تخویف و جنگ و تفنگ برای چه، اگر مردم ترا می خواهند!

با تأثر زیاد شنیدم که نیروهای طالب سفاکِ بدکردارِ بیگانه با مدنیت و نیک پنداری چندی پیش بیست و دو کماندو را در ولایت فاریاب  پس از تسلیمی و به زمین گذاشتن سلاح های شان، آناً و درمحل تیرباران نموده به شهادت

رسانیدند؛ خدا رحمت شان کند و روح همه شان شاد!

این خبرتکان دهنده و غم انگیز، به احتمال زیاد جعلی نیست؛ زیرا طالب علاوه بر اینکه نیروی بیرحم و خونریز و خشک اندیش و بی اعتناء به همه اصول اخلاقی، آئین زندگی، فضیلت های انسانی و ضابطه های دینی است، برای این کار دلیلی هم، البته به زعم خودش، دارد.

ایجاد خوف در میان مردمان غیر نظامی با ویرانگری و ترور و جنگ و کشتن مردم، مخصوصاً کشتن نیرو های اردو و پولیس و امنیت ملی کشور، که  با شهامت و از خودگذری کم نظیر در برابر طالب افراط گرا و جنگ طلب و آله دست پاکستان به دفاع از خاک و مردم و استقلال کامل کشور خویش قد علم نموده و کمر همت بسته اند، یکی از دلایل اولیه و عمده طالب از توسل به خشونت و جنگ و چنین جنایت هایی به غایت زشت می باشد.

طالب و حامیان خارجی (و مشتی از حامیان و تبلیغاتچی های سوداگر نکتایی به گردن انجینر و دکتر و پروفیسور، یا ساده لوحان ژنده پوشِ بینوای عمامه به سر و یا کلبی مسلکان چپن پوشی که "هم نان علی می خورند و هم صفت معاویه می کنند") خوب می دانند که طالب، این عجوبه و نمونه دوران، با آن باورهای عیبناک ونکوهیده و هیئت هولناک و خجل کننده و کار های سبوعانه اش،  که از سوی "عدوی شتر کینه" ما حمایت می شود، در افغانستان جایی برای زیستن و ماندن ندارد و مردم، با درک عمیقی که از اقتضای زمان، چون تحصیل و تعلیم و اکتشاف و انکشاف و ترقی و رفاه و آزادی و حق ریستن بر طبق خواست خود و نیاز به محترم شمرده شدن و داشتن حق برابر در برابر قانون و... دارند، همچنان با توجه به کار های مؤثری که در راستای آبادانی و شگوفایی کشور طی اینهمه سال صورت گرفته است و صورت می گیرند هرگز آرزوی بازگشت طالب را به سر نمی پرورانند و به هیچ صورت خواهان آن نیستند که طالب بار دیگر در کشور شان بر اریکه قدرت تکیه بزند و با بریدن دست و گوش و بینی و زبان و گردن مردم، و با زور کیبل و دار و سنگسار و محکمه های خود سر و اعدام های صحرایی، بر مردم امر بچلاند.

طالب اگر می دانست که مردم از وی و از پندار هایش پشتیبانی می کنند و خواهان آمدن، و به قدرت رسیدن وی هستند، بدون تردید، و بدون اینکه خود را در انظار جهانیان به صفت یک گروه خونریز، خشک اندیش، سختگیر، ضد سازوکار های دموکراتیک و مخالف آزادی ها و جامعه مدنی و حقوق بشر، به خصوص مخالف زن طائفه نشان بدهد و بیشتر از پیش خود را بدنام بسازد، با نشان دادن "حقانیت پنداری" خود مبنی بر جا داشتن در قلوب همه مردم افغانستان، دست از جنگ و تخریب و ترور و انفجار و انتحار برمی داشت و با توسل و مراجعه به آراء و انتخاب مردم برای رسیدن به قدرت از طریق انتخابات، میزان محبوبیت و مقبولیت عام و وجاهت ملی خود در میان مردم را به محک آزمایش می سایید و به گفته رئیس جمهور غنی، به جای نشستن در کویته به افغانستان می آمد و دفتری در این کشور، یعنی کشور خود (!)، باز می کرد.

چرا طالب این کار ها را نمی کند؛ یعنی دفترش را در کویته بسته نمی کند و از زیر چتر حمایت پاکستان برنمی خیزد و به افغانستان نمی آید و به جای دست یازیدن به جنگ و برداشتن تفنگ و کشتن و ویرانگری در افغانستان، به مبارزات سیاسی برای رسیدن به قدرت متوسل نمی شود؛ اگر واقعاً مردم از او حمایت و پشتیبانی می کنند؟!

این کار را نمی کند؛ چون دروغ می گوید. چون در افغانستان، برخلاف ادعا های دروغینش، جا ندارد. چون مردم خواهان بازگشت او نیستند. چون می داند که تفنگ را به زمین گذاشتن و جنگ را قطع کردن به معنی اضمحلال و نابودی و به تاریخ سپرده شدن طالب است. چون با این کار نمی تواند به قدرت و امارت برسد. چون می داند که با اینهمه سبعیت و اندیشه های تاریک و این همه جنایت و خیانت و بیگانه پروری مردم حتی سایه طالب را اگر بیابند و بتوانند، با سنگ می کوبند. و بالاخره، چون می داند که هولناک ترین خاطره ها را، خاطره هایی که یادآوری آن ها موی را بر بدن هر انسانی، به جز کرزی ها، راست می کنند و این خاطره های مخوف و رعب آور هنوز هم در اذهان مردم زنده هستند و آنچه در کم و بیش شش سال حاکمیت طالب در افغانستان به وقوع پیوست، هنوز از مغز ها و خاطره ها محو نشده اند.

همه را می داند؛ و می داند که غیر از جنگ برایش راه دیگری باقی نمانده است، هرچند راه جنگ هم برای طالب راهی است به قول مردم به ترکستان!

آن روز های دشوار و تلخ و غم انگیز، روز های جور و ستم و بیدادگری های طالب، نه فراموش می شوند؛ و نه باید فراموش شوند!

دشمنی و سرکوب وحشیانه زنان، بستن دروازه های علم و هنر و دانش و فرهنگ بر روی دختران و ده ها گونه رفتار غیر اصولی و غیر انسانی با جنس زن، که نه از نظر عرف و شرع مجاز بود و نه از نظر اخلاق و انسانیت و احترام به حقوق بشر و قانون، با هر منطقی که سنجیده شود، ناانسانی و ناروا بود و تصور دو باره آن برای همه، علی الخصوص برای زنان، کابوسی است بس پربیم، خوف انگیز و ملال آور!

طالب می داند که رنج هایی بی حسابی که مردم در دوران حاکمیت وی دیده اند و اعمال دور از شرع و اخلاق و کردار ضد انسانی وی به نام دین، به خصوص زن ستیری بی معنا و لجوجانه و کشتار های بی رویه و الله توکلی وی، یعنی هر که پیش آمد، خوش آمد، اعتبار وی را به شدت و به آخرین حد ممکن در میان مردم صدمه زده است و با این حدی از دلخوری و نفرت که مردم از طالب دارند، درعرصه مبارزه نرم و دموکراتیک به خاطر رسیدن به قدرت هرگز به جایی نمی رسد. بنابراین ناچار راه جنگ و تفنگ و زور و ترور را انتخاب کرده است.

این کار طالب، تا طالب هست، ادامه می یابد. تفنگی که دیروز سینه کماندو های جوان نیروهای نظامی را، که در واقع "اسیران جنگی" بودند و اسیذان جنگی به هیچ عنوانی نباید کشته شوند، نشانه گرفت، بی گمان فردا ها و پس فردا ها سینه های دیگران را، خواه نظامی و خواه غیر نظامی را، نیز نشانه خواهند گرفت و دیگران را نیز به خاک و خون خواهد کشید؛ اگر طالب سرکوب و نابود نه شود!

پس در برابر این گروه وحشی و خشک اندیش و جنایت پیشه و ویرانگر و آله دست بیگانه پرطمع و موذی چه باید کرد؟

فقط یک جواب و یک راه وجود دارد:

در کنار نیرو های با شهامت و سربلند نظامی، پولیس و نیرو های امنیتی با هر ابزار و اسباب و وسیله ای که در دست داریم و با تمام توان عملاً بایستیم.

از وطن و از دست آورد های بیست سال گذشته خویش، که دست آورد های ناچیزی نیستند، با دل و جان و تمام توان دفاع کنیم و تسلیم خشونت و زور و اسلحه جهالی که در خدمت کثافت های پاکستانی قرار دارند و می خواهند خاک ما را دو دسته به آن ها تسلیم کنند، نشویم.

شکست طالب در این جنگ نیابتی، ضد ملی و ناصوابی که به راه انداخته است، در هر حال حتمی و به وقوع پیوستنی است؛ مگر اینکه از طالب هیولای فناناپزیر و موجود همیشه زنده در ذهن خود بسازیم و هراس فلج کننده و ختم ناشدنی ای را به خود راه بدهیم و راه را بدون جنگ و مقاومت برای آمدن مجدد طالب باز بگذاریم.

انتخاب یکی از این دو راه، که یکی همراه با سرافرازی و آبرو و عزت و آزادی است و دیگری توأم با ذلت و خفت خواری و بندگی، به دست خود ما است!

یکی از بزرگان ما می گفت: "بچیم؛ یک روز زندگی با افتخار، عزت، وارستگی، و همراه با آزادی، بهتر است از هزار سال عمری با رقیت و انقیاد و بندگی. جنگ هیچ وقت در افغانستان پایان ندارد، چرا؟ چون افغانان حاضر به قبول باداری کسی نبوده اند.

هر کسی آمد و بختش را آزمود؛ گاهی کوروش و گاهی الکساندر و... تا انگلیس. روزی هم روس آمد و اینک امریکا و چهل و هفت کشور همپیمانش. همه با سر افکنده رفتند و اینک نوبت پاکستان است. شاهد شکست خفتبار پاکستان هم باشید؛ فقط همت را از دست ندهید، چون نیکان تان!"

بیجا نگفته است این پیر برنا دل؛ البته به فکر من. شما چه فکر می کنید؟؟