عاقبت صادق‌الدوله! (طنز)

                     شاهنشاه خطاب به جلسه: از شما دعوت کرده‌ام تا روی مسایل مهم مملکتی بحث نماییم. قرار راپورهای واصله این روزها سروصداها زیاد شنیده می‌شود. خوف من این است که رعیت سر به شورش بگذارند و بنیاد مُلک و حکومت کنده شود و سرهای نازنین‌مان به باد هوا رود.

نظام‌الدوله: عمر قبله‌ی عالم دراز باد. به شما معلومات غلط رسانیده‌اند. این‌ها همه شایعه است. تا جایی که ما می‌دانیم رعیت همیشه در صحنه شب و روز دعای بقای سلطنت شما را دارند. ملک مامور است و همه‌گان در عیش و نوش هستند.
شاهنشاه: آه چه خوب جناب نظام‌الدوله، از صحبت‌های شما و هم‌چنان از لباس معطر شما بوی خوبی به مشامم می‌رسد. می‌خواهم بدانم از کدام عطر استفاده می‌کنید که استشمامش مرا بی‌خود می‌سازد؟
نظام‌الدوله: جناب عالم‌پناه! من از عطر استفاده نمی‌کنم قربان. بوی خوش عرق انگور است که چند لحظه قبل خمارم را با آن شکستاندم.
شاهنشاه: بسیار خوب. جناب دعوا‌الدوله بفرمایید بگویید نظر شما چیست؟
دعوا‌الدوله: قبله‌ی عالم به سلامت باد. از برکت عدل شاهنشاه، مُلک و ملت چنان در آسایش به سر می‌برند که احدی را شکوه‌ای از روزگار و از گماشته‌گان و خدمت‌گذاران شاهنشاه عالم نیست، تا جایی که این روزها هیچ شکایت‌نامه‌ای در هیچ‌یک از مراجع حکومتی و قضایی به ثبت نرسیده است.
شاهنشاه: آه چه خوب! صحبت‌های شما به من قوت قلب می‌دهد. جناب اعتمادالدوله! بفرمایید نظر شما چیست؟
اعتمادالدوله: عمر شاهنشاه طولانی باد. از برکت سایه‌ی پر‌برکت شما خزانه‌ی دولت چنان سیر است که هیچ مشکلی در امور مصارف لشکری و کشوری نداریم که به برکت آن همه‌ی خادمین ملک و مردم مورد تفقد شاهانه قرار می‌گیرند.
شاهنشاه: چه خوب! لطفاً به تشویق و ترغیب آن‌هایی ادامه دهید که دست دعا در بقا و دوام شاهنشاهی ما دارند. جناب نظم‌الدوله بفرمایید نظر شما چیست؟
نظم‌الدوله: شاهنشاه عالم را فدا شوم. در سایه‌ی مرحمت شما چنان نظم و امنیت در کشور حکم‌فرما و برقرار است که احدی نمی‌تواند به اقتدار همایونی شک نماید و به فکر بغاوت و سرکشی از اوامر حکومت و شاه شاهان باشد.
شاهنشاه: شنیدن خبر چنین امنیت آهنینی که در کشور برقرار است، برایم خیلی مسرورکننده است. لطفاً به تحکیم هرچه بیش‌تر نظم و امنیت بپردازید. جناب ادیب‌الدوله! می‌خواهم بدانم که آیا شعرا و ادبای کشور در وصف شاهنشاه‌شان اشعار نو مدحی سروده‌اند؟
ادیب‌الدوله: عمر شاهنشاه عالم دراز باد! ادبای کشور نهایت امتنان دارند از شاعرنوازی و ادیب‌پروری شاه شاهان و وظیفه و رسالت خویش می‌دانند تا قدر نمک شاهنشاهی بدانند و در وصف آن بسرایند.
شاهنشاه: آه خدای من! چه‌قدر خوب. جناب مستشارالدوله بفرمایید که نظر شما چیست؟
مستشارالدوله: سایه‌ی شاهنشاه عالم از سر چاکرانش کم مباد! اجازه دهید به پاس این‌همه خدماتی که عالی‌جنابان برای کشور شاهنشاهی ما و مردم انجام داده‌اند، پیشنهاد نمایم که همه‌ی ایشان را با لطایف و تحایف شاهانه نوازش فرمایید تا باشد که مصدر خدمات بیش‌تر به کشور و شاهنشاه با‌عظمت گردیده باشند و بیش‌تر از پیش در جدوجهد برای بقا و دوام سلطنت کوشا باشند.
شاهنشاه: حتماً این کار را خواهم کرد. این‌ها که تا این حد جان‌فشانی کرده‌اند و کشور و مردم از برکت کار ایشان آسوده است، مستحق مکافات ملوکانه می‌گردند. اما بگذارید قبل از این کار نظر جناب صادق الدوله را هم جویا شویم. جناب صادق‌الدوله، بفرمایید نظرتان را بیان دارید.
صادق‌الدوله: شاهنشاه عالم را فدا شوم. آن‌چه حضرات بزرگوار در حضور قبله‌ی عالم بیان فرمودند، حال‌نامه‌ی خودشان است. این‌ها از شکم سیر و پنجره‌های آهنین امنیتی در دور و بر خودشان و محافظین مسلح خود گپ می‌زنند. اجازه دهید بگویم که حقیقت غیر از آن چیزی است که این‌ها گفتند. مردم با مشکلات فراوانی دست‌به‌گریبان هستند. فاجعه‌ی بزرگ انسانی در این کشور در حال وقوع است. مردم به مواد اولیه‌ی زنده‌گی و خوراک، دوا و دیگر نیازمندی‌های ابتدایی دسترسی ندارند تا جایی که مجبور می‌شوند گیاه‌های کوهی بخورند و برخی‌ها دچار مشکلات روانی شده‌اند. اگر وضع به همین منوال ادامه یابد، یقین داشته باشید که کشور با شورش گرسنه‌گان و آنانی که امنیت می‌خواهند مواجه خواهد شد. جنگ ناتمامی که بر این مردم تحمیل شده است هر روز از آسیب‌پذیرترین‌های آن‌ها قربانی می‌گیرد. این‌هایی که به برکت شما به جاه، مقام و پول دست یافته‌اند، به شما تملق می‌ورزند. این چیزها را از آن‌ها بگیرید، آن وقت به واقعیت زنده‌گی مردم پی خواهید برد و خواهید دید که چه می‌گویند.
شاهنشاه: ختم جلسه را اعلام می‌کنم. از شما ذوات محترم حکومتی قدردانی می‌نمایم که با تشریف‌آوری در این‌جا و بحث روی اوضاع کشور مرا در جریان واقعیت‌ها گذاشتید. دستور می‌دهم به همه‌ی شما مکافات لازم پرداخت گردد تا در امر تحکیم هرچه بیش‌تر و بهتر امور شاهنشاهی بکوشید. جناب نظم‌الدوله! لطفاً به چند سرباز وظیفه دهید جنازه‌ی این صادق‌الدوله‌ی احمق و گستاخ را در یک چهارراهی آویزان نمایند تا سبب پند دیگران گردد و دیگر کسی جرات ننماید که با ارایه اخبار کذب سبب تشویش اذهان ما گردد!
________________________________________
اصطلاحاتی که در این طنز استفاده شده است:
قبله‌ی عالم:  شاهنشاه (بخوان رییس جمهور)
اعتمادالدوله: وزیر مالیه
نظام‌الدوله: مشاور امنیت ملی
نظم‌الدوله: رییس امنیت
دعوا‌الدوله: دادستان (سارنوال)
مستشارالدوله: مشاور رییس‌ جمهور
صادق‌الدوله، کارمند دولتی که پنج‌صد سال قبل نسلش منقرض شد
ادیب‌الدوله: شاعر مدح‌سرای ارگ
گرفته شده از روزنامۀ هشت صبح