده اما برای حل و فصل مسایل دیگرملی و سیاسی واجتماعی دیگر دایر شد. برای من بگویید که برای به قدرت رسیدن پادشاه و سلطنت آیا انتخابات به سلطنت رساند؟ و یا لویه جرگه ها به آن رای دادند؟ اگر حافظه من کار نمی کند بگویید. اگر کودتا را بچه کاکای من انجام بدهد خیر است اگر دیگران انجام بدهد نامشروع است. وقتی داود خان در26 سرطان 1352 به قدرت رسید لویه جرگه رای داد یا در انتخابات انتخاب شد؟ همین طور تا آخر پیش بروید. کسی مشروع باقی نمی ماند. همه اش غیر مشروع است.»

4 - صداقت وعدم صداقت درمصالحه ملی:
نجیب الله وقتی درموردمصالحه ملی در کنگره دوم حزب دموکراتیک خلق صحبت کرد، از عدم درک و عدم پذیرش برخی اعضای حزب از این سیاست شکایت سر داد: «برای عده یی از اعضای حزب که قدرت را بلامنازع در اختیار داشتند و مغرورانه در کرسی ها تکیه زده بودند، دشوار بود درک کنند که حاکمیت به مردم تعلق دارد و مردم در خارج حزب نیز زندگی و کار می کنند. آنان باید در همه امور دولتی بطور متساوی الحقوق با حزبی ها سهیم گردند و قدرت به آنان بر مبنای معیارهای دموکراسی تقسیم گردد. برای آنانیکه سالهاحق موجودیت سازمانها و احزاب سیاسی دیگر را نفی کرده بودند و فقط در چارچوب سیستم یک حزبی قادر به تفکر بودند، دشوار بود که با همین سازمانها و احزاب مشترکاً کار کنند و یا موجودیت آنانرا تحمل کنند.» 
صرف نظر از اینکه نجیب الله تربیت یافته و برآمده از درون همان حزبی بود که به قول خودش اعضای آن "در چارچوب سیستم یک حزبی قادر به تفکر بودند" و فراخوان رهبرچنین حزبی از کرسی حاکمیت به کسب اعتماد و باور سازمانها و مخالفین آن نمی انجامید، سیاست عملی موصوف به این بی باوری ها می افزود و صداقت او را در این عرصه زیر سوال میبرد. 
درحالی که نجیب الله در کنگره دوم حزب برخی اعضای حزب را به عدم تحمل حضور سازمانها و احزاب دیگر در قدرت متهم می کند و با این انتقاد خود را در مسند رهبری حزب و حاکمیت حزبی مجری سیاست جدیدِ انحصار شکنی و دموکراسی خواهی معرفی می نماید، اما محمدحسن شرق را در یک اقدام ناگهانی و شتابزده از کرسی صدارت بر کنارکرد. محمدحسن شرق درآستانه خروج کامل نیروهای شوروی و اوج سیاست مصالحه ملی در می 1988 به عنوان صدراعظم تعیین شد وصرف9 ماه در این کرسی باقی ماند. صرف نظر از هر انگیزه و عاملی که در توجیه برکناری او از سوی موافقان و مخالفان نجیب الله در داخل حزب دموکراتیک خلق ارائه شود، این اقدام نجیب الله نابردباری او را در تقسیم قدرت با چهرۀ چون محمدحسن شرق که روابط نزدیک با روسها و حزب دموکراتیک خلق داشت، به نمایش میگذارد. 
جناح هاو فراکسیونهای حزب به این باوربودند که نجیب الله مصالحه ملی را درجهت تحکیم پایه های اقتدار خود و تضعیف مخالفین درون حزبی و مخالفین درحال جنگ(مجاهدین) استفاده میکرد. یکی ازاعضای بیروی سیاسی حزب(میرصاحب کاروال) مربوط به جناح خلق می نویسد: «نجیب الله از مشی مصالحه ملی کاملاً بخاطر تحکیم قدرت فردی خویش در حزب و دولت استفاده کرد. اگرچه در کابینه حکومت چندین تن را تغیر، تبدیل وتعین نمود ولی موقعی ایکه از خط معین او گام مستقلانه تر بالامیکرد فردا او را سبکدوش میکرد.» 
اگر نام و اهداف حزب دموکراتیک خلق در چهارچوب مصالحه ملی به حزب وطن تغییر یافت، اما رهبری آن تغییر نکرد. رهبران ومسئولان حزب وطن همان رهبران و مسئولان حزب دموکراتیک خلق بودند. حزب با این نام جدید نیزحاضر نشد به انحصار قدرت نقطۀ پایان بگذارد. بسیاری ازاحزاب مخالفی که در حاکمیت این حزب بر مبنای سیاست مصالحه ملی شکل گرفتند و به فعالیت پرداختند، ساخته وپرداختۀ  دستگاه استخبارات حزب حاکم بودند. حتی اعضای رهبری حزب دموکراتیک خلق(سلطان علی کشتمد) به این امر اذعان میدارند: «احزابی که تشکیل گردید، به استثنای حزب انقلابی زحمتکشان افغانستان(سازا)که تا حدود معین در چند ولایت شمال خصوصاً بدخشان و تخار امکانات داشتند ولی اکثریت دیگر آنها که نمایشی توسط ارگان امنیتی(خاد) تشکیل گردیده بودند اصلاً در دفاع از حاکمیت چندان تأثیری نداشتند.» 
درحالی که جارج آرنی خبرنگاربی. بی.سی سیاست مصالحه ملی را "فریبکاری ماهرانه" می خواند، انتونیوجیو ستوزی پژوهشگر آسترالیایی به این باور است که نجیب الله در صدد ایجاد یک سیستم چند حزبی نبود: 
«توسعه یک سیستم چند حزبی به هیچ وجه جزء طرحهای نجیب الله نبود. ارزیابی یک محقق شوروی که به نظر وی اهداف نجیب الله ایجاد یک دیکتاتوری واقعی بدون وجود مخالفین بود ممکن است افراطی باشد، اما به نظر میرسد نجیب الله دست کم در نظر داشت مدلهای رژیمهای نیمه تک حزبی جهان سوم، مانند مصر را دنبال کند که در آن نیروهای مخالف به دولت مشروعیت می بخشیدند و در همین حال وجود میزان قابل توجهی از آزادی را برای قشر روشنفکر شهری نیز تضمین میکردند.»
نجیب الله شخصیت متضاد داشت و در واقع از میان انبوه تضادها برآمد و در رهبری حزب دموکراتیک خلق و حاکمیت حزب قرار گرفت. زمانی در برابر سربازان انتر ناسیو نالیست کشور لنین سر تعظیم فرود می آورد و جنگ  آنها را در میهنش که موجب قتل هموطنان و ویرانی وطنش می شد، قهرمانی آن سربازان و فراموش نا شدنی می خواند. او در 26 دلو1367 حين خروج آخرين دسته هاي قشون شوروي خطاب به سربازان و افسران این قشون گفت: 
«سربازان انترناسيوناليست بعد از اجراي وظيفۀ انترناسيوناليستي شان به وطن صلحدوست خود عودت مي نمايند . . . . . ما در برابر شما فرزندان شجاع کشور لنين به خاطر همه آنچه براي مردم افغانستان، براي انقلاب ثور انجام داده ايد، به خاطر مردانگي و شجاعت و هم بخاطر مهرباني و انسانيت شما سرتعظيم فرودمي آوريم.» 
 زمان دیگر، روز خروج همان فرزندان کشور لنین را از افغانستان، "روز نجات ملی" نامید. باری می گفت که باید به اشرار درس داد و خشک و تر را سوختاند و زمان دیگر از مصالحه سخن میگفت و فریاد آشتی و دوستی سر میداد. گاهی نماز می خواند و تسبیح بدست مگیرفت و به آیات قران استدلال می نمود و گاهی از مارکسیزم -لنینیزم صحبت میکرد. او پیوسته با سیمای متفاوت ظاهر می شد. 
برای مخالفان دولت نجیب الله به خصوص برای احزاب مجاهدین این همه تبلیغات وادعاهای نجیب الله غیرقابل قبول بود و درآن، دورنگی و عدم صداقت رامی دیدند. حتی شوروی ها به این تبیلغات نجیب الله که رفته رفته در آخر لحن ضد شوروی گرفت و خروج قوای شوروی را روز نجات ملی خواند بدیدۀ تردید می نگریستند و آنرا سالوس و ریاکاری می نامیدند. یکی ازمشاوران شوری می نویسد: 
«یک اصل کهن دو باره تمثیل میگردد. هنگامیکه دزد خود بلندتر و رساتر از دیگران صدا میزند، "دزد را بگیرید." معراج دو رویی و سالوس. سخنرانی نجیب الله در جنوری 1992 به بهانه پنجمین سالگرد آغاز انفاذ آشتی ملی بود که اعلان کرد "آمدن سپاهیان شوروی علت اصلی قیام مردمی در افغانستان بود که منجر به تراژیدی گردید.»
میرصاحب کاروال عضو دفتر سیاسی حزب دموکراتیک خلق از نجیب الله نقل قول می کند که او را شوروی ها به انتقاد از سیاست شوروی در افغانستان تشویق می کردند تا در داخل کشور شخصیت ملی و صلح طلب معرفی شود:
«او(نجیب الله)در روزهای اخیر بسیار شدید از موجودیت نیروهای شوروی در افغانستان انتقاد میکرد و من یک روز در بیروی سیاسی از او پرسان کردم و برایش گفتم که آیا شما در این رابطه افراط  نمی کنید؟ او برایم گفت که خود آنها(رهبران شوروی) میگویند که شما ما را تخریب کنید  تا در جامعه هویت ملی خویش را تثبیت نمایید.»

5 - مخالفت با مصالحه ملی در داخل حزب و حاکمیت:
سیاست مصالحه ملی ابزار بازی های درون حزبی میان عناصر وحلقه های مختلف جناح های حزب قرار گرفت. نجیب الله قبل از آنکه سیاست مصالحه ملی را در داخل حزب حاکم دموکراتیک خلق به پیروزی برساند  و در داخل حزب در این روند صداقت ایجاد کند، مصالحه را به عنوان یک سیاست کلی بیرون از حزب در رابطه به دشمنان و مخالفین حزب اعلان کرد. در حالی که او و سایر رهبران حزبی در درون حزب نه  در مصالحه و تفاهم بلکه  در کشمکش و خصومت به سر میبردند و به شدت درگیر بازی های چندگانه در برابر هم بودند. حزبی که در کرسی اقتدار با خود نتوانست مصالحه و تفاهم ایجاد کند با  دشمنان خود چگونه میتوانست به مصالحه برسد؟ 
مخالفت با سیاست مصالحۀ ملی نجیب الله در داخل حزب دموکراتیک خلق بسیار گسترده بود. جناح خلق پیروزی سیاست مصالحه ملی را به معنی تقویت پایه های رهبری و حاکمیت نجیب الله و جناح پرچم حزب تلقی می کردند. کودتای جناح خلق به رهبری شهنوازتنی وزیر دفاع عمق مخالفت و خصومت جناح خلق یا بخشی از این جناح را با رهبری و حاکمیت نجیب الله به نمایش می گذارد. 
در داخل جناح پرچم  نیز مخالفت با سیاست مصالحه ملی که بسوی آن به عنوان ابزار استحکام رهبری و اقتدار نجیب الله نگاه می شد، بسیار شدید بود. در آغاز رهبری نجیب الله بسیاری از فراکسیونهای جناح پرچم  و رهبران آنها از رهبری موصوف حمایت کردند، اما سپس به مخالفان نجیب الله در داخل جناح پرچم افزوده  شد. صرف نظر از آنکه مخالفت های درون حزبی با نجیب الله بر سر سیاست مصالحه ملی بود یا چیز دیگر، اما این مخالفت ها قبل از همه راه را بروی کامیابی سیاست مذکور می بست و موقعییت نجیب الله را در پیروزی این سیاست ناهموار میساخت. شاید  گستردگی مخالفت  با نجیب الله را در داخل حزب بتوان از گزارش یکی از جنرالان مشاور شوروی در افغانستان دریافت که به نقل از منابع اطلاعاتی نظامی شوروی می نویسد:
«با رویکار آمدن نجیب الله کشاکش های درونی در حزب کاهش نیافته، بلکه برعکس دامنۀ بیشتر گرفت و فراکسیونیسم در حزب نسبت به هم چشمی میان "خلق" و "پرچم"اهمیت بیشتر یافت. در کنار جناح های سنتی، گروه بندی های تازه به میان آمد که پیرامون هرعضو دفترسیاسی کمیته مرکزی حزب گرد آمده و اهداف آزمندانۀ خود را دنبال میکردند.» 
 
6 - مخالفت در بیرون حزب دموکراتیک خلق و حاکمیت حزبی:
تنظیم های اسلامی و جهادی  و بسیاری از فرماندهان مجاهدین در داخل افغانستان با سیاست مصالحه ملی به مخالفت بر خاستند. این مخالفت ناشی از مخاصمت آیدئولوژیکی و دشمنی های دوران جنگ سرد میان دو ابر قدرت اتحاد شوروی و ایالات متحده امریکا بود که در زمان مصالحۀ ملی نیز این خصومت ادامه داشت. دولت حزب دموکراتیک خلق و مجاهدین در واقع در جنگ و دشمنی خود این خصومت را بازتاب می دادند. وقتی دشمنی دوران جنگ سرد میان دوقطب رقیب  و متخاصم این دوران به قوت خود باقی بود، صلح در افغانستان و یا در میدان جنگ گرم میان طرف های مورد حمایت دشمنان جنگ سرد غیرقابل عملی می نمود. هرچند که تردید مصالحه ملی از سوی احزاب اسلامی و مجاهدین به ابعاد شرعی واعتقادی نسبت داده می شد و صلح با حاکمان حزب دموکراتیک خلق خیانت به اسلام  و جهاد تلقی می گردید؛ اما این ادعا و تلقی بیشتر فریبکاری و تظاهر در جهت استفادۀ ابزاری از دین و اعقتادات دینی بود.
به همان حدیکه احزاب و تنظیم های مجاهدین سیاست مصالحه ملی را برغم روابط و مذاکرات پیدا و پنهان برخی از سران و فرماندهان آنها با دولت نجیب الله نمی پذیرفتند واز تداوم جهاد تا سرنگونی دولت مذکور سخن می گفتند، به همان حد حامیان بیرونی مجاهدین به این مصالحه، نه می گفتند و راه حل نظامی را از طریق ارائه کمک های نظامی و مالی به مجاهدین تعقیب می کردند. حتی امریکایی ها سیاست مسکو به رهبری گورباچف را که به خروج نیروهای شوروی از افغانستان انجامید، مورد عنایت قرار ندادند و حاضر نشدند تا باروس ها بر سرافغانستان گفتگو کنند. جورج بوش رئیس جمهور ایالات متحده امریکا در مذاکره با گورباچف(1990) افغانستان را از آجندای مذاکره بیرون کرد. پیروزی برای ایالات متحده و هم پیمانانش در جنگ افغانستان در واقع سقوط دولت مورد حمایت شوروی در کابل برهبری نجیب الله  بود. بنا بر این امریکا باوجود یک توقف کوتاه کمک نظامی چندماهه از دسمبر  1988 تا جولای 1989 به مجاهدین، این کمک ها را دو باره آغاز کرد تا حکومت مورد حمایت شوروی در نبود قوای شوروی در اریکۀ قدرت باقی نماند. حتی شکست مجاهدین در جنگ جلال آباد در بهار 1989(1368) با طرح و حمایت وسیع استخبارات نظامی پاکستان که پشتیبانی سازمان جاسوسی امریکا(سی.آی.اِی) را با خود داشت آنها را متمایل به پذیرش مصالحه ملی و صرف نظراز تعقیب راه حل نظامی نکرد. ارائه کمک های نظامی برای مجاهدین از سوی ایالات متحده امریکا و سایر متحدان آن در جنگ افغانستان، هرگونه تمایل مجاهدین را به سیاست مصالحه ملی تضعیف می کرد.

7 - شوروی و مصالحه ملی:
سیاست مصالحه ملی نجیب الله در کابل با سیاست گلاسنوست و پروستریکای گورباچف در مسکو رابطۀ مستقیم و متقابل داشت. پیروزی مصالحه ملی در گرو پیروزی گلانسونست بود. هدف اصلی سیاست مصالحه ملی تحکیم پایه های اقتدار و بقای حاکمیت حزب دموکراتیک خلق بود. بقای حزب دموکراتیک خلق در حاکمیت، متضمن نفوذ شوروی محسوب می شد. گورباچف با طرح این امر از یکسو فکر میکرد که حزب دموکراتیک خلق کماکان در قدرت باقی می ماند، و از سوی دیگر زمینه برای خروج قوای شوروی مساعد می گردد. 
اما همانگونه که در مسکو دیدگاه یکسان و همآهنگ در داخل حزب کمونیست شوروی از برنامه و سیاست گلاسنوست و پروستریکا وجود نداشت، در کابل نیز شوروی ها سیاست یکپارچه در مورد مصالحه ملی نداشتند. صرف نظر از اینکه سیاست شوروی ها تا چه حد در ناکامی مصالحه ملی اثرگزار  بود، آنها علی رغم تجویز نسخه مصالحه ملی از دیدگاه و سیاستِ مبتنی بر صداقت و حمایت بی شایبه از نجیب الله دراین مورد، برخوردار نبودند. اگر عناصر و یا فراکسیونهای درونی حزب دموکراتیک خلق به مصالحه مخالفت می ورزیدند و به کارشکنی می پرداختند این امر از نظر شوروی ها پنهان نبود. شوروی ها از کودتای تنی خبر بودند و برخی منابع از نقش آنها در این کودتا سخن گفته اند که این را می توان از جدی ترین گام شوروی ها در تضعیف و تخریب سیاست مصالحه ملی تلقی کرد؛ هرچند اسنادی در این مورد از منابع رسمی و اطلاعاتی شوروی انتشار نیافت. 
شاید بتوان دوگانگی سیاست شوروی را در دورنگی حاکمیت و مراجع قدرت در شوروی مطالعه کرد. از یکسو گورباچف و همفکرانش که در شوروی مجری سیاست گلاسنوست و پروستریکا بودند، سیاست مصالحه ملی در کابل را به عنوان تبعییت از این سیاست مورد حمایت قرار می دادند، و در طرف دیگر ارتش سرخ و کی.جی.بی قرار داشت که طرفدار نیرو مندی و بقای حزب دموکراتیک خلق در حاکمیت بودند. البته نجیب الله با هر دو منبع پیوند نزدیک داشت. با کی. جی.بی از سابقه طولانی حشر و نشر بر خوردار بود و بانظامیان در ارتش شوروی نیز در جنگ علیه مجاهدین روابط نزدیک کاری ایجاد کرده بود. ممکن است نجیب الله روابط نزدیکتر با گروه اخیر میداشت که کودتای آنها را درآگست  1991 به عجله تبریک گفت. کاری را که صدام حسین و یاسرعرفات نیز انجام دادند. بعداً که مخالفان کودتا در شوروی تقویت شدند چندان نجیب الله را مورد  شفقت قرار ندادند. باری نجیب الله دریک مصاحبه با خبرنگارروسی گفت:
«گورباچف شما به ما خیانت کرد، همچنانکه  به شما.»
خروج نیروهای شوروی برخلاف این تصور که به تقویت روند مصالحه در افغانستان می انجامد، سیاست مصالحه ملی را تضعیف کرد. در حالی که نجیب الله می پنداشت مسکوخروج کامل قوای خود را به پیشرفت پروسه مصالحه ملی ارتباط می دهد. او در پاسخ به خبرنگار تلویزیونی از امریکا شش ماه پس از آغاز سیاست مصالحه ملی گفته بود:"اگر مصالحه ملی به مؤفقیت بیانجامد، یک سرباز اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در کشور ما باقی نخواهند ماند"، اما مسکو سربازان خود را بدون توجه به مؤفقیت مصالحۀ ملی از افغانستان خارج کرد. 
آيندۀ حاکميت حزب دموکراتيک خلق پس از خروج قواي شوروي مايۀ نگراني بسياري از اعضاي حزب بود. اين امر با موجوديت اختلاف و دسته بندی های دروني سبب مي شد که اعضاي ارشد و با صلاحيت حزبي در بخش ملکي و نظامي با مجاهدين ارتباط برقرار کنند، به مصالحۀ ملی  و به بقای حاکمیت حزب بی باور شوند. 
مذاکرات مستقيم شوروي با رهبران مجاهدين در اسلام آباد، طايف، تهران و مسکو (نوامبر1991-عقرب1370) به اين نگراني ها در داخل حزب دموکراتيک خلق ياحزب وطن افزود و در واقع  آخرین میخ را بر تابوت مصالحه ملی کوبید.