اگر مبارزه کنیم شاید شکست بخوریم اما اگر ننماییم حتمن شکست خواهیم خورد

جبران خلیل جبران در کتاب نامه های عاشقانهٔ یک پیامبر می نویسد : دیشب به خودم گفتم: شعور یک گیاه در وسط زمستان، از تابستان گذشته نمی‌آید، از بهاری می‌آید که فرا می‌رسد. گیاه به روزهای که رفته، نمی‌اندیشد، 
به روزهای می‌اندیشد که می‌آید، اگر گیاهان یقین دارند که بهار خواهد آمد، چرا ما انسان‌ها باور نداریم که روزی خواهیم توانست به هر آن چه می‌خواهیم، دست یابیم؟

... آری هر کسی که اندکی با تاریخ جهان آشنایی هر چند مختصری هم داشته باشد نیک می داند که تاریخ مملو و پر از جنگ ؛  خونریزی؛ تجاوز ؛ خودکامگی ؛ زورگویی؛ قساوت؛ بی عدالتی؛ و انواع و اقسام ظلم و جنایت بوده و به احتمال زیاد خواهد بود و تاریخ از این زشتی ها و بی اخلاقی ها بسیار به خود دیده است ولی نکتهٔ مهمتر و اساسی تر در تاریخ بشر این واقعیت هست که انسان همواره مانند ققنوسی از دل خاکستر ویرانی ها و نابسامانی ها توانسته سر بر آورد و بار  دیگر به زندگی و ساخت و ساز ادامه دهد؛ انسان راهی جز این نداشته و ندارد۰ بشر راه بس عریض و طویل و پر سنگلاخی را طی نموده تا به اینجا رسیده است۰ آنچه باعث شده که انسان علیرغم آنکه با کوهی از مشکلات رو در رو و در گیر بوده است و با پیمودن راه های بس پر پیچ و خم تاریخ جان سالم بدر ببرد چیزی جز عشق به زندگی و بقا  و مبارزه با تمام موانع طبیعی و غیر طبیعی نمی باشد۰ اگر بنا بود در همان وهلهٔ نخست مواجهه با ناملایمات و سختی ها انسان تسلیم سرنوشت گردد نه تنها نمی توانست یک گام به جلو بر دارد بلکه در همان اوایل نیست و نابود می گردید و دیگر نه از دانش و پیشرفت خبری بود و نه از بشر در رویی زمین اثری باقی می ماند۰ انسان در جادهٔ ناهموار تاریخ هرگز دست از تلاش و کوشش و مبارزه در عرصه های گوناگون بر نداشته و سر تعطیم در مقابل هزاران مانع و مشکل فرود نیاورده هست و این رمز پیروزی و دلیل ماندن و بقایی نسل بشر هست۰ در همین سرزمین هندوکش و منطقهٔ ما در طول یکهزاره سال گذشته هزاران جنگ و تجاوز و تهاجم به وقوع پیوسته که باعث ویرانی های بسیار وحشتناک و کشتارهای غم انگیز و بس عظیم گردیده است؛ و نیز در همین چهار دهههٔ اخیر ما شاهد انواع و اقسام خشونت ها و کشتار ها و ویرانی های غم انگیز و دردناک بوده ایم که بدبختانه هیچ گروه و سازمان و حزبی حاضر نیستند مسؤلیت اخلاقی عملکرد و جنایات خودشان را به عهده بگیرند و لااقل از مردمان این سرزمین عذر خواهی نمایند ۰ شوربختانه هم اکنون یکبار دیگر مشت بی فرهنگ و تمدن ستیز و دانش گریز و مزدور را بر کیان و هستی ما مسلط نموده اند موجوداتی که جز جنگ و ویرانی و انتحار و انفجار و خوش خدمتی به باداران خودشان هنر دیگری نداشته و ندارند۰ تاریخ یکبار دیگر ما را به چالش کشیده و می آزماید که آیا ما دست ها را بالا برده و تسلیم لشکر جهل و جور و جنایت می شویم و یا با درایت و عقلانیت و شهامت بیشتر در مقابل این جرثومه های مرتجع و خرافاتی وضد فرهنگ جانانه ایستادگی می نماییم و کشورمان را از وجود این ناپاکان و خرد ستیزان زمان پاک می کنیم ۰ کسانی که بر طبل ناامیدی می کوبند یا انسان‌های ناآگاه و کم دانش  هستند و یا از تبار و جنس همان تمدن ستیزان و فرهنگ گریزان می باشند۰ طالبان و گروهکهای امثال آن این شبه انسان‌های مغاره نشین ( البته با عرض معذرت از نیاکان غار نشین ما  ) نه تنها در قرن ۲۱ هیچ چیزی با ارزشی در هیچ زمینه ای چه در حوزهٔ فرهنگ و دانش و چه در حوزهٔ اخلاق و آزادی و چه در  زمینهٔ تساهل و مدارا برای انسان امروز و نسل جوان دختر و پسر برای ارائه ندارند بلکه آمده اند تا آنچه از آبادی باقی مانده و نتوانسته بودند نابود سازند به کلی ویران کنند۰ طالبان نه به فکر کار و نان و بهداشت مردم اند و نه چیزی از این مسایل می دانند۰ با ایجاد جو وحشت و بزن بگیرها و ترور های هدفمند و تحقیر و توهین و ندادن حق  نیمی از جمعیت کشور یعنی زنان و زیر فشار قرار دادن اقوام و بر پایی یک امارت تک قومی و تک مذهبی و تک زبانی و تک جنسیتی و ایجاد نمودن امنیت گورستانی هرگز قادر نخواهند شد که در میان مدت و دراز مدت به امارت وحشیانهٔ شان ادامه دهند ؛ شاید در کوتاه مدت بتوان به  سرنیزه تکیه داد ولی نمی توان رویش نشست ؛ با زور و وحشیگری نمی شود تا ابد حکومت نمود۰ وقت آن فرا رسیده که روشنفکران و تحصیل کردگان و غیر روشنفکران تمام اقوام موجود در افغانستان تکلیف خودشان را با طالبان روشن نمایند و دست از سکوت و محافظه کاری و یا به هر علت دیگری که باشد بر دارند و یکپارچه در مقابل امارتی های مزدور و عصر حجری بایستند و نشان دهند که با افکار و عملکرد طالبان مخالف می باشند ۰ پس آنچه بی نهایت مهم است از دست ندادن امید می باشد۰ اگر ما در کنار هم باشیم نه تنها طالبان و باداران شان بلکه هیچ قدرتی توانایی شکست ما را نخواهد داشت۰ ( چه کسی می خواهد من و تو ما نشویم/ خانه اش ویران باد ۰ حمید مصدق