سرنوشت پیشنهاد صلح حکومت وحدت ملی

جنجال طالبان بر سر عدم ذکر خروج نیروهای خارجی
همه می‌پرسند با این غوغای طالبان که در پیشنهاد صلح حکومت وحدت ملی از خروج نیروهای خارجی ذکری به عمل نیامده است، کار صلح به کجا خواهد انجامید.

عده دیگر در این اندیشه‌اند که با این پیشکش‌های جذاب فراوان و پاداش‌های بزرگ که به طالبان وعده داده‌شده، آیا روال سیاسی و فرهنگی‌ای که در شانزده سال بر مبنای قانون اساسی در افغانستان شکل‌گرفته، پابرجا خواهد ماند؟ در این ‌ارتباط ضیاءالدین صدر مسئول مرکز رسانه‌ای نشراتی افغانستان امروز با داکتر رسول رحیم، ژورنالیست و تحلیلگر سیاسی سابقه‌دار کشور مصاحبه‌ای انجام داده که می‌خوانیم.

ضیا صدر: جناب آقای داکتر، نشست دوم "روند کابل" که اخیراً در کابل دایر شد، چه چیزی اهمیت می‌دهد و پیام آن در مجموع به پروسه صلح و مصالحه با مخالفان دولت چیست؟
رسول رحیم: همه می‌دانیم که طی 17 سال گذشته حکومت‌های افغانستان اقداماتی به نام صلح انجام داده‌اند. حتی شورای صلح را با مصارف بسیار گزاف تشکیل داده، از تماس‌هایی با برخی از شخصیت‌های مهم طالبان نام‌برده، زندانیان طالبان را رها کرده، پیشنهادهایی برای ایجاد دفترشان در افغانستان داده، مشوق‌هایی برای سهیم شدنشان در قدرت مطرح نموده و رئیس‌جمهور کرزی در قسمت حملات شبانه نیروهای امریکائی و بمباردمانهای مواضع مشکوک به حضور طالبان که طبعاً تلفات بسیار درد انگیز ملکی‌ها را سبب می‌شده است تا بدانجا پیش رفت که مناسباتش با واشنگتن در این راه به تشنج کشید و با "بَرادران ناراض" خواندن طالبان، موافقان و مخالفانی برایش به وجود آورد؛ اما این پیشنهادها به‌طور لفظی بوده و در عالم سیاست و به‌خصوص در روند تأمین صلح به‌طور مدون و در محضر یک جمع با نفوذ و رسمی بین‌المللی مطرح نشده است؛ بنابراین، آنچه تاکنون در راستای صلح از جانب حکومت‌ها صورت گرفته بود در محدوده کلام باقی‌مانده و به‌طور رسمی، خاص و نافذ موردتوجه جامعه بین‌المللی قرار نگرفته بود.
این بار حکومت وحدت ملی افغانستان در 28 ام ماه فبروری در نشست دوم "پروسه کابل" در محضر نمایندگان "عالی‌رتبه" 26 کشور و چندین سازمان، زیر عنوان "پیشنهاد از جانب حکومت وحدت ملی افغانستان به طالبان "طرح صلحش را با این گروه مطرح نموده و باربار از آن به نام "نقشه راه "(رود مپ) و گاهی هم "برنامه صلح" یادکرده است. گفته‌شده که این پیشنهاد "بدون پیش‌شرط‌ها" ست. این پیشنهاد به‌صورت فشرده در هفت بخش، حاوی موارد تشویقی ذیل برای پیوستن به پروسه صلح می‌باشند که بنا به اظهار مقامات کابل باید در ملکیت خود افغان‌ها باشد. 
برای سهولت در انتقال مفاهیم، در اینجا تصنیف موضوعی فقرات هفتگانه این پیشنهاد و یکی دو نکته دیگر را با استفاده از یک بخش تحلیل بسیار فنی و خوب "شبکه تحلیلگران افغانستان" خدمت شما تذکار می‌نمایم:
-    چهارچوب سیاسی شامل آتش‌بس، شناسائی طالبان به‌مثابه یک حزب سیاسی، اقدامات اعتمادسازی و انتخابات آزاد و منصفانه است.
-    چهارچوب قانونی شامل قبول قانون اساسی کنونی در کل و مجاز بودن تجدیدنظر و تعدیل در اجزای آن، رهائی زندانیان طالب و رفع تحریم‌ها علیه آن‌ها.
این پیشنهاد تصریح می‌کند که باید حکومت افغانستان به رسمیت شناخته شود، حاکمیت قانون محترم شمرده شود، راه باید برای اصلاحات و یک انکشاف متوازن در همه نقاط کشور و برگشت مهاجران هموار گردد.
این پیشنهاد تقاضا می‌نماید که اقداماتی به‌منظور تأمین امنیت شهروندان، به‌ویژه طالبانی اتخاذ گردد که آشتی کرده‌اند.
این پیشنهاد پیش‌بینی می‌کند که مهاجران و جنگجویان سابق باید در برنامه ملی برای انکشاف اجتماعی و اقتصادی ادغام گردند.
در این پیشنهاد ابقای حمایت‌های بین‌المللی دیپلوماتیک و مالی به شمول تعیین سرنوشت جنگجویان خارجی و بیرون کشیدن طالبان از لیست تحریم‌ها مطرح می‌شوند.
همچنین در این پیشنهاد از ایجاد یک میکانیسمی برای نظارت و ارزیابی سخن به میان می‌آید.
این پیشنهاد باوجود بدون "پیش‌شرط‌ها" خواندنش از جانب حکومت وحدت ملی افغانستان، چندان بدون پیش‌شرط هم نیست. به‌طور مثال التزام به اصول اساسی قانون اساسی جمهوری اسلامی افغانستان و مجاز بودن "تجدیدنظر" و "تعدیل" در فروعاتش مطابق به روادیدهای قانون اساسی، به رسمیت شناختن حکومت افغانستان، رعایت حاکمیت قانون و امثال آن می‌توانند پیش‌شرط‌های مهمی باشند.
باآنکه از این پیشنهاد به نام "نقشه راه" و "برنامه عمل صلح" یا "برنامه عمل آشتی" نام‌برده می‌شود، فاقد آن جامعیت جزوار لازم برای پیشرفت در جهت هدف صلح است که به مشکل می‌توان نقشه راه خواندش. به‌طور مثال تقدم و تأخر فقرات جداگانه این طرح بیشتر حکایت از یک منطق صوری می‌کند تا اینکه جنبه تطبیقی آن مدنظر بوده باشد. همچنان باآنکه در این طرح سه مرحله را پیش‌بینی‌شده است که عبارت‌اند از: مذاکرات، تصویب و اجرائی شدن، زمان معین تقریبی در آن ذکر نشده است. در عین زمان کدام مهلت انقضا برای این طرح وجود ندارد. می‌توان تصور کرد که شاید انعطاف‌پذیری‌های پروسه دشوار صلح در این قسمت مدنظر بوده باشد. در زندگی واقعی، "برنامه عمل صلح" نیز تنها پس از مذاکرات و توافقات مفروض با طالبان می‌تواند شکل گیرد نه پیش از آن.
بنا بر آنچه تاکنون به عرض رساندم، این پیشنهاد حکومت وحدت ملی افغانستان بنا برنگرانی عمیق و تقاضاهای اکید جامعه بین‌المللی و پویائی‌های بسیار مؤثری عرضه‌شده است که در مناطق هم‌جوار افغانستان در اثر تداوم جنگ و منازعه طولانی و به‌ویژه کشتارهای دهشت‌بار مردم بی‌گناه در افغانستان صورت می‌گیرد. همه از حکومت در کابل تقاضا می‌کردند تا دیدگاه‌های مشخصش را در مورد صلح رسماً اظهار کند. 
از نگاه من این پیشنهاد می‌تواند یک "اعلام موضع"رسمی و به دلیل حضور و یک نوع حمایت سرپوشیده مقامات عالی‌رتبه کشورها و سازمان‌های مؤثر بر رویدادهای افغانستان، یک اعلام موضع بالنسبه معتبر حکومت کابل باشد. این فقط می‌تواند یک نقطه آغاز باشد، باید مترصد انکشاف اوضاع بود.
ضیا صدر: قبل از نشست کابل طالبان پیام صلح و مذاکره به آدرس ایالات متحد امریکا فرستاده بودند، با این محتوا که معضل افغانستان راه‌حل نظامی ندارد و یک گزینه، راه‌حل سیاسی است. این موضوع چه قدر غیرمنتظره بوده و یا بر چه بنیادهائی قابل ارزیابی است؟ چرا طالبان در این صلح‌خواهی دولت امریکا را مخاطب قرار داده و امریکا را یک‌طرف مذاکره دانسته‌اند، نه دولت افغانستان را. همچنان این مسئله تا کجا می‌تواند بالای پروسه صلح تأثیر منفی بگذارد؟
رسول رحیم: باری! خانم بی‌نظیربوتو صدراعظم مقتول پاکستان پس‌ازآنکه باربار در موردحمایت از طالبان افغانستان موردانتقاد قرار گرفت، به یک روزنامه فرانسوی گفته بود: "فکر روی کار آوردن طالبان از انگلستان بود، مدیریت آن را امریکایی‌ها کردند، هزینه آن را سعودی‌ها پرداختند و من اسباب آن را فراهم آوردم و طرح را اجرا کردم." اداره کلینتون در نیمه دوم دهه نود برای تقویت مواضع سرمایه‌گذاران امریکائی از طالبان به‌منظور تسهیل امنیت انتقال پایپ لاینهای گاز از آسیای میانه به جنوب از طریق افغانستان در سال 1996 در عصر انارشی تنظیم‌ها برای تصرف قدرت حمایت می‌کند. طالبان بعد از حملات تروریستی 11 سپتمبر 2001 متهم به حمایت و جادادن اسامه بن‌لادن رهبر القاعده می‌شوند که گروه تروریستی او عامل این حملات مرگبار معرفی شد؛ بنابراین با حمله نظامی به رهبری ایالات متحد امریکا که هدف آن سرنگون‌سازی طالبان و نابودی القاعده بود، از قدرت برکنار می‌شوند. 
از آنجائی که با ظهور بوش پسر، مسئله حاکم گردانیدن استراتژی "نظم نوین جهان" به رهبری ایالات متحد امریکا در صدر امور قرار می‌گیرد، طالبان به حیث یک اهرم اهمیتشان را از دست می‌دهند، اما به‌مثابه یک دارائی استراتژیک حکومت پاکستان برای اعمال‌نفوذ در افغانستان مانند گذشته باقی می‌مانند. 
تا یکی دو سال کدام علامت بسیار مهم فعالیت طالبان در افغانستان به چشم نمی‌خورد. طی همین مدت برخی مقامات رسمی امریکائی درحالی‌که شمار فعالان القاعده در افغانستان را حدود 90 نفر تخمین می‌کنند، صدها میلیارد دالر به نام جنگ ضد ترور به مصرف می‌رسد. از سال 2003 به بعد طالبان به‌تدریج با افراد و سلاح‌های کم‌اهمیت دوباره عملیاتشان را در افغانستان آغاز می‌کنند و عملاً به صحنه‌آرای بحرانی تبدیل می‌شوند که قرار است ادامه یابد و مدیریت شود. 
باگذشت چندین سال هنوز هم مسئله دولت سازی و به‌خصوص تلاش برای تقویت نیروهای نظامی و امنیتی حکومت افغانستان به سامان نمی‌رسد و قلمروهای تحت حاکمیت این حکومت بی‌دفاع و بی‌پناه باقی می‌مانند. شیوع فساد سیستماتیک در دستگاه حکومت و عدم توجه به وظایف اساسی‌ای که در برابر مقامات مسئول قرار دارد، میل برگشت طالبان را در مقامات نظامی پاکستانی تشدید می‌نماید و برای آن برنامه‌ریزی می‌کنند. دراین‌ارتباط سال 2014 که مصادف با بیرون رفتن بخش اعظم نیروهای رزمی بین‌المللی از افغانستان است به نقطه عطفی مبدل می‌گردد.
 اما باوجود ظهور حکومت‌های پی‌هم پاکستان قطع‌نظر از موضع‌گیری‌های حزبی‌شان، آن‌ها فاقد چنان صلاحیت بوده‌اند که اداره سیاست خارجی کشورشان را از دست آی اس آی یا استخبارات نظامی آن کشور بیرون کشند؛ بنابراین طالبان پیوسته از ارشاد و حمایت سیاسی و نظامی این دستگاه برخوردار بوده است. 
نظامیان پاکستانی با توجه به ضعف دولت‌های افغانستان و کاهش شمار سربازان و عملیات نیروهای خارجی به طالبان توصیه شکیبائی و طولانی ساختن جنگ را نموده‌اند. آن‌ها یک مودل ناقص و کاریکاتوری جنگ ویتکانگها را علیه نیروهای امریکائی در آخرین سال‌های حضور این کشور در جنوب ویتنام به‌صورت سرمشق به طالبان تجویز کرده‌اند که به دنبال تصرف روستاها، باید عملیات کوماندوئی بسیار چشمگیری انجام دهند تا از دهشت آن حکومت ضعیف روبه‌زوال رود. هرگاه در ویتنام اهداف نظامی مربوط به امریکائیان دقیقاً نشانه‌گیری می‌شدند، این مودل معیوب آن در افغانستان در خدمت ایجاد خوف و ترس بی‌مانند قرار دارد که منجر به کشتار شمار روزافزون ملکی‌ها و مقامات داخلی می‌شود. 
این کشتارهای بی‌شمار که مایه بدنامی طالبان در داخل شده است، نمی‌تواند در موجودیت نیروهای نظامی بین‌المللی، با بی‌تفاوتی غربی‌ها و به‌ویژه مقامات امریکائی برگزار شود. همان است که دونالد ترامپ رئیس‌جمهور ایالات متحد امریکا با واکنش انفجاری منحصر به خودش مذاکره با طالبان را رد می‌کند. شورای امنیت ملل متحد نیز در 19 ماه جنوری امسال به دنبال قتل‌عام در کابل که طالبان مسئولیت آن را بر دوش گرفتند، نشست خاصی در این مورد تشکیل داد و ابرام در تلاش‌های صلح در افغانستان را تائید نمود. این دومین عاملی است که نگارش نامه صلح طلبانه طالبان به واشنگتن را توجیه می‌کند. 
با ظهور گروه تروریستی داعش در شرق و شمال افغانستان و تلاش‌های آشکار آن‌ها برای پیشروی در آسیای میانه، روسیه و ایران امنیت‌شان را درخطر می‌بینند. طالبان در این مناطق در رقابت خصومت‌آمیز با داعش قرار دارند و بر همین مبنا در مخالفت با داعش به تفاهمات اولیه‌ای با مسکو و تهران دست‌یافته‌اند. 
مسکو و تهران گاهی به طرز استفهام‌آمیز و زمانی هم با صراحت واشنگتن را مظنون به حمایت از داعش می‌دانند. پاکستان پس از بیش از 60 سال هم رکابی با استراتژی جهانی امریکا در منطقه که با پرواز هواپیمای جاسوسی "یو 2" سی آی ای در آسمان شوروی آن‌وقت، در سال 1960 در اوج جنگ سرد جهان را به خطر رویاورویی دو ابرقدرت جهانی روبه‌رو گردانید و متعاقب آن در اخیر دهه هفتاد و هشتاد قرن گذشته با ایجاد کانال‌های تسلیحاتی و تعلیمات نظامی برای تنظیم‌های افغانی ضد شوروی به اوج خود رسید، اکنون ازلحاظ اقتصادی و سیاسی در درماندگی چاره‌ناپذیری گرفتارشده است و آنچه را که منافع ملی پاکستان تعریف می‌کند، با استراتژی جهانی امریکای در حال افول دمساز نمی‌یابد. این‌بار می‌خواهد چانس خود را از طریق همسوئی با استراتژی‌های قدرت نوظهور چین بیازماید که در عین زمان، دوست همه فصول پاکستان و حریف هند دشمن اسلام‌آباد است. با این‌هم به دلیل موجودیت ناآرامی‌ها، کشتارها و عملیات تخریبی توسط گروه‌های طالب پاکستانی، پس از چندین سال تا هنوز قادر نیست گام چشمگیری درراه تحقق پروژه قریب 59 میلیارد دالری "کاریدور اقتصادی چین و پاکستان" بردارد. 
مغضوب واقع‌شدن پاکستان، تأمین هزینه سنگین یک جنش مسلحانه مانند طالبان را با مضیقه خفقان‌آوری روبه‌رو ساخته و شانس به قدرت رسیدن دوباره‌اش را جداً ناممکن می‌گرداند. اشاره طالبان به اینکه «جنگ راه‌حل معضل افغانستان نیست» بر همین واقعیت عینی ابتنا یافته است؛ اما موجودیت شورش‌های مسلحانه و انارشی در افغانستان که یک کشور ترانزیتی برای تمام کشورهای آسیای میانه و نزدیک‌ترین معبر برای انتقال انرژی و پایپ لاینهاست، همه کشورهای همسایه به شمول پاکستان را متضرر می‌گرداند. شاید همین عامل به‌مثابه یک اهرم بسیار مؤثر بتواند، به گشایشی در راه حل سیاسی منازعه افغانستان منجر شود. یک نمونه آن پروژه تاپی است که اخیراً به‌طور مجدد موردبحث است و به تنهائی می‌تواند در صورت تطبیق شدن سالانه 500 میلیون دالر برای افغانستان و 30 هزار بست کاری در این کشور فقیر ایجاد نموده و در عین زمان قطره حیات‌بخشی در کام کشور تشنه به انرژی پاکستان بریزد.
این‌که چرا طالبان با حکومت افغانستان تماس نگرفته و مستقیماً واشنگتن را مورد خطاب قرار داده‌اند، ناشی از آن است که طالبان حاضر نیستند به سهولت چنان علامت دیپلوماتیک بدهند که از آن بوی به رسمیت شناختن حکومت در کابل بیاید. آن‌ها تصور می‌کنند هنوز فرصت‌های زیادی برای ترازو زدن به زمین‌دارند. ازلحاظ دیپلوماتیک می‌تواند این امر نوعی استخفاف قائل شدن به حکومت وحدت ملی افغانستان نیز محسوب گردد. طوری که قبلاً اشارت نموده‌ام، پیشنهاد کنونی حکومت وحدت ملی افغانستان یک آغاز کار است و هنوز در این راستا گام‌های عملی برداشته نشده است. توازن قدرت در جریان پروسه‌های صلح که گاهی بسیار زمان‌بر نیز می‌باشند، به‌صورت ایستا باقی نمی‌مانند، خود را کنار کشیدن، امتناع و چانه‌زنی از ویژگی‌های آن است؛ بنابراین خیلی زود است که تأثیر این نامه مستقیم طالبان به مقامات در واشنگتن را بر سراسر پروسه متحول صلح تسری دهیم.
ضیا صدر: موضع اخیر گروه طالبان چه باید تلقی شود، انعطاف واقع‌بینانه مبنی بر تصمیم نهائی به مصالحه و دست کشیدن از جنگ، عقب‌نشینی تاکتیکی و یا فرصت کمایی کردن؟
رسول رحیم: در اعلامیه طالبان به دنبال نشست دوم پروسه کابل آمده است که هرچند غنی «یک بیانیه عالی» داشت که متمایل به صلح و حاوی پیشنهادهای تازه بود، اما غنی موضوع اصلی را از نظر انداخته است. در اعلامیه آمده که دلیل اصلی جنگ حضور نیروهای خارجی در افغانستان است که طالبان آن‌ها را «اشغالگر» خطاب می‌کنند. طالبان گفتگوهای صلح قبل از خروج نیروهای خارجی از افغانستان را بی‌معنی می‌پندارند. 
در اعلامیه طالبان آمده: «اگر اشرف غنی در حضور اشغالگران خواب صلح را می‌بیند، باید بداند که چنین تلاش‌ها در ۱۷ سال گذشته نیز نتیجه نداده است.»
با توجه بارد مطلق همیشگی طالبان در قبال پیشنهادهای صلح حکومت‌های مختلف در افغانستان، با توجه به آن بخش اعلامیه طالبان که قبلاً نقل نمودم، من در آن قسماً پاسخ مثبت می‌بینم. گزینش دقیق کلمات حاکی از آن است که طالبان می‌خواهند در عرصه دیپلوماسی و مذاکرات سیاسی نیز بی‌جهت دستشان را نبندند.
ضیا صدر: با توجه به اینکه طالبان گروه یک دست نیستند، چقدر این امید می‌رود که اگر یک بخش از این گروه به نحوی از مصالحه روی‌آورند، بن‌بست جنگ در افغانستان شکسته خواهد شد؟
رسول رحیم: اغلب در یک منازعه جنگی و خشونت‌بار، پایان جنگ منوط است به وجود طرف‌های متحد. طالبان متشکل از گروه‌های مختلف و حتی ارتباطات خارجی متفاوت می‌باشند؛ بنابراین مشکلات لاینحلی در بین آن‌ها وجود دارد. این امر در تمام زمینه‌ها ازجمله موضوع صلح در بین آن‌ها به نفاق منجر شده می‌تواند. همین‌طور گروه‌های تشکیل‌دهنده حکومت وحدت ملی افغانستان نیز در تمام زمینه‌ها ازجمله در قسمت پیشنهاد صلح از توافق کاملی برخوردار نیستند؛ بنابراین مشکلات در هردو جانب وجود دارد؛ اما بن‌بست و پایان جنگ در افغانستان تنها منحصر به حل مشکل طالبان نیست. گروه‌های دیگر مانند داعش روز تا روز دامنه نفوذشان را می‌گسترانند. در رأس همه افغانستان در یک گره‌گاه تلاقی استراتژی‌های جهانی قدرت‌های هژمون (طالب سرکردگی) قرار دارد، این مشکل دست‌کم ایجاب یک تعامل مثبت بین مسکو و واشنگتن و یک اجماع منطقوی را می‌نماید.
ضیا صدر: نقشه راه دولت افغانستان که در نشست دوم پروسه کابل ارائه شد، هم بی‌پیشینه است. مفادی مانند تعدیل در قانون اساسی، به خاطر محقق شدن مصالحه، آتش‌بس، شناختن طالبان به حیث یک حزب سیاسی، رهائی زندانیان طالب، سازمان‌دهی مجدد نهادهای دولتی مطابق به خواست مصالحه و برخی سهولت‌ها برای طالبان موضوعات ساده‌ای نیستند که به‌آسانی توسط طالبان نادیده و رد شوند. به نظر شما این تعهدات و وعده‌های دولت افغانستان چقدر موجه، مطابق به نیازهای منافع ملی و مصلحت پروسه مصالحه می‌باشند؟
رسول رحیم: اینکه طالبان نمی‌توانند به‌آسانی پیشکش‌های حکومت وحدت ملی افغانستان برای صلح را نادیده‌گیرند، کاملاً روشن است. به پاسخ یکی از سؤال‌های قبلی شما بر مبنای اعلامیه طالبان گفتم که: «من در آن قسماً پاسخ مثبت می‌بینم. گزینش دقیق کلمات حاکی از آن است که طالبان می‌خواهند در عرصه دیپلوماسی و مذاکرات سیاسی نیز بی‌جهت دستشان را نبندند.» منظور من از «قسماً» آن بخش اعلامیه طالبان است که می‌گوید: «غنی "یک بیانیه عالی"داشت که متمایل به صلح و حاوی پیشنهادهای تازه بود، اما غنی موضوع اصلی را ازنظر انداخته است.»
تجارب جهانی از پروسه‌های صلح نشان می‌دهند که شورشیان مسلح مانند طالبان و یا دیگر گروه‌ها که با وضع موجود جمهوری اسلامی افغانستان در حال معارضه قرار دارند و راه زور و خشونت را برگزیده‌اند، طبعاً به اقدامات قهرآمیز متوسل می‌شوند. آن‌ها غالباً می‌خواهند یا بر دیگران پیروز گردند و یا آن‌ها را به یاس و زوال بکشانند. در چنین مواردی بیشتر احتمال آن وجود می‌داشته باشد که از طریق ارائه پیشکش‌های جذاب و توافق روی پاداش‌هایی، در برابر عملی ساختن تقاضاهایی به توافقی دست‌یافت که هردو جانب را راضی گرداند. چنین امری خواهد توانست یک نوع توازن منطقی پایدار در قدرت را به وجود آورد و به همکاری در جهت نیل به صلح بیانجامد.
البته همیشه امکان آن وجود ندارد که یک‌طرف پیشکش‌ها و پاداش‌ها ارائه کند و جانب مقابل حتماً تقاضاهایش را برآورده سازد. این به‌ویژه در صورتی متصور است که مخالف مسلح دولت، این پیشکش‌ها و پاداش‌ها را علامت ضعف و تسلیم شدن در برابر تجاوزات و تهدیدهایش تلقی نماید. در آن صورت آن‌ها شاید برخی تقاضاهای کاملاً غیرعادلانه را به این امید مطرح کنند که در مصالحه چیزی به دست خواهند آورد. چنین وضعی می‌تواند اقدامات مسلحانه را توجیه کند؛ اما با این هم، باید بسیار محتاط بود و هرگز فکر ارائه پیشکش‌ها و پاداش‌ها را برای پایان دادن به جنگ فراموش نکرد.
شما در پرسشتان یک لیست پیشکش‌ها و پاداش‌های وعده داده‌شده از جانب حکومت وحدت ملی افغانستان را معرفی کردید. باید تقاضاهای دولت افغانستان از طالبان را نیز بر آن بیفزاییم که طالبان را ملزم به عملی ساختن آن می‌گرداند: عمده‌ترین آن‌ها عبارت‌اند از توافق روی آتش‌بس، قبول قانون اساسی جمهوری اسلامی افغانستان به‌مثابه بنیاد هرگونه تجدیدنظر و یا تعدیل در جزئیات، به رسمیت شناختن حکومت افغانستان، رعایت نظم قانونی، حفاظت از شهروندان و زمینه‌سازی صلح‌آمیز برای پیشبرد پروژه‌های انکشافی.
قاعده بر آن است که پیشکش‌ها و پاداش‌ها را باید حکومت کشور در حال منازعه و جنگ بر مبنای توانائی‌ها و ظرفیت‌های دست داشته و واقعی خودش مطرح کند تا متعهد بودنش هم به قانون اساسی کشورش و هم ایفای وعده‌هائی که می‌سپارد تضمین‌شده باشد. در غیر آن احتمال دارد نتیجه پروسه صلح به حاکمیت ارتجاع، انارشی، نفاق ملی، منازعات پیچیده‌تر و جنگ‌های شدیدتر منجر شود. 
درصورتی‌که حکومت‌ها ظرفیت لازم برای یک پیشنهاد صلح نهائی و همه‌جانبه را نداشته باشند، پیشنهادهای قسمی صلح را مطرح می‌کنند.
در رابطه با این پیشنهاد حکومت افغانستان به طالبان، در حال حاضر من عمیقاً شک دارم که ظرفیت‌های موجود دولت و آمادگی‌های لازم جامعه مدنی، در حدی باشد که وفاداری به قانون اساسی جمهوری اسلامی افغانستان و ایفای وعده‌هایش به طالبان را تضمین نماید.
ضیا صدر: طالبان در واکنش به نقشه راه افغانستان گفته‌اند که در نقشه راه دولت افغانستان، درباره خروج عساکر خارجی اشغالگر چیزی گفته نشده است. این واکنش چقدر جدی و نگران‌کننده است؟ اگر واقعاً فکر کنیم که همه طرف‌ها و همه‌چیز به‌سوی صلح و مذاکره پیش می‌رود، آیا این مسئله را از باب مشکلاتی باید دانست که در جریان مذاکرات بعدی حل خواهد شد و یا اینکه برعکس، همه‌چیز را خراب و مصالحه را ناممکن می‌سازد؟ به نظر شما اگر خواست خروج قوای خارجی از افغانستان از طرف طالبان ادامه یابد، چه راه‌حلی می‌تواند این مشکل را حل نماید؟
رسول رحیم: قبل از آنکه به پاسخ این سؤال شما بپردازم، لازم می‌دانم چند نکته را پیشاپیش تصریح نمایم: در مصاحبه قبلی هم به عرض رسانده بودم که با حمله نظامی به رهبری ایالات متحد امریکا به افغانستان در اکتوبر 2001 و به‌ویژه امضای موافقت‌نامه‌های همکاری‌های استراتژیک و موافقت‌نامه امنیتی حکومت افغانستان با ایالات متحد امریکا که به آن کشور اجازه ایجاد پایگاه‌های دائمی را می‌داد، افغانستان در عمل جز تابعی از استراتژی جهانی واشنگتن به شمار می‌رود. با تأمین بودجه نظامی و بخش اعظم بودجه کشوری، حکومت افغانستان از چنان حمایت‌های حیاتی واشنگتن برخوردار است که به مشکل می‌تواند در مسائل عظمای بین‌المللی حرفی مستقل از واشنگتن بر زبان آرد. 
ازاین‌جهت باآنکه در اعلامیه مشترک امضاشده در ختم نشست دوم پروسه کابل موضوع خروج نیروهای امریکائی به نحوی مطرح‌شده است، در متن پیشنهاد حکومت افغانستان به طالبان به آن تماس گرفته نشده است. طالبان نیز ازلحاظ سیاسی یک دارائی استراتژیک پاکستان شمرده می‌شوند و در مسائلی مانند خروج قوای امریکا از افغانستان، حرف آخر را اسلام‌آباد می‌گوید، نه طالبان. 
اعلامیه مشترک شرکت‌کنندگان نشست دوم پروسه کابل را پاکستان نیز امضا کرده است. شرکت‌کنندگان این اجلاس عبارت‌اند از:
آسترلیا، آذربایجان، کانادا، چین، فرانسه، آلمان، هند، ایران، ایتالیا، جاپان، قزاقستان، قرغزستان، کوریای جنوبی، ناروی، پاکستان، قطر، روسیه، عربستان سعودی، سویدن، تاجیکستان، ترکیه، ترکمنستان، بریتانیا، ازبکستان، امارات متحد عربی، ایالات متحد امریکا، اتحادیه اروپا، ناتو و ملل متحد.
در این اعلامیه مشترک که به‌طور ضمنی از پیشنهادهای حکومت وحدت ملی افغانستان حمایت‌شده است، آمده است که: «برنامه عمل آشتی حکومت افغانستان باید شامل مذاکره ... همه وجوه مورد مناقشه در قسمت نقش جامعه بین‌المللی در افغانستان باشد.» این اشارتی است به حضور یا بیرون رفتن نیروهای خارجی که می‌تواند در مذاکرات آتیه مطرح شود. 
در همین اعلامیه مشترک آمده که پیش از مذاکرات صلح خروج قوای خارجی صورت نمی‌گیرد؛ یعنی پاکستان هم در پای این تصمیم امضا گذاشته است؛ بنابراین، طالبان حربه خروج نیروهای خارجی را فقط می‌توانند یا به‌مثابه سنگ گرانی در بازار چانه‌زنی‌های سیاسی به زمین بگذارند و یا چون شعار تبلیغاتی، بی‌خبران را فریب بدهند.
سؤال مطرح می‌شود که طالبان با کدام امیدواری به پیشنهاد حکومت وحدت ملی "قسماً جواب مثبت" داده‌اند؟ این را باید در چگونگی دیدگاه حکومت پاکستان در مورد تقاضای ارائه یک‌راه حل جامع صلح از جانب افغانستان جستجو کرد که من قبلاً شک و تردید عمیق خود را در مورد مطلوب بودن آن برای یک صلح با هنجار ابراز کرده‌ام. روزنامه پاکستانی "اکسپرس تریبیون" در 29 فبروری گزارشی را از قول سخنگوی وزارت خارجه آن کشور چنین نقل می‌کند:
داکتر محمد فیصل سخنگوی وزارت خارجه به هنگام ارائه معلومات در اخیر هفته گذشته در مورد اوضاع افغانستان گفت: «راهیافت نظامی که در شانزده سال گذشته به‌ عمل ‌آمده است برای نیل به نتایج مطلوب ناکام شده است. این راهیافت صرف مصائب مردم افغانستان را بیشتر گردانیده و خشمشان را علیه نیروهای خارجی در خاکشان افزایش داده است.»
سخنگوی نامبرده افزوده است «موافقت‌نامه صلحی که بین حکومت افغانستان و حزب اسلامی امضاشده است می‌تواند همچون الگویی برای مذاکرات آینده با سائر گروه‌های شورشی، به شمول طالبان به کار گرفته شود... ضروری است تا رهبری افغانستان یک طرح صلح معتبر و جامع را ارائه دهد (منظور در نشست دوم پروسه کابل است) تا همه افغان‌هایی سهیم برای تقویت صلح ترغیب گردند.»
مبالغه نخواهد بود هرگاه بگویم که پاکستان اداره سیاست‌های کلان طالبان افغانستان را در دست دارد. این کشور می‌تواند دارائی‌های استراتژیک‌اش را به هر نحوی که دلش بخواهد مورداستفاده قرار دهد. تنظیم‌های جهادی افغانستان علیه شوروی که مدعی شکست دادن شوروی‌اند، نه‌تنها در توافقات 18 اپریل 1988 در ژنو به آن‌ها اجازه شرکت داده نشد، بلکه حتی در متن مقاوله از آن‌ها نامی وجود ندارد. این توافقنامه را حکومت وقت در افغانستان، پاکستان، شوروی و ایالات متحد امریکا امضا نموده‌اند.
بنابراین، الگوی مطلوب حکومت پاکستان برای به ثمر رسیدن مذاکرات صلح با طالبان در افغانستان همان الگوی صلح با حکمتیار است. برای معتادان به مباحث تبلیغاتی رسانه‌ها، الگوی حکمتیار بیشتر در تشریفات و پذیرائی شاهانه‌اش خلاصه می‌شود؛ اما ازنظر سیاسی درس‌های زیادی در مصالحه با حکمتیار وجود دارد. او که سخنورترین مخالف مسلح حضور امریکا در افغانستان بود، سرانجام با حضور نیروهای امریکائی به کابل آمد. در صورت پخته شدن اوضاع برای یک معامله کلان، بعید نیست طالبان نیز با قبول حضور نیروهای امریکائی، شاید هم با چنین و چنان بی‌اثر را درج مقاولات صلح کردن، در صحنه سیاسی افغانستان ظاهر شوند.
اما معامله با طالبان ولو پا هم بگیرد، نمی‌تواند پایان جنگ افغانستان باشد؛ زیرا گروه‌های تروریستی دیگر و به‌ویژه داعش به حیث رقیب طالبان با سرعت سرسام‌آوری در شرق و شمال افغانستان در حال گسترش است و برعکس طالبان که عملیاتشان را منحصر به قلمرو افغانستان اعلام می‌نماید، این نحله آهنگ آسیای میانه، یعنی منطقه‌ای را دارد که در به دیوار روسیه قرار دارد. این امر مانع پیشرفت پروژه بلند پروازانه چین به نام "یک‌راه و یک کمربند"، راه‌یابی کشورهای آسیای میانه به جنوب شده و تهدیدات امنیتی جدی را برای روسیه و ایران بار آورده است. موجودیت چنین آفت تروریستی بالذات می‌تواند حضور نیروهای امریکائی در افغانستان را برای مدت نامعلومی توجیه کند. این در حالی است که روسیه و ایران مظنون به حمایت داعش توسط امریکا هستند.
برای مقابله با چنین خطرات تروریستی، از همان آغاز حضور نیروهای بین‌المللی در افغانستان، تدابیری به ابتکار چین در کشورهای شمال افغانستان در حال تکوین بود که نتیجه نهائی آن در تشکیل سازمان همکاری شانگ‌های تجسم یافت و همه همسایگان بلافصل افغانستان اکنون عضو این سازمان می‌باشند. قرار است ابتکارات این سازمان در مورد صلح افغانستان به‌زودی در عرصه عملی پا بگذارد. یکی از نمونه‌های این ابتکارات اظهارات عبدالعزیز کاملوف وزیر خارجه ازبکستان در اجلاس ویژه شورای امنیت ملل متحد در مورد افغانستان به تاریخ 19 جنوری سال جاری است. کاملوف در شورای امنیت، در مورد کنفرانس صلحی برای افغانستان در تاشکند در اخیر ماه مارچ چنین توضیح داد:
"در این کنفرانس ما امیدواریم به نتایج زیر برسیم:
یکم. تدوین یک سند نهائی یا اعلامیه تاشکند که اصول اساسی و شرایط راه‌حل صلح‌آمیز را تعریف نمود، مکلفیتهای حکومت افغانستان و مخالفان مسلح، همچنان جامعه بین‌المللی ازلحاظ "راه‌اندازی" پروسه مذاکرات و حمایت از آن مشخص گرداند،
دوم. تشکیل یک وفاق بین‌المللی در مورد پیشرفت یک‌راه حل سیاسی در افغانستان،
سوم. تحکیم نقش مرکزی و هم آهنگ سازنده جانب افغان در پروسه راه‌حل سیاسی در افغانستان،
چهارم. تقاضای شرکت‌کنندگان کنفرانس تاشکند از همه گروه‌های مسلح مخالف در افغانستان برای متوقف ساختن خشونت و سهمگیری در پروسه مذاکرات با حکومت افغانستان،
پنجم. تأکید مجدد شرکت‌کنندگان در این همایش بر مکلفیت‌های بین‌المللی‌شان در پیکار علیه تروریسم بین‌المللی در همه اشکال و تظاهرات آن.
برای تضمین مؤثریت و مثمر بودن کنفرانس تاشکند و در نظر گرفتن دیدگاه‌های شرکای افغان ما، ما می‌خواهیم از آقای انتنیو گوتریش دبیرکل ملل متحد، نماینده ویژه دبیرکل ملل متحد برای افغانستان، نماینده عالی‌رتبه اتحادیه اروپا در امور خارجی و سیاست امنیتی، وزرای خارجه روسیه، چین، ایالات متحد امریکا، هند، پاکستان، ترکیه، عربستان سعودی و همچنان کشورهای آسیای میانه برای شرکت دعوت به عمل‌آوریم.»