آرتور شوپنهاور؛ جهان همچون اراده و تصور ۰ ( اراده ی معطوف به حیات ۰ بخش یازدهم)

بدون تردید یکی از بحث های بسیار جدی در تاریخ بشر؛ موضوع درد ورنج و عدالت و عدم عدالت بوده و هنوز هم است ۰ آیا جهان آفریدگاری دارد وآیا این آفریدگار عادل است؟

در جهانی که سراسر نابرابری وظلم وخشونت می باشد؛  چگونه می توان از عدالت خداوند سخن گفت؟  کودکانی معصومی که از بدو زاده شدن معلول ومعیوب به دنیا می آیند؛ چه جرم وگناهی مرتکب گردیده اند؟  چرا هر روز هزاران جانور به دست انسان کشته می شوند ؟ چرا خود جانوران همدیگر را می درند و می خورند؟  چرا درد ورنج وشر وجود دارند؟ چرا انواع تبعیض در جهان هستند؟ مانند تبیعض  جنسیتی؛  اقتصادی؛ تباری؛  مذهبی؛  زبانی وده ها مورد دیگر ۰ چرا خداوند جهان را طوری نیافریده که این تبعیض ها و رنج ها در آن نباشند؟ چرا در کتب عهد عتیق و کتب مذهبی انواع مجازات وخشونت های واقعأ نا عادلانه داریم که به خداوندمنتسب می شود؟  دین می گوید: خداوند به انسان اراده و اختیار داده واو را می آزماید؛ آیا واقعأ خدا انسان را نمی شناسد ونیاز به آزمایش دارد؟ آیا انسان ها در شرایط برابر زاده می شوند؟ چرا خداوند عدالت را به جهانی دیگری موکول نموده است؟  چرا همین جهان کنونی را عادلانه نیافریده است؟  اصلأ عدالت چیست؟ از دیدگاه ارسطوییان" عدالت یعنی اعطای حق به ذی حق" ۰ فیلسوف معروف معاصر " جان راوز " می گوید:  " عدالت یعنی عدم تبعیض " ۰ اشاعره معتقدند که انسان هیچگونه حقی از پیش تعین شده ندارد و هر کاری که خدا بکند؛ همان کار عین عدل است ۰ و مانند مولانا که می سراید: ( " عاشقم بر لطف و برقهرش به جد / بوالعجب من عاشق این هردو ضد ۰ یا در بیتی دیگری می گوید:  ما نبودیم و تقاضامان نبود / لطف تو نا گفتۀ ما می شنود  ) چون جناب مولانا پیرو اشاعره بوده است؛ همانند اشاعره فکر می کند ۰ معتزله می گوید: بستگی دارد که چه کسی و از چه زاویۀ به موضوع عدالت می پردازد ۰ آیا عدالت را از دید یک سوسک ویک کرم می بینیم یا از دید انسان ۰ این را می دانیم که جهان دارای قوانین است ولی آیا این قوانین عادلانه نیز هست؟ شاه ولی الله دهلوی می گوید: رسومات وعرف ومشهورات ومسلمات زمان پیامبر خودش فی نفسه قداستی ندارد ۰ پیامبر مردم را نه از ظلم به یک عدل تاریخی فراخواند که این نشدنی بود ۰ او مردم را از ظلم زمانه به عدل زمانه فراخواند ۰ حالا این این پرسش مطرح می گردد که؛ بخش جهان شمول عدالت چه می شود؟ چرا خدا عدالتی را به وجود نیاورده که فرا زمانی وفرا مکانی باشدو در عین حال درست و قابل قبول؟  آیا دو قدرت خیر وشر در جهان حکومت می کنند؟ آیا درد و رنج موجودات برای خدا مهم نیست؟ اگر در زندگی ما دخالت نمی کند؛ پس عبادت و دعا نمودن و حتا ارسال پیامبران برای چیست؟  و اگر گاهی دخالت می کند وگاهی بی تفاوت است؛ با چه معیاری این کار را می کند؟ اگر خدا عادل وتواناست باید در جهان ما عدالت بروز و ظهور می یافت ۰ ویتگن اشتاین می گوید:  رنج ودرد انسانی نشان دهندۀ یک عدم رابطۀ میان انسان وجهان است؛ یعنی به گونۀ نشان دهندۀ این است که انسان در جاهای اصلأ قدرت ندارد ۰ ازدیدگاه شوپنهاور ارادۀ انسان هیچ کنترلی بر جهان ندارد ۰ ( ارادۀ معطوف به قدرت نیچه که از شوپنهاور بسیار اثر پزیرفته به معنای قدرت سیاسی نیست؛ بلکه این است که انسان چگونه خودرا در زندگی بیان و تبارز می دهد)  یکی از رمان های جالبی که من خوانده ام؛ رمان برادران کارامازف اثر "فئودور میخاییل داستا یوفسکی است؛ که در آن درد ورنج بشر را به تصویر می کشد ۰ ایوان در این رمان می گوید:  من عشق به انسان را نمی خواهم وترجیح می دهم با یک درد ورنج التیام نیافته ویک عصبانیت تسکین نیافته زندگی کنم ۰ زیرا اگر خدا نیست پس همه چیز جایز وممکن هست ۰ ( به باور من حتا اگر خدا نباشد بازهم همه چیز جایز نیست وباید اخلاقی وعادلانه زیست)  آلبر کامو معتقد است اگر خدا وجود ندارد مسئولیت ما به مراتب بیشتر می باشند؛ زیرا انسان مسئول به وجودآوردن عدالت واخلاق وآزادی در جهان هست ۰ برای درد ورنج موجود در جهان باید دنبال پاسخ فلسفی بود نه پاسخ الاهیاتی ۰ چون در جهان بینی مذهبی بشر در این دنیا رنج می برد ودر آخرت به رستگاری می رسد ۰ نمی دانم که اگر در همین دنیا هم رستگار می بودیم از قدرت خدا چیزی کم می شد؟  الاهیات ومذهب از ما می خواهند که در بارۀ درد ورنج خود اندیشۀ فلسفی نکنیم بلکه باید درد و رنج را پزیرفت؛ چون از دوست هرچه رسد؛ نیکوست ۰ فیلسوفان به مفاهیم شر ورنج ومسئولیت با دید ونگاه فلسفی می نگرند که در آن نه مفهوم رستگاری و نه آخرت جایی دارند ۰ رنج کشیدن انسان را به اندیشیدن وا می دارد ۰ آیا باید در مقابل درد ورنج حالت انفعالی داشت یا آگاهانه وبه صورت فعال با آن روبرو شد ؟ شوپنهاور می گوید باید با ایجاد اخلاق شفقت وهمدردی در مقابل رنج ایستاد ۰ رنج باعث به وجود آوردن کنش اجتماعی می شود ۰ شوپنهاور مقداری از درد ورنج انسان را ناشی از زیاده خواهی او می داند ۰ یکی دیگر از دلایل مهم رنج بردن انسان نزد شوپنهاور مسئلۀ زمان است؛ چون انسان تنها موجودی است که هم به گذشته وهم به آینده وهم به حال فکر می کند ۰ جانوران فقط در حال زندگی می کنند؛ بنابر این به فکر گذشته و آینده نیستند ورنج شان بسیار آنی ولحظۀ می باشند ۰ جانوران رنج متافیزیکی ندارند ۰ رنج را شوپنهاور به عنوان یک پرسش فلسفی طرح می کند ۰ سقراط می گوید فلسفیدن یعنی اندیشیدن در بارۀ مرگ وفکر کردن به مفهوم مرگ برای انسان افقی ایجاد می کند که جانوران درکی از آن ندارند ۰ رنج کشیدن نیز افقی دیگری جلو انسان می نهد ۰ انسان اگر مانند جانوران بیشتر با غرایز خود می زیست؛ نمی توانست تمدن وفرهنگ بسازد۰ از نظر شوپنهاور رنج کشیدن به خودی خود بی ارزش وبیهوده است تا زمانی که به یک پرسش فلسفی تبدیل نشده است ۰ مهم این است که رنج چه تحولی در اندیشۀ ما ایجاد می کند وگرنه خود رنج فی نفسه بی معناست ۰ با اخلاق وهنر وشفقت می توان با رنج مبارزه نمود ورنج را مورد پرسش قرارداد ۰ شوپنهاور انسان را یک موجود متافیزیکی یعنی فلسفی می داند؛ واین بعد متافیزیکی اوست که دین و ایدئولوژی ایجاد می کند وایده خدا را می سازد ۰ انسان رنج می کشد ولی در عین حال می کوشد بر آن مرهم بگذارد ۰ شوپنهاور شفقت را مخصوص انسان می داند؛  چون یک امر متافیزیکی است یک امر غریزی وطبیعی نیست ۰ شفقت یک خلاقیت است مانند هنر۰ اگرکسی صدایی پرندگان را شنید و آن را به یک سمفونی مبدل ساخت؛ آن وقت خلاقیت دارد    ۰ شوپنهاور برای اینکه قدر داشته های خود را بدانیم و حسرت آنچه نداریم نخوریم؛  برای ما پیشنهاداتی می کند؛ از این قبیل: وقتی به آنچه در تملک ما نیست می نگریم؛ ممکن است به آسانی این فکر به ذهن ما خطور کند که: چه می شد؛ اگر این مال من بود؟ و احساس محرومیت می کنیم ۰اما بهتر است به جای این بیاندیشیم که؛ اگر آنچه دارم؛ از آن من نبود؛ چه می شد؟ منظور این نیست که گاهی سعی کنیم به آنچه داریم؛ آن گونه بنگریم که گویی آن را از دست داده ایم؛ حال هرچه باشد:ثروت؛ دوستان؛ فردمحبوب؛ زن؛ فرزند؛ اسب یا سگ: زیرا غالبأ پس از آنکه چیزی را از دست دادیم قدر آن را می دانیم ۰ اگر به همۀ آنچه داریم طوری بنگریم که توصیه کردم؛ نخست از داشتن آنها بیش از پیش خرسند می گردیم و ثانیأ سعی می کنیم به هر نحو که ممکن باشد مانع از دست دادن آن شویم؛ یعنی ثروت را به مخاطره نیاندازیم؛ دوستان را خشمگین نکنیم؛ همسر خویش را به وسوسه نیاندازیم که وفای خودرا از دست بدهد؛ مراقب سلامت کودکانمان باشیم و جز اینها ۰