اولی جلال .
چرا ای ناجوان گل می فروشی
بهای جان بلبل می فروشی
مگرش دزدیده ای از خارزاری
اینچنین زود وعاجل می فروشی
نه می بینی که خوبان مایل اوست
تو زیب صفحهء کاکل می فروشی
بیاو بگیر ازمن پاره ات را
که گل به قصد چند پول میفروشی
تو نمیدانی قدر و عزت گل
گاه دربارانه گه سرپل می فروشی
نه می ترسی از آه بلبل زار
دسته دسته بی تآمل می فروشی
عاشقم ،زیباپرستی دین دل است
هندویی؟ خدای دل میفروشی
دل،پروانهء مشعل روی گل است
مجوسی؟مگر مشعل می فروشی
یا چشم باغبان رفته است به خواب
هم نرگس و هم سنبل می فروشی
فروغ دارد دعوی ای ناموس باغ
چرا بهای خون دل می فروشی
دومی: جمال
عاشقا! نه بوده ام من گل فروش
نیم من سزاوار قهرو خروش
اندکی صبر و تحمل پیشه کن
ازمی رحمت جرعهء بکن نوش
از راز های خودی ملهم میشوی
هر پیام حق است نغمهء سروش
خانهء دل جای دغا بازی نیست
عیبی اگرباشد ستاراست عیبپوش
من چو توعاشق زاری بوده ام
شبم درشکوه وروزم درخروش
سنبل و سوسن زلف یار منست
بنفشه آیتی نقش بنا گوش
لالهء دشت ترجمان داغهای منست
مرسل و گلاب باغ میماند به روش
کفر بود گل فروشی در دین من
اگرگل بفروشم هستم دین فروش
اینکه دیدی در سبد، گل مینماید
پاره های جگرازدل میزند جوش
بیخودی ها چون تو گواه منست
نداری باور بپرس ازمی فروش
به تیر مژه، تیغ ابرویم کش
اگردیدی مرا کس با گل فروش
م . ش. فروغ
کابل : ماه. می ۲۰۱۵ م
پاره : واژه بومی و محلی است که دربدخشانات
و توابع کار برد دارد و رشوت نرم و بخشش گونه معنی میشود.