پيامی به مردگان سياسی سر زمین اشغال شده من 

وطنیاران عزیز با نشر این مضمون روزچهلم اشغال افغانستان توسط پاکستان درحالت سپری شدن است. بیایم که در پهلوی غم شریکی از خود سوال کنیم که امروز در کجایی تاریخ ایستاده ایم. اعتقاد به شخصيت های تاريخی، اعتقاد به پاکی بی انتهای آدميان گذشته، اعتقاد به سياه و سفيد بودن آنچه برما رفته، تقسيم مردمان به خوب و بد مطلق ، استعمار و

امپریالیسم ما را خورد وآنچه را «خودی افغانی» است خوب دانستن و آنچه را که «ناخودی از ما افغانها نباشد» شر مطلق شمردن، چنین برداشتی هيچ کدام کارآدمی خردمدار امروزی نيست، کار آدمی مذهبی و دین زده است، درهر لباس و خرقه که باشد.
بیایم به ذهنیت آگاه جستجو کنیم که علت این همه ویرانی و عقب ماندگی ما درهزاره بیست و یکم در کجا است؟ زمانیکه طالبان به کابل هجوم آوردند و ما از شبکه های تلوزیونها مردم را تماشا می کردیم، باید به این واقعیت تن دردهیم که ما هنوز امت (ابراهیم خلیل الله) ایم. استفاده اصطلاحات جامعه شناسی غرب، ملت، دموکراسی و حقوق مدنی به افغانستان ساده است. لاکن تصویرعقب ماندگی ما چیز دیگری است.
تفاوت ذهن مدرن با ذهن قرون وسطائی درآن است که اولی از «پلکان تقدس» پائين می آيد تا به زمين «ارزش های بشری»، که خطا پذير و درس آموزنده است، برسد و دومی از «پلکان تقدس» بالا می رود تا به آسمان خوش خيالی های کودکانه ای که تا دم پیری  نيز آدمی را رها نمی کنند، تقرب يابد.
يعنی، آدم دو پا، تنها هنگامی از جنگل اوهام قرون وسطائی خويش بيرون می آيد و بقول حافظ، «انسان» می شود که از ذهنيت خويش تقدس زدائی کند، گذشته را پاک سازی و آرمانی نسازد و بنای آينده را نيز تنها بر شالودهء واقعيت ها، آنچنان که هستند، بالا ببرد.
 
اگر از ديدگاه خرد بنگریم، می بينیم که برای مذهبی شدن جمیعت جاهلی مانند طالبان ، چندان سرمايه ای لازم نبوده، تنها وجود «تشکيلات» و «مقدسات» و «استوره هایی» پيش پا افتاده که در مدرسه های پاکستان این جاهلان را آماده ساختند، کافی است. يعنی سه عنصری که همواره بکار مرزبندی، جدائی، و نفاق افکنی ـ آدم کشی آن هم در جلوهء دعوت عموم به راه اسلام محمدی، صلاح و فلاحی که ما می شناسم ـ آماده ساختند و اکنون مشغولند.
همچنين خيال نکنيم که مذهب تنها در حوزهء مسجد و ملا و مولوی و شيخ و استورهء قديسين وابسته به عالم غيب حضور و نفوذ و فعاليت دارد. نه؛ جامعهء پيشامدرن، جامعهء خرد گريز خرافاتی، جامعهء تقديری، زيستنی اينگونه مذهبی را در سراسر ارکان وجود خويش توليد و بازتوليد می کند. خانواده اش نيز معنا و شکل مذهب دارد؛ مدرسه اش هم؛ و تشکيلات صنفی و سياسی اش نيز. و برای درک اين گستردگی کافی است تا به نوع تحولات تشکلات سياسی کشور خودمان نظری بيافکنيم تا دريابيم که در کجای تاريخ ايستاده ايم. 
ما بدبختانه درچهل سال گذشته، چشمان حيرت زده مردم فقیرافغانستان شاهد دیدن اجساد انسان های تکه پاره درسراسر جاده ها، شفاخانه ها و دانشگاه و مساجد توسط اعمال تروریستی طالبان بودند. اکنون مردم افغانستان بايد خود را برای رويا روئی با حوادثی آماده کنند که مستقيماً طالبان و پیروان خلافت اسلامی با پشتیبانی سیاست های استعماری فراز و فرود های ناگهانی سفينه ی تاريخی شده اند و خبرازبرگشت دوباره ناخود آگاهی های اجتماعی و تاريخی را می دهند که زايندهء هيولای نفرت مذهبی که ازحمله اعراب در پوشش اسلام ازهزار وچهارصد سال قبل به این سر زمین ها آغاز شده و تا کنون ادامه دارد.
اسلام، در طول تاريخ خود، نه تنها عامل وحدت بشمار نرفته، که مهمترين عامل ايجاد تفرقه های کين توزانه و کشتارهای زیادی بوده است. تا زمانی که ملت ها، اقوام، و طوايف ساکن درآسيای غربی و شرق میانه بخواهند خود را با اسلاميت خويش مشخص و تعريف کنند به هيچ روی نمی توان اميدی به آرامش و استقلال و پيشرفت اين جوامع داشت. پاکستان، افغانستان، عراق ، ایران، عربستان سعودی و ترکیه با تحکیم نظام های اسلامی نمونه این ادعا است.
در حاليکه اگراين جوامع دعوی خود را برای تصاحب چيزی به نام اسلام و مذهب را کنار بگذارند، همگی بيشتر و عميق تر نسبت به مشترکات تاريخی و پيوندهای فرهنگی چندين هزار سالهء خويش، آن هم چندين هزار سالی که هنوز اسلام درميان آن نبوده  وقوف دهند، رشد اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی نصیب شان خواهد شد. درغیر آن‌ صورت ما شاهد خون ریزی های زیادتری در مساجد شیعه یا سنی بخاطردوپارگی و انشقاق روابط ديرينهء که درصدراسلام پروریريده شده، خواهیم بود.
اکنون معلوم میشود که انشقاق سنی وشیعه  که يکپارچگی دین اسلام را برای هميشه از هم گسست و به ايجاد دو تفکر و دو تاريخ متخاصم انجاميده، دوباره به فعاليت درآمده است و زنده درحافظهء تاريخ  جوامع اسلامی میباشد، کافی که به سخن رانی حاجی عبدالرحمن حقانی سرپرست وزارت مهاجرین طالبان در باره  دو پارگی مذهب سنی وشیعه نظر اندازیم ، و ببینیم که چگونه سیاست های استعماری،ازجهالت رهبران مذهبی کشورهای اسلامی بهره اقتصادی   
میبرند و مردم این کشورها را در گرو خود ساخته است.
حال در مسجد بايد اسلام بياوری، يعنی که «تسليم» شوی، در خانقاه بايد که خود را جسد مرده ای بپنداری که مرده شويت می شويد و هر کار بخواهد به جنازه ات می کند (کل ميت فی اليد الغسال) و در زمامداری خلافت اسلامی باید همه دانش ات را سر بسپاری و بازگوينده و مجری فرامین باشی که نه در مشورت با تو و نمايندگان تو، که از سوی اطاق های در بسته به تو ابلاغ می شود. ما اکنون در افغانستان مرجع تقليد داریم؛ (ملا محمد حسن آخوند) پير روشن دلی دارم که اسرار ازل و غيب را می داند، و در دل خويش با نام مقدسين اش ذکر می گويد، و خيالش جمع است که دراين کشتی نجات انسانهای بی هویت، امنيت و آسايش دارد. و حرفش هم چون و چرا نمی پذيرد. و آنگاه که اين تشکيلات جا افتاد بر ذهنيت ما مسلط  خواهد شد تکليف مان هم روشن است. بدا بحال ما!   ... ادامه دارد