فرید ریش ویلهلم نیچه  اراده ی معطوف به قدرت؛ و فلسفۀ اخلاق -----  بخش دوم

جامعۀ که نمی اندیشد و در نمی یابد که چگونه باید از تجربه درس بگیرد؛ بارها و بارها تاوان خطایی واحد را می پردازد)  لازم می دانم تا این نکته را با شما دوستان عزیز در میان گذاشته تأکید نمایم که مبحث نیچه بیشتر از آنچه در نظر داشتم به طول خواهد انجامید

۰ شرح وبسط اندیشه و افکار نیچه حوصله مندی زیادی را می طلبد۰ امیدوارم شما خواننده ای گرامی تحمل وحوصلۀ آن را داشته باشید ومرا تا پایان این سلسله جستارها همراهی  نمایید۰پیشا پیش از شما سپاسگزارم۰ نیچه از لحاظ فکر فرزند داروین وبرادر بیسمارک بود۰ اگر پیروان عقیدۀ تطور را در انگلستان و ملیون متعصب را در آلمان طعنه می زند باکی نیست؛  عادت او بود که کسانی را که در او بیشتر تأثیر ونفوذ کرده اند طعنه زند ومتهم سازد ۰ این راهی بود که برای ادای دین خود بدون توجه انتخاب کرده بود ۰  فلسفۀ نیچه چه در اخلاق وچه در مابعدالطبیعه اراده دارای مقام عالی است ۰ نیچه با آنکه استاد دانشگاه بود بیشتر مشرب ادبی داشت وکمتر دانشگاهی بود ۰ این فیلسوف هیچ نظریۀ جدیدی در" بود شناسی" یا معرفت شناسی اختراع نکرد۰( در مبحث کانت که یک دستگاه فلسفی منظم دارد؛  این سه برهان شرح داده خواهد شد ۰ برهان بود شناسی / برهان جهان شناسی و برهان نظم)   ۰ اهمیت فلسفۀ نیچه  در درجۀ نخست از حیث اخلاق است و در درجۀ دوم به عنوان یک منتقد تیزبین تاریخ ۰ بیشتر جنبۀ اخلاق نیچه است که وی را صاحب نفوذ کرده است ۰ نیچه علاقۀ مفرط و پرشوری به واگنر داشت ولی ظاهرأ برسر سمفونی پارزیفال که نیچه آن را بیش از حد دارای رنگ مسیحی و مملو از انکار نفس می دانست با واگنر مشاجره کرد ۰ پس از این مشاجره نیچه واگنر را سبعانه انتقاد می کرد و حتا کار را به جای کشانید که واگنر را به جهود بودن متهم کرد ۰ این اپرا در ستایش مسیحیت؛  شفقت؛  عشق عارفانه و دنیای نجات یافته به وسیلۀ یک "دیوانۀ محض "    "دیوانه به صورت مسیح " بود ۰ نیچه در رد این اثر واگنر می گوید: " من نمی توانم عظمتی را که با نفس خود صاف و صریح نیست بشناسم ۰ آنجا که به چنین کسی مصادف شوم آثار او برای من ارزشی ندارد ۰ نیچه زیگفرید( قهرمان افسانۀ آلمان)  را بر "پارزیفال مقدس " ترجیح داد و نتوانست تحمل کند که واگنر به مسیحیت ارزش اخلاقی و زیبایی بدهد و نقایص آن را در نظر نیاورد ۰ نیچه در ادامۀ نقد ریشارد واگنر می افزاید: " واگنر هر غریزۀ عدمی بودایی را ستایش می کند و آن را به صورت موسیقی در می آورد ۰ او تمام اقسام مسیحیت و هر صورت و بیان دینی انحطاط را می ستاید ۰۰۰ ریشارد واگنر رمانتیک فرتوت نومید ناگهان در برابر صلیب مقدس زانو می زند ۰آیا یک آلمانی نیست که بر این وضع وحشتناک رقت آورد و بگرید؟  فقط تنها من رنج می کشم؟ با اینهمه من یکی از هواخواهان فاسد واگنر هستم ۰۰۰ بله من هم مانند واگنر فرزند این عصر می باشم یعنی یک فرد منحط هستم اما من این نکته را درک می کنم و از خودم در برابر این فساد دفاع می کنم ۰ نیچه بسیاری از عقاید افلاطون را دارا بود و می ترسید که مبادا موسیقی از صلابت و خشونت مردان بکاهد ۰ چون خود نیچه رقیق القلب بود خیال می کرد همه مثل او هستند و به طرز خطرناکی به مسیحیت عمل خواهند کرد ۰ نیچه هنگامی که در یکی از لحظات روشن جنون پایان عمر خویش صورتی از واگنر را که مدتها پیش از دنیا رفته بود دید به نرمی گفت " من او را زیاد دوست می دارم ۰ نیچه نه تنها نگاه سقراط و جهان بینی وهستی شناسی او را نپزیرفت بلکه حمله های تند و حتا توهین آمیزی نسبت به بزرگترین قربانی اندیشۀ آزاد دارد ۰ سقراطی که می گفت خودرا دریاب وبشناس ودر کوچه پس کوچه های آتن به جوانان درس خودشناسی می داد با خشم و غضب جناب نیچه مواجه می گردد ۰ چرا چنین است؟  زیرا نیچه با دموکراسی میانۀ خوبی ندارد؛ نیچه دموکراسی را در زیر پای ابر انسان خویش مظلومانه ذبح می کند ومرگ دموکراسی وبه قدرت رسیدن ابرمرد خیالیش را جشن می گیرد ۰ هرچند جهان بینی او به شدت یونانی بود وفیلسوفان ماقبل سقراط را غیر از فیثاغورث را می ستود ۰ خود نیچه شباهت زیادی به هراکلیتوس دارد ۰ انسان " بزرگوار" ارسطو به انسانی که او را انسان " نجیب" می نامد شباهت بسیار دارد ۰ نیچه سقراط را به جرم آنکه اصل ونسبش پست بود نمی تواند ببخشد۰ نیچه سقراط را عامی می نامد ومتهمش می کند که جوانان نجیب زادۀ آتنی را به واسطۀ انحراف اخلاقی دموکراتی فاسد می سازد ۰ افلاطون را خصوصأ به واسطۀ ذوقی که در تهذیب ااخلاق نشان می دهد محکوم می کند ۰ نیچه از محکوم ساختن افلاطون زیاد دلخوش نیست وبرای تبرئه ساختن او چنین عنوان می کند که شاید افلاطون در تهذیب اخلاق صداقت نداشته و فضیلت را فقط به عنوان وسیلۀ برای منظم نگهداشتن طبقات اجتماع تبلیغ می کرده است ۰ اکنون می خواهیم ببینیم  که منظور نیچه از این ارزش ها چیست؟  که حاضر است هرکس وهر چیزی را فدایش نماید ۰ نیچه می گوید: " آنچه از ضعف وفتور وزبونی وجبن مایه بگیرد "بد" است و آنچه از از توانایی ونیرو و شهامت سرچشمه داشته باشد "خوب" است؛ این است ماحصل سخن نیچه در باب اخلاق ۰ نیچه می گوید:  هدف تواناتر شدن است ۰ ضعیف در کشاکش هستی پایمال اقویا می شود ۰ (برو قوی شو اگر عظم زندگی داری / که در نظام طبیعت ضعیف پایمال است)  باید خطرناک زندگی کرد؛ بایدبه سلامت تن بها داد و در زندگی یک شادی بزرگ پدید آورد۰ زندگی باید سراسر شور و جشن باشد ۰ از اینجاست که نیچه " ابرمرد" را در افق آرزوهایش نشان می دهد و می افزاید:  انسان موجودیست که تعالی یابد و دمی از تعالی یافتن باز نماند و مرحله به مرحله جای قدم نهد که بتواند " ابرمرد" را بسازد۰ می گوید ما همه باید پلی باشیم برای عبور ابرمرد و آنگاه می گوید:  برگزیدگان سرنوشت ملت ها را تعیین می کنند؛ آنان جهان را برای ظهور ابرمرد آماده می سازند ۰ ابرمرد واژۀ است که جناب نیچه ساخته تا آن موجود ذهنی خودرا عینی تر بسازد ۰ نیچه می گوید:  ابرمرد انسانی برتریست که ساخته می شود تا ارزش های نوینی بیافریند ۰ حالا می توان از جناب نیچه پرسش نمود که چرا باید تمام بشریت بکوشند تا پلی باشند برای یک موجودی که ذاتأ هیچ برتری بر دیگران ندارد ؟ چرا هر فردی در راه تعالی خودش نباید بکوشد؟ چرا نباید تلاش نمود تا شرایطی مناسب به تک تک آدم ها فراهم گردند تا تمام استعداد های خود را به منصۀ ظهور برساند؟ مگر ابرمرد نیچه احساسات ندارد؛ مگر بیمار نمی شود؛ مگر اوقات تلخ و شیرین ندارد؛ مگر از گوشت و پوست واستخوان به وجود نیامده؛  مگر ابرمرد نیچه مرگ ندارد؟ وصدها اگر ومگر دیگر که جناب نیچه باید به آنها پاسخ بدهد ۰ نیچه در کتاب " غروب بت ها " می گوید: " کلی ترین فرمول در بنیاد هر دین و اخلاق این است که چنین و چنان مکن تا سعادتمند شوی؛ و گرنه خود دانی ۰ اساس هر اخلاقی هردینی همین دستور است ۰ من این را گناه نخستین بزرگ عقل می نامم و بی عقلی نامیرا ۰۰" باز می توان از جناب نیچه پرسید؛ که اگر دین انسان را به یک موجود مفلوک و بلی قربان گو تبدیل می کند که فقط باید گوش به فرمان اوامر و نواهی ارباب دین باشد؛  آیا ابرمرد نیچه چیزی غیر از این از انسان می طلبد؟  وقتی بناست همه پلی باشند تا ابرمرد فرضی نیچه از روی آن عبور کند؛ آیا نیچه و ابر مردش از همه استفادۀ ابزاری نکرده است؟  مگر دین و ایدئولوژی غیر از این کرده و می کنند؟ در دین باید بندۀ خدا بود؛ در ایدئولوژی باید بردۀ رهبر فرهمند و حزب بود؛ در تفکر نیچۀ باید هم برده وهم بندۀ " ابرمرد " خیالی او بود ۰ کی و چگونه می توانم خودم باشم  ؟ به  این پرسش  هیچکدام از این نحله های فکری بدبختانه یا پاسخی نمی دهند یا پاسخی درخور ارائه ندارند که بدهند ۰ نیچه در کتاب غروب بت ها می گوید: " در میان آموزگاران اخلاق و زاهدان چیزی کمیاب تر از شرافتمندی نیست ۰ من از جناب نیچه می پرسم ؛ که آیا نگاه ابرمرد او به دیگر انسان ها شرافتمندانه هست؟  نیچه آگاهانه رمانتیک نبود در حقیقت غالبأ رمانتیک ها را به شدت انتقاد می نمود ۰ به رغم انتقاد نیجه از رمانتیک ها جهان بینی تیچه از رمانتیک ها بسیار متأثر است ۰ نیچه تلاش می کند؛  تا دو دسته از ارزش ها را که به آسانی هماهنگ نمی شوند با هم ترکیب کند:  از یک طرف بی رحمی وجنگ وغرور اشرافی را می ستاید؛  و از جانب دیگر به فلسفه وادبیات و هنرها به ویژه موسیقی عشق می ورزد ۰ از لحاظ تاریخی این ارزش ها در عصر رنسانس در کنار یکدیگر وجود داشتند؛ یعنی اینکه در آن زمان نظام حاکم هم اهل جنگ وبی رحمی وغرور اشرافی بودند ودر عین حال بزرگترین هنرمندان را در دامان خود پروردند ۰ نیچه با ماکیاولی شباهت ها و تفاوت های دارد ۰ تفاوت ها اینکه ماکیاولی مردی بود اهل کار که عقایدش بر اثر تماس نزدیک با امور اجتماعی پدید آمده بود و بازمانش هماهنگی داشت؛ ماکیاولی فضل فروش یا باریک بین نبود و فلسفۀ سیاسی اش به سختی یک کل منسجم را تشکیل می داد ۰ نیچه به عکس استاد دانشگاه بود؛ و فیلسوفی بود که آگاهانه با آنچه راه و روش مسلط سیاسی واخلاقی زمان می نمود مخالفت می ورزید ۰ اما وجوه شباهت نیچه وماکیاولی از این ها عمیق تر است ۰ فلسفۀ سیاسی نیچه به کتاب شهریار ونه کتاب گفتارهای ماکیاولی شباهت دارد۰ نیچه و ماکیاولی هردو دارای اخلاقی هستند که کسب قدرت هدف آن را تشکیل می دهد؛ و عمدأ ضد مسیحی است؛  گو اینکه از این لحاظ نیچه صریحتر است ۰( اقبال لاهوری دیدگاهش را در باره ای نیچه چنین فرموله کرده است:  گر نوا خواهی ز پیش او گریز/ در نی کلکش غریو تندر است/ نیشتر اندر دل مغرب فشرد/ دستش از خون چلیپا احمر است/ آنکه بر طرح حرم بتخانه ساخت/ قلب او مؤمن دماغش کافر است/ خویش را در نار آن نمرود سوز/ زانکه بستان خلیل از آذر است ۰) البته من با دید گاه های جناب اقبال در بسیاری موارد زاویه دارم ولی آوردن این ابیات را خالی از لطف نمی دانم۰