حالا برکسی بوشیده نیست که "کشتار" هزاره ها یک هدف استراتژیک برای آن گروه از حلقات و نیروهایی شده که زیر نام داعش بصورت سیستماتیک، بیوسته، منظم و بدون هیج هراس و مانع امنیتی، باشدت و وحشت روزافزون دنبال می گردد.
شناسایی و ردیابی عاملان این کشتار امر پیچیده ای نیست
اما آنچه بشدت قابل تأمل، تحلیل و درنگ است، بیام ها و بیامدهای ناگوار این کشتار هدفمند است که در صورت تداوم و گسترش بیشتر، مطمئنا دامنه ی ویرانگر آن تنها محدود به جامعه ی هزاره نمی باشد, بلکه گستره ی تأثیرات و تخریبات آن معطوف به کل فرایند های سیاسی، تعامل قومی ـ فرهنگی و بنیان نظام زندگی جمعی گروههای مختلف قومی افغانستان را دربر خواهد گرفت.
آنچه اکنون در امر کشتارهدفمند هزاره ها بصورت هوشمندانه وبرگزیده، دنبال می شود نشانه گرفتن "منابع قدرت" جامعه ی هزاره می باشد. هزاره ها اساسا از داشتن "قدرت سخت" مانند توانگری سیاسی، منابع بزرگ اقتصادی-مالی، نیروهای موثر نظامی-تسلیحاتی و امتیازات مهم ژیويلیتیک-ژیواستراتژیک محرومند. مهمترین و موثرترین منابع قدرت هزاره ها، سرمایه ی اجتماعی ـ ذهنی و نیروی درون زایی آن هاست که در عناصر بنیادین ذیل تجلی بیدا کرده است:
بینش، دانش، جنبش، جهش، نمایش.
شناسایی این "منابع قدرت" و هدف قرادادن آن ها می تواند بزرگترین و موثرترین استراتژی برای سرکوب روحی، استیصال ذهنی، فروپاشی روانی، گسست اجتماعی-سیاسی و سکون و توقف تاریخی برای هزاره ها باشد.
اول: بینش جمعی
دگردیسی شگرفی که در روان جمعی و بینش اجتماعی هزاره ها درطول چند دهه اخیر بویژه در دو دهه گذشته در فرایند زندگی گروهی آنها صورت بسته، تغییرنگاه به زندگی، آینده و نحوه ی اندیشه ی جمعی آن ها نسبت به امر چگونه زیستن در زمان معاصر و در جهان جدید است. این رویکرد، بصورت آگاهانه و به مثابه یک امر درونی و الگوی اجتناب نابذیرِ همگانی، درعمق بینش و روش اجتماعی این جامعه عمومیت بیدا کرده است. این رویکرد مبتنی بر تعامل سکولار و گفتمان دمکراتیک هم در سویه ی درون قومی و هم در رفتار برون قومی، در حوزه هایی مانند آموزش، مشارکت اجتماعی-سیاسی، باورهای دمکراتیک، حقوق بشری و خویشاوندی ملی می باشد.
آگاهی از خویشتن خویش و بیداری نسبت به آینده ی خود، آن چیزیست که نسل جدید و جویای تغییر جامعه ی هزاره را از قالب یک جامعه ی منزوی و ساکت و ساکن در پستوی تاریخ به سمت مرکز قدرت، عمق مشارکت و قلب پایتخت معطوف و مصروف نموده است.
جرئتِ خواستن، جسارتِ برخاستن. شجاعتِ دیدن و شهامتِ دیده شدن، جامعه ی هزاره و بویژه نسل جدید را طی این سالهای تغییر و تدبیر، به افق ها و امید ها و ایده های روشنی آدرس داده است؛ که در فرایند این دگردیسی ذهنی-فرهنگی، الگوی تاریخ سیاسی و سنت سیاست ورزی تاریخی افغانستان را به چالش کشیده است. بدین روست که هزم و درک و درمان چنین تکانه ی تاریخی ای برای آن گروه از آدم ها و نیروهایی که تاریخ را طور دیگری رقم زده اند، عصر مارا به رنگ دیگری می خوانند و زمان مارا و زمین مان را گونه ی دیگری می خواسته اند و می خواهند، به سختی و به تلخی قابل درک و تحمل است. و چنین است که استراتژی کشتار هزاره ها بعنوان باسخی به این دگردیسی بینشی، جویندگی سیاسی-فرهنگی و جسارت روحی-اجتماعی برگزیده می شود.
دوم: دانش آموزی
۱. هزاره ها به تجربه ی عینی دریافته اند که مهمترین عامل رنجهای تاریخی، تحقیرهای اجتماعی، فقر اقتصادی و عزلت سیاسی- روحی شان ریشه ی ستبری در فقرِ سواد، محرومیت از دانایی و کمسویی بینایی داشته است، که توان هر نوع تطور اجتماعی-فرهنگی و قدرت هرگونه تأثیر گذاری و مشارکت سیاسی-ملی را در طول سالیان متمادی از آن ها سلب کرده بود
۲. رسیدن به چنین درکی، هزاره هارا به سمت کم هزینه ترین حرکت، فرزانه ترین کنش، موثرترین روش بقا، بنیادی ترین تحول ذهنی-اجتماعی و ماندگار ترین قدرت معنوی آدرس داده است: یعنی خیزشی برای آموزش و کسب دانش.
تجلی این قدرت در گزاره هایی مانند اعتماد به نفس فردی، بینایی اجتماعی، خویشتن یابی فرهنگی، تحرک جغرافیایی، فرصت های شغلی، تطور اقتصادی و جسارت سیاسی ظهور می کند.
۳. انتخاب "مکتب" به مثابه یک عنصر قدرت، پیوند آگاهانه و دمکراتیک میان خانواده های هزاره ایجاد می کند که در فرایند چنین بیوندی، چرخه ی قدرت را در نظام خانوادگی متعادل و مبتنی بر توزیع و انتقال آرام و مشروع تصمیم گیری از پدران به فرزندان در خانواده می سازد. به عبارت دیگر، آموزش مهمترین عرصه ای بوده که بصورت آهسته ولی تدریجی موجبات شکل گیری دگردیسی ساختاری در خانواده های هزاره گردیده است. بسیاری از پدران با فراهم ساختن شرایط تحصیلی برابرِ برای فرزندانِ بسر و دختر، به شکل خود انگیخته و ملموسی نظم و نگاه سنتی و جنسیتی نسبت به الگوی قدرت، صلاحیت و منزلت در خانواده را بین فرزندان پسر و دختر متحول کرده است.
۴. دانش "آموزی" به مفهوم وسیع کلمه، جذبه و جریانی را گسترش داده که در میان اکثریت گروه های اجتماعی جامعه ی هزاره تبدیل به یک رقابت هویتی-منزلتی گردیده است. این رویکرد هویتی را در حوزه های مختلف از دانش های مربوط به علوم ورزشی و رزمی تا کامپیوتر و علوم پایه و علوم انسانی و هنر و ادبیات و... می بینیم که در وجدان جمعی به مثابه یک نهضت خود بنیاد، عرصه ی رقابت و منزلت اجتماعی شده است.
۵. دانش آموزی، فرایند زود بازده، برحجم و قابل اندازه گیری است. بدین معنی که طی یک دهه می توان محصول مکتب و دانشگاه را، هزاران نیروی آموزش دیده و سرشار از انرژی وامید را وارد عرصه ی جامعه نمود. این نیروهای آموزش دیده در طول زمانِ نه چندان طولانی، اولا منبع مهم تغییرات فکری-فرهنگی، تحولات سیاسی-اجتماعی و دستاوردهای علمی ـ اقتصادی ناگزیرِ در سرنوشت جمعی می گردد؛ دوما مایه ی نشاط، امید و خوش بینی های گسترده نیز در خانواده ها و روان اجتماعی می شوند.
۶. دانشجویی و آموزش دیدگی عمدتا مستلزم گریز از "حاشیه" و مستقر شدن در "مرکز" است. مراد من از حاشیه و مرکز، هم ناظر بر مفهوم جغرافیایی است وهم برگیرنده ی مفهوم کنش گری های فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی می باشد.
روند دانش جویی و آموزش دیدگی، طی نزدیک به دو دهه ی اخیر، گروه های قابل توجهی از نسل جوان و خانواده های هزاره را بصورت تدریجی و انگیزه مند به سمت مرکز نشینی سوق داده است. تمرکز فعالیت های فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی در مرکز طی یک ونیم دهه گذشته و تأثیر گذاری بر فرایندهای مدنی، جلوه های روشنی از مشارکت سیاسی، حضورفرهنگی و گفتمان شهروندی را تبلور بخشیده است که در محاسبات استراتژیک و درازمدت می تواند یک قدرت تعیین کننده و خوفناک برای آن دسته از گروه هایی تلقی گردد که هزاره ها را بعنوان یک خطر استراتژیک و هویتی برای اهداف ارتجاعی و توسعه طلبانه ی خویش می شمارند.
بنابراین و از همین رو، کشتار هدفمند هزاره ها بصورت سیستماتیک عمدتا با تمرکز بر هدف گرفتن مکاتب، مدارس، آموزشگاه ها، کلوپ های ورزشی و تجمعات مدنی که عمدتا حوزه ی فعالیت و گستره ی پویایی و قدرت آموزی جوانان و دانش آموختگان است، صورت می گیرد، تا اولا با دهشت افگنی و خوف براکنی به تضعیف روحی، نا امیدی روانی و وحشت سیاسی-اجتماعی هزاره ها و بخصوص نسل جوان بپردازند، و دوما فرصت مرکز نشینی و انگیزه ی مانورهای "قدرت نرم" را از آنها بستاند و آنها را یا مجبور به حاشیه نشینی و برگشت به زندان جغرفیایی هزاره جات نماید و یا وادار به مهاجرت های گروهی خارج از کشور گرداند.
سوم: قدرتِ "امید"
"امید" مهمترین جلوه ی "قدرت نرم" و بنیادی ترین عنصر حیات انسان ها و جوامع است که موجب نشاط، پویایی، پایداری، رشد، تغییر واعتماد به نفس می گردد. انسان ها و جوامع، با تکیه برهمین عنصر مسیرهای ناهموار را هموار، انرژی های خفته را بیدار و توانایی های تعطیل شده را فعال و اصالت فردی و شرافت جمعی خویش را پروار می سازند.
پیداست که امروز دشمنان پیدا و پنهان، علیه هزاره ها جبهه ی "جنگ" گشوده اند. می کوشند هزاره ها را در یک جنگ "یکطرفه" بکشانند. جنگی که مهمترین تاکتیک آن بهره گرفتن از ابزارهای روانی است.
در هنرِ جنگ، مهمترین استراتژی و برنده ترین سلاح، وارد کردن ضربات روحی و شوک روانی بر جبهه ی مقابل است تا طرف را گیج، مستاصل وعصبانی کند و بدین ترتیب او قدرت تصمیم گیری عقلانی و تمرکز روانی را برای مدیریت احساسات و عواطف از دست بدهد و در نتیجه، ناامیدی و یاس را بر اردوی طرف شایع کند و درنهایت، انفعال وفروپاشی را در اردوی مقابل تسریع ببخشد.
امروزه با کشتار پیوسته درغرب کابل، دشمن دقیقا می خواهد با ایجاد شوک های روانی گیجی و استیصال عمومی را برهزاره ها شایع کند. عمومی شدن عصبانیت، برانگیخته شدن عواطف و احساسات، احساس بی پناهی و تنهایی، ضجه زدن، چنگ به صورت خود انداختن و فحش دادن به زمین و زمان و نفرین و فغان کشیدن، درست همان هدفیست که دشمن درجنگ روانی دنبال می کند تا مهمترین "قدرت" را از ما بگیرد و آن قدرت، "امید"یست که پس از قرن ها سکوت و استیصال بر روان و جان ما طلوع کرده است:
امید به آینده ی روشن، امید به دگرگونی، امید به زنده ماندن و زنده ساختن. امید به بیداری و باروری. امید به کتاب و قلم و فرهنگ و بالندگی. امید به تصویرکشیدن و تصورکردن دنیای بهتر. امید به نقاشی فردا. امید به قوی شدن و برپای ایستادن. امید به عدالت و انسانیت. امید به شکوهِ شرافت و شادمانی.
بنابراین، دیده می شود که ضربات تاکتیکی جنگ یکطرفه، تا حدودی بربخشی از جوانان و جامعه اثر کرده است. عصبانیت، فوران احساسات و عواطف، ضجه زدن و خود خوری و ویرانگرتر ازاین ها، زمزمه ی نفی الگوی مدنیت خواهی و شک کردن به رویکرد دانش آموزی ومدنیت خواهی و کتاب درمانی، نشانه های "ناامیدی" و استیصال روانی است که درحال شیوع است. این، درست همان تاکتیکی است که جنگجویان جبهه ی مقابل درآرزوی و خیال شان می پرورانند.
بنابراین، تصور می کنم ذکر چندین نکته و تأمل بر چند موضوع، در پیوند به این روند، ضروری باشد:
۱. ما ناگزاریم که ایمان و اعتقاد راسخ به راهی داشته باشیم که جامعه ی هزاره آگاهانه برای رشد، تغییر و سعادتمندی انتخاب کرده است. باور قلبی و اعتماد و اطمینان محکم پیدا کنیم که این انتخاب، برترین، امن ترین، نتیجه بخش ترین، سودمند ترین، کم هزینه ترین و درست ترین راه می باشد. شک و تردید نسبت به درستی این راه و انحرافِ استراتژیک از تعقیب آن، پیامدی جز گمراهی، گسست و شکست و بحران و عقبگرد درپی ندارد.
۲. مطمئن باشیم که این نوع کشتار امرِ تازه ای درتاریخ هزاره ها نیست. نسل کشی ملیونی دوره ی عبدالرحمان خان نتوانست به "نابودی" هزاره ها بینجامد. کشتارهای گروهی دوره ی تجاوز شوروی نتوانست چیزی از اراده ی این مردم به زندگی کردن بکاهد. کشتارهای انبوه دوره ی جنگ های داخلی احزاب هزاره باعث کاهش امید به زندگی این مردم نگردید. کشتارهای پیوسته ی دوره ی جنگ های کابل و تنظیم های جهادی و قتل عام های افشار موجب محو سیاسی-اجتماعی هزاره ها نشد. کشتارهای سیستماتیک دهها هزارنفری دوره ی طالبان درمزار و یکاولنگ و کابل، آنگونه که ملا نیازی اعلام کرده بود، نتوانست موجودیت این مردمان را به "قبرستان" بفرستد. بنابراین، ایمان داشته باشیم که کشتارهای امروزی هم "هرگز" نخواهد توانست تغییری درنوشت جمعی، تعللی دربیشرفت فرهنگی و توقفی در حیات سیاسی این جامعه ایجاد کند.
۳. امروزه تنها هزاره ها نیستند که قربانی تروریستها می شوند. بشتون ها، اوزبیک ها، تاجیک ها در سراسر افغانستان ازننگرهار تا فاریاب و بدخشان و تخار، گروه گروه از این مردمانِ بی گناه قتل عام و از خانه ها و کلبه های گلین شان کوچانیده می شوند. بنابراین، این بلا، یک هیولای عمومی است که تمام مردم افغانستان را تهدید می کند. تا دیروز هدف، مردمان بی بناه و غریب ننگرها و فاریاب بود، امروز نوک پیکان این هدف کابل، مرکز قدرت سیاسی نظام و "غرب کابل" پایگاه بیداری و بالندگی هزاره ها، قرارگرفته است. فردا ممکن است "خیرخانه"، پایگاه قدرت و هویت تاجیک ها مورد هدف قرار بگیرد و بس فردا "شبرغان"، کانون قدرت سیاسی-اجتماعی اوزبیک ها.
۴. مدیریت بحران، هوشیاری، خونسردی، شکیبایی، تعقل سیاسی و درایت اجتماعی می طلبد. اگر بپذیریم که این کشتارها، که فعلا فقط در کابل متمرکز شده، ناشی از یک برنامه ی استراتژیک و هدفمند است، بس ما داریم به سمت یک بحران تازه ی امنیتی-سیاسی و فشارهای روانی-اجتماعی کشیده می شویم. بدینرو، می باید این بحران را بدرستی و بدون غرق شدنِ عمیق و طولانی در احساسات و اقدامات و شعارهای گمراه کننده، مدیریت نمود. باید "اتاق بحران" تشکیل داد و نخبگان سیاسی-فکری، متنفذین، بازاریان، فرهنگیان، معلمان، موسسات اقتصادی و مدنی و آموزشی و مساجد شیعه وسنی مستقر درغرب کابل، یک طرح استراتژیک، معقول، متناسب و عملی بریزند و با تحت فشار قراردادن مقامات عالی امنیتی-سیاسی، راهکارهای بنیادین اتخاذ کنند.
۵. طرح توسل به راهکارهای مسلحانه و اندیشه ی تشکیل گروه های دفاعی خارج از تشکیلات نظامی-امنیتی، یک خیال گمراه کننده، احساساتی و خطرناک است که نخست هزاره ها و در مرحله ی دوم کل کشور را به یک بحران بی برگشت، غیر قابل مهار، بیش بینی ناپذیر و وهمناک فرو می برد. این اندیشه از بنیاد غلط و گمراه کننده است. اولا هزاره ها نه توان اقتصادی- تسلیحاتی برای تمویل چنین گروهی را دارند و نه ضرورت وامکان استراتژیک به داشتن چنین بازوی نظامی ای را دارند. دوما، برفرضِ ایجاد چنین گروهی، در کدام جبهه و با کدام دشمن مشخص خواهد جنگید؟ سوما در جلو چشم ناتو و قوای نظامی چند صد هزار نفری دولت، موچودیت گحنین گروهی، چه توجیه قانونی، تشکیلاتی وامنیتی خواهد داشت؟ جز حساس کردن همه ی طرفها و بهانه دادن به دشمنان واتهام زدن طغیانگری و شرارت و ایجاد حس بدبینی و ترس و خطر برای سایر اقوام، دستاورد دیگری برای چنین طرح ها و اقدامات خام، غیرعملی، ناسنجیده و حتا ویرانگر متصور نیست.
می توان البته با هماهنگی حکومت و حمایت و رضایت ایساف و در چارچوب قانون، گروه های محلی آموزش دیده تشکیل داد تا برای گزمه های شبانه و کنترل جاده ها و حفاظت از مراکز آموزشی، مذهبی، ورزشی، موسسات اقتصادی و بازار و میدان ها و مراکز تجمع مردمی، فعالیت قانونی نمایند.
در چنین شرایطی که استرس، سردرگمی و اندوه تمام مردم را متأثر کرده، حمایت معنوی و همدردی عاطفی گروهها و احزاب و سازمان ها .6 مساجد وشخصیت ها و نیروهای موثر اجتماعی، مذهبی و فرهنگی و روشنفکران و مطبوعات کشور ازهزاره ها بسیار مهم، ضروری و راهگشاست. خوب است که با تلاش روشنفکران وسیاستمداران و متنفذین مذهبی و اجتماعی و تاجران و روزنامه نگاران هزاره، طرح فراخوان کمباین حمایت از هزاره ها مطرح گردیده و بصورت فردی و گروهی با روشنفکران، علما، سیاستمداران، متنفذین و اهالی مطبوعات و فعالین فرهنگی ـ اجتماعیِ سایر اقوام ارتباط گرفته شود و حمایت ومشارکت آنها در این کمباین جذب گردد