جامعه خود باخته و وابسته (جنون زده یا شیزوفرنیک) ما

وضعی سیاسی اکثر نسل فعلی ما بیشتر به مریض شیزوفرینی می‌ماند که از درک وضع سیاسی کشور عاجز، یا از انجام کاری در موردناتوان است، نمیداند که خود به مریضی دچار است و یا عده ای که خود را به خواب زده اند.

فکر میکنم بعد از سقوط دولت امانی؛ استعمار انگریز دست به کار شده کوشش نمود که با آوردن نادر با استبداد، دینی گرایی و از میان برداشتن اصلاحات و نظام نامه های امانی کشور را به دوره تحت حمایگی سابق برده و با زندانی نمودن مشروطه خواهان ، آذادی خواهان و تشدید بارگرایی در پهلوی استبداد(دینی،استبداد شعر تغزلی مرد،سالاری..)و تکثیر جهالت به عقب اندگی سیاسی و اجتماعی ما را شدیدتر نمود و باتبلیعات و مغز شویی هاسبب خود بیگانگی اکثر مردمان کشور شد و اکثر مردم را هوادار یکی از دو طرف جنگ سرد نمودند که نسلی نوی بمیان آمد که ارمان های مشروطه خواهان را  فراموش کرده بودند که با ایدیالوژی لینینیستی و ماهویستی از یک طرف و بنباد گرایی اسلامی یا کمربند سبز از طرف دیگر هیزم جنگ سرد شدند و کشور را به نابودی کشاندند؛ که با روی کار آمدن باند خپ(خلق و پرچم)که نمونه برجسته این خود باختگی بود، با جنابات روسها و نوکران شان اکثر از چیز فهم هایش کشور را از بین بردن. از آن یک عده ای که جان بدر برده یک عده اش بدست نوکران امریکا سر به نیست شدن. که آن قدان برزگ چیز فهم ها زمینه خود باختگی و چهار نعل تاختن جهالت کمر بند سبز را بیشتر هموار کرد. با أن خود باختگی بود که مهره های انتخاب شده ستار سیرت را از مقام رهبری فریفتند و مهره های گمنام کرزی و سر هم کردن شبه دموکراسی پوشالی اش را عمو سام با پا در میانی خلیل‌زاد باپارادوکس های اسلامی و تبارگرایی سر و پا کرد. در طرف مقابل پارادوکس بارزه با اشغال طالبان که خود با خودباختگی  در خدمت نوکران امریکاپاکستان و عربستان قرار دارند.

 جامعه چند شقه(به تعبیر رضا براهنی)ما در شکل و  ساختار از جامعه فیودالی تغیر نکرده بلکه فرهنگ مرده پرستی، فاتحه ها، ختم ها، شب جمگی ها، چهل و سال گرد وفات و عروسی های پرمصرف که چند صدنفر تا زیاد تر از هزار نفر با هم چشمی ها، خودنمایی‌ها و ترویج فرهنگ مصرفی؛ زیاد دارایی های مردم در یک واقعه دود هوا می شود که بچه مشکل بدست آمده یا زیرقرض می‌روند و آنکه قرض گرفته نمی‌تواند برای مصارف عروسی مجبور هستند سال ها کار کنند که زیاد تر مسافر میشوند دور از فامیل و نامزد دور میمانند و حتا پیر می‌شوند.آن ها هم کم نبود که از فرهنگ مصرفی غرب سال‌گردهابه خصوص تولدیم کم دارد می‌خزد. این فرهنگ مصرفی از یک نگاه ریشه در فرهنگ استبدای هم دارد که در نابودی تا ساختار چیزی کوشش دارد.راه بیرون رفت از فرهنگ غیر عقلانی چیست؟ بطور عمومی مثل آن نظام نامه های امانی مثلن درمورد ازدواج؟ یا تحریم های شخصی یعنی با نرفتن به چنین محافل وبریدن و ختم جبری نان دادن‌ها؟
 در ساحه فرهنگ مردم که ببینم درجان زدن و غلطی و رندی راهوشیاری می‌ببند که سر منشاهی فساد و بی‌شخصیتی را درهمین می‌بینم در فرهنگ استبدادی و مردسالار وقت معمولن ارزش ندارد در عوض ضیاع و وقت کشی؛ کوششی برای آموختن و فرهنگ کتاب خوانی وجود نداشته است تا بحث های سازنده ای بوجود بیاید عوض  در استبداد مذهبی و متلک گویی و فکاهی گفتن و تحقیر طبقه ندار ها و ضعیف ها و زنان و خود نمایی های احمقانه و بازی مخرب چون قطعه(ورق)بازی و قمار و شکل نو آن ویدوگیم و فیسبوک؛ در عده ای باسواداستبداد شعر تغزلی که از گپ زندن در مورد بیدل و مولانا خسته نمیشوند که دراصل اینها فکر کردن را از مردم می‌گیرد.
آگرِ غلط نکنم ولتر سخنی دارد جلو پیشرفت ملتی را گرفته نمی‌توان گرفت که به تفکر آغاز کرده باشد. معبارارزش انسان ها در چیست؟ به مشکلات عظیم بنگریم از فقر، بدبختی ، بیکاری و کثرت نفوس که کشور ظرفیت آنهمه نفوس را ندارد، حلبی آبادها و خیمه ها،  بی خانما ها، آلودگی آب و هوا بخصوص در شهر ها، حق تلفی ها و تبعیض جنسی، فساد، رشوت، دروغ، فحشاکه در سر تا پا جامعه رخنه کرده و هدر رفتن سرمایه و به کارنه گرفتن آن از آب، معادن، حاصلات فصلی و نیروی های کار و فکر گرفته اگر خود ما مورد از میان برداشتن مشکلات فکر و کوشش نکینم همسایه و استعمار به مریضی اجتماعی ما خوشحال اند. در آزروی آن اند بیدار نشویم چه که در صدد تجزیه و تابودی ما اند.
 در حالیکه استعمار نو چون استعمار کهنه در جهت  تکثیر جهالت و منزجر ساختن مردم از پرداختن به سیاست و  ترویج بی‌سوادی سیاسی مردم به خصوص نسل جوان است.
برتولت برشت نویسنده و نمایش نویس آلمانی البته با گرایش های سوسیالیستی، بی سوادی سیاسی را چنین تعریف می کند: (بدترین نوع بی سوادی، بیسواد سیاسی است، بی سواد سیاسی کور و کر است، درک سیاسی ندارد و نمی‌داند که هزینه‌های زندگی از قبیل قیمت نان، مسکن، دارو و درمان همگی وابسته به تصمیمات سیاسی هستند.او حتی به جهالت سیاسی خود افتخار کرده، سینه جلو می‌اندازد و می گوید که: “ از سیاست بیزار است ”.
چنین آدم سبک ‌مغزی نمی‌فهمد که بی‌توجهی به سیاست است که زنــان را فــاحــشه و کــودکان را خــیابانــی می‌سازد، قتــل و غــارت را زیاد می‌کند و از همه بدتر بر فساد صاحبان قدرت می‌افزاید.
اقتصاد و رفاه مردم وابسته به تصمیمات و سیاستهای کلان کشور است.)مردم و نسل نو چرا اراده و نیرو خود را فراموش کرده؛ خود باختگی و وابستگی ما شدیدتر  شده اند؟
 مگر تفاوت ای بین اشغال انگریز، روسیه و امریکه وجود دارد؟ که داعیه دفاع کشور را فروخته شدگان و غارت گران و مزدوران ای اس ای و سیا یعنی طالبان و داعش ادعا دارند. دلیل این‌که نیرو های بدیل که صدای و خواسته مردم را نمایندگی میکرد بر ضد رژیم پوشالی، طالب و داعش بوجود نیامد را در چه می‌بیند؟
 با عبرت نگرفتن از گذشته که  زنده یاد عبد رحمان پژواک خواستار مذاکره مستقیم با نمایندگان مردم با روس ها بود براساس مقوله ای محکوم به تکرار تاریخ هستیم لاقل نتوانستیم دور محوری ای خواسته های اکثر مردم از مذاکره کننده گان در مورد کشور بخواهیم که در غیاب مردم در مورد شان تصیم گرفته نشود یا آن تصامیم رابا قدرت همبستگی تحریم می‌کردیم. در آن ساحه متوجه بود که خروج اشغال گران با برچیدن پایگاه هاشان باشد با نظر داشت جاپان با وجود پایگاه عمو سام  و هند که هنوز از زیر یوغ استعمار خارج نشده و نیز حربه تحریم ای اس ای و پاکستان با نخریدن اموال شان و بستن راه عبور مال و تجاره شان به آسیا میانه.
 فکر می‌کنم تا ما خود را از شر این  خودباختگی و وابستگی فکری، سیاسی، اقتصادی و نظامی  نه رهانیده باشیم روی خوشی و سعادت مردم و کشور اگر ناممکن نباشد  دور خواهد بود. و مبادا که چون کنگو فلاکت بد تر از امروز گریبان گیر ما شود.