ملک بی همتای من

ای ملک بی همتای من،بخشم که ترکت کرده ام
وی دین من دنیای من،بخشــم که ترکت کرده ام
هسـتی تو عشـقـم درجهــان،امـیـد مـن درآخـرت
حــالا کـه مـن آواره ام،بخشـم که ترکت کـرده ام

ای مـادر زیـبـای من،دیـدم تـرا یک شب بخـواب
باشی همه درمـان مـن،بخشـم کـه تـرکت کـرده ام
آنشب چه زود خـوابم گـذشت،باعقده ها بیدارشدم،
ایـکـاش دوبـاره بینـمت،بخـشـم که ترکت کرده ام
ای کـابــل زیـبــای مــن،ای مــدفـــن آبــای مــن
ای خارچشـم دشـمنـان،بخشـم که تـرکـت کرده ام
آخـرشـود روزی کـه بـاز،چشـمم به دیـدار تـوبـاز
خاکت کنم سرمه به چشم،بخشم که ترکت کرده ام
ترکـت نـبـودست خـواهشـم،معـذورمـن دارمـادرم
از دسـت نوکرهای روس،بخشم که ترکت کرده ام
مـادر فـدایـت جـان من،ای جـان مـن جـانــان مــن
از دوریـت جـانـم بـلـب،بخـشـم که ترکـت کـرده ام
شـد "حیدری" مجنـون تو،دیوانه ومحزون تو
گیرش توآخردربغل،بخشم که ترکت کرده ام

پوهنوال داکتراسدالله حیدری
۲۴،۰۱،،سدنی آسترالیا