ترک مـی ازبیـم نما ز نبا ید کردن
ازبـا د ۀ عشق د ل سیـرا ب بکـن
ا ز بهـر نسیه نیـا ز نبـا ید کـرد ن
**
از جا م حقیقت شراب با ید خـورد
با مـزۀ راستـی کبـا ب با ید خورد
از فسق به پـرهیـزبا صد ق وصفا
باشرع شراب بی حساب بایدخورد
**
بی یا ر موافق مگیر جا م شرا ب
بـیهـوده مکـن بـد تـو نـا م شرا ب
بـی یا ر خرد مند و بـی پیـر خرد
با شحنه وشیخ مشکن مقا م شراب
**
با خورد ن می دغلبا زی ست ریا
د ور است زارکا ن رنــدی وصفا
با ریشه ای تحقیق بخوربا دۀ ناب
بی کشف حقیقت د وراست ز حیا
**
درکاسۀ خدمت به خلق باده بنوش
پاکبازبه باده باش عصیان مفروش
ازکبروغـرورمبرزیا د ت خد مت
از فرهنگ خلق با ده نوشی نیوش
**
با خدمت خلق با ده بنوش د ما د م
ا نسان شوازخد مت خلق ای آ د م
ا ز زهــد ریا ئـی تو گـمـراه مشو
کین باده خوری نیست گناه درعالم
**
با عـلـم وخـرد با ده وپیما نه بگیر
بـی عـلـم شرابست خطا ی خطیر
پرهیزمکن زخـد مت خلق بنوش
کا ین باده بود منظرنیکوی بصیر
**
راستـی بخلق شراب انگور با شد
با صدق وصفا گرکه منظوربا شد
باخلق دروغ ولاجگری عربده بود
ا زراه خـرد د ور ومحجوربا شد
**
گـفتـا رنیکـو عـرق تـفـتا ن با شد
با خلـق ستیزه هـاعـصیا ن با شد
می خور به پندار نکو شا د بزی
کرد ا رنیکوخصلت مردان باشد
**
می خورومخـورحق وطندارعزیز
د رکارخلق مبا ش سیه کا رعزیز
ازفسق وفجـور وظلم بود به با ده
خدمتگارخلق است شهسوارعزیز
**
با خلـق زد شمنـی میـا پیش نگا ر
باخلق بورزعشق چون خویش نگار
د رد ین خرد جرم وخـیا نت باشد
هــرگـز مشو پیـرو ا ین کیش نگار
**
با خلـق وطن عشق جوانی با شد
اطـوا ر ستمکـش جهـا نـی با شد
باخلق تواضع وخشوع دانائیست
بـرمنکـرآن حیـن نا د ا نی با شد
**
با خد مت میهن بشومست شراب
مستی د رین راه بود عـین ثواب
نا کرده خدمت کجا بود مخدومی
نوکـر وطن با شد عـا لی جنا ب
**
ازلعل مـذ ا ب کا م مستا نه بگیر
ا ز پیــر خـرد جام مستا نه بگیر
با حا فـظ مـولوی بشو هم کا سه
راه و روش خیــام مستا نه بگیر
**
میخانه مهل که خانقاه تنگ باشد
با هـو والله همیشه درجنگ باشد
د ل بسته به آ ئین خرا با ت بشو
کا نجا نوا ها ی سراهـنگ باشد
**
خوش رقصی پیما نه هنگام شراب
خنیاگری ورقص بودارکان شراب
از سازد ل است هستی ما پر شور
محظـوظ خـرد بود از کا م شراب
**
شراب چو جا ن بود هـمـزاد بشر
د ر عیش وطرب بود استا د بشر
گوئی که رنگینی خونست زشراب
د ر ا صل بود شرا ب نمـا د بشر
**
آن آ ب حیات جاود انیست شراب
نیروی حیات وزندگانیست شراب
سیـلا نـیـت روح بود بـا ده نـا ب
شا د ا بیت نـو جـوا نیست شراب
**
خــم چشمـۀ آ ب زنـد گا نی باشد
ا ین کشف بخلـق ارزا نـی با شد
شاد باد روان آ نکه پرداخت اول
پیشوای خجستـۀ جهــا نـی با شد
**
با خمروتخمیرحیات است سازگا ر
جزئـی زاجزای خون است بشمار
نیروی حیات- سرشته درخون ما
تا چرخ حیات چرخد همیشه بمدار
**
خدای شراب نیست باهیچکس دشمن
از روی خـرد همیشـه گـویـد سخـن
با سا ز وسرود پیـوسته شا دان بود
درعرش خدائی خود درصحن چمن
**
از ما یـدۀ خد مت خلـق سهمـی گیـر
ا ر بنــدۀ آزاد شـده ئـی یا که ا مـیـر
سرما یه ای وجدان خود میساز کار
تا ریخ نبسته است ا زین به تـد بیـر
**
• نیوشیدن = گوش دادن،سخن شنیدن،گوش کردن، پند پذیرفتن .
• محجور = سفیه ، دیوانه .
10/7/2023
کابلی