(تیوری توطیه: هر چه خارجی ها بخواهند، همان می شود)
دیشب شنونده نظریات یک آگاه سیاسی کشور که استاد دانشگاه نیز گفته میشد (در یک از تلویزیون های کشور) بودم که در مورد علل استعفای اتمر، مناسبات با غنی و آینده او صحبت می کرد.
خلاصه نظریات او این بود: «اوضاع فعلی کشور ما «سناریوی» است که قبلا توسط «خارجی» ها نوشته شده، به «بازیگران» و «بازی گردانان» داده شده و هر کس نقش خود را مطابق آن سناریو بازی می کند. ما و مردم ما در آن سهمی نداریم و هر چه خارجی ها بخواهند، همان می شود!
وقتی این «فتوای» استاد را شنیدم، با خود گفتم که حتی «پروردگار عالمیان نیز انسان ها را با چنین سرنوشت قبلا معین شده، خلق نکرده است». چه رسد به اینکه قدرت های غربی یا دستگاههای استخباراتی آنها چنین قدرت و امکانات داشته باشند… حتی یک نگاه ساده به وضع داخلی همین ابرقدرت ها نشان می دهد که هر یک از آنها با صد ها تضاد، رقابت و مشکل داخلی دچار بوده و دستگاههای امنیتی آنها حتی قدرت کنترول جاده ها، ادارات و سرحدات خود شان را (در مقابل فساد، ترور، قاچاق، مهاجرت وغیره) ندارند؛ چه رسد به اینکه از نفوذ عناصر و حملات دستگاههای مخالف خود مصئون باشند و یا بتوانند تمام مسایل داخلی کشور های وابسته یا دوست خود را زیر کنترول کامل داشته باشند. مهم تر اینکه بیشترین تلاش و امکانات آنها در کشف و خنثی سازی دسیسه ها و توطیه های دستگاههای رقیب خود در داخل کشور های خود شان به مصرف می رسد...
دلچسب این است که اکثریت دوستان چپی و راستی دیروز که به نحوی هوا خواه یا مایل ابرقدرت ها بودند؛ در بند همین «تیوری توطیه» گرفتار بوده و فکر می کنند که «حتی برگی هم بدون آگاهی آنها بر زمین نمی افتد». این درست است که جنگ های امروزی جهان عمدتا جنگ های «مافیای قاچاق» و یا «دستگاههای استخباراتی» یا به عباره دیگر جنگ «قدرت و ثروت» است. اما این منابع جنگی به عوض اینکه در هماهنگی با هم قرار داشته باشند، در اکثریت موارد در تقابل با یکدیگر قرار دارند. به این علت، نتیجه نهایی، تابع عملکرد دهها عامل بوده و هیچ تضمینی برای پیروزی قطعی و دایمی یک جانب وجود ندارد. ظهور و سقوط امپراتوری ها و ابرقدرت ها در طول تاریخ، موئید این ادعاست. آیا زمانی نبود که آفتاب در قلمرو برتانیه غروب نمی کرد؟ چه کسی تصور می کرد که «اتحاد شوروی» سقوط می کند؟ در حالیکه غربی ها برای کشف یکی از اسرار «کی جی بی» دهها ملیون دالر مصرف می کردند و دهها نمونه دیگر.
سخن بر سر تبرئه امریکا، انگلیس، روس، پاکستان، ایران وغیره یا عدم مداخله آنها در امور کشور ما نیست… زیرا واقعیت عینی این است که افراد، دستگاهها و کشور های مختلفی می خواهند در کشور ما «مداخله» کنند یا «اثر گذار» باشند، چون «منافع» آنها ایجاب می کند و به همین خاطر پول مصرف می کنند و حتی خون می دهند (زیرا هیچ گربه ای برای رضای خدا موش نمی گیرد). اما جان مطلب این است که «ما» چه نقشی داریم؟ «مردم» ما چه نقشی دارند؟ آیا کافی است که فقط «تماشاچی» باشیم و ببینیم که «دیگران چگونه بازی می کنند»؟ از خارجی ها بخواهیم که رحم کنند و برای ما دموکراسی و عدالت اجتماعی بیاورند و یا با شکوه و شکایت، وعظ و نصیحت یا نفرین و لعنت بر آنها دل خود را تسکین کنیم؟
پیامد بسیار منفی چنین باور ها و بویژه «تبلیغ» آن، این است که افراد و مردم را به «تماشاگر» تبدیل نموده و از نقش و سهم گیری آنها در حوادث و سرنوشت خود شان مانع می شود. چون وقتی مردم فکر کنند که «هر چه خارجی ها بخواهند، همان می شود»؛ چرا بیهوده خود را زحمت بدهند و یا چرا بیهوده مبارزه و مقاومت کنند (زیرا هیچ کسی وارد یک کار بیهوده نخواهد شد)؟
سخن من این است که باید این باور و روحیه را در خود و در مردم خود تقویه و تبلیغ کنیم که چرا خود مان «بازیگر» نشویم؟ چرا خود مان داخل «میدان بازی» نشویم؟ چرا نسل جوان خود مان فعال نشوند؟ چرا وارد میدان بازی نشوند؟ چرا بازی را یاد نگیرند؟
در غیرآن، تا وقتی که خود ما و مردم ما در میدان ایستاده نشویم و مبارزه و مقاومت نکنیم، «هر چه خارجی ها بخواهند، همان می شود»!