انسانیت درانحطاط .
اززبان یک زن
بعدازین زندگی را با منطق بود یک سو کنم
یا باید با سرکشیدن های جام زهر خو کــنم
بسکه در دانه ها درزمین گشته اند تیت و پاش
جای اشک خون ریزم ز دل ، خاک را بوکنم
عقل و دین در خطر و انسانیت در انحطاط.
عدل وانصاف و دانش و مردی را هو کــنم
با لافوک بی غیرت و ایمان بودیم سردچار
لاجرم عیب آن کثیف ، بر بایدن و ناتو کنم
سازمان ملل چون مکاره ها نقش بازی دارد
قصه ء چند رنگی را زانو زده به آب جوکنم
ندانم درمکتب او، زور حق است یا حق زور؟
باید ازنو شاگرد شوم ،حق را جستجو کنم
من زنم یا یک مرد ، سرگشته ای دشت جنون
ره دیگر ندارم سر به صحرا زده قو کـــنم
کابل : م . ش . فروغ
۲۴ جون ۲۰۲۴