نظام ارثی "اشرافیت قریش" -بغداد محور –
پس از زور آزمایی های تباه کن، به ویژه در زمان خلافت علی بین معاویه (پسر ابوسفیان و عندَ، دشمنان سر سخت پیامبر) و علی، پسر ابو طالب و داماد پیامبر، در واقع جنگ بین دو طایفه قریش، یعنی خاندان مرفه اموی و خاندان نیمه مرفه هاشم اوج گرفت.
پرخاشگری دینی
- در گستره ای امپراتوری اعراب -
نظر گذرا به تاریخِ فراز و فرود امپراتوری عرب
- از ظهور پیامبر اسلام تا جنبش "بهار عربی" –
۱. پیش گفتار: "امپراتوری معاصر" در تضاد با ساختار "دولت-ملت"
۲. اوج و زوال امپراتوری های ساسانی و بیزانس: دو امپراتوری مقتدر زمان
۳. زیرساخت مادی و پیوند های اجتماعی عرب های بادیه نشین
۴. شهر مکه، زادگاه پیامبر اسلام در واحهای پهناور حجاز
۵. هجرت پیامبر اسلام، ساختار "دولت-شهر مدینه"
- نخستین سنگ بنا های امپراتوری عرب _
۶. "پیامبر اسلام، بانی تیوکراسی و پایه گذار امپراتوری عرب ها
۷. "غارت و باج گیری" به مثابه زیرساخت ها برای گسترشِ "حاکمیت الهی مدینه"
۸. فتیشیسم "بکارت" و تبعیض جنسیتی
۹. توجیه قرآنی "تیوکراسی اسلام" – رابطه "حاکمیت الهی" با شمشیر
۱۰. بحران جانشینی پیامبر اسلام: جدال زعامت میان «مهاجران و انصار»
۱۱. امپراتوری اموی ها: نظام موروثی "اشرافیت قریش" - دمشق محور –
۱۲. امپراتوری عباسی ها: انتقال قدرت سیاسی در درون ساختار قبیله قریش -بغداد محور-
۱۳. فروپاشی امپراتوری عرب: "فرسودگی تاریخی"، اوج فرقه گرایی و فساد
۱۴. امپراتوری اسلام در رویارویی با تضاد های درونی و تهدیدهای خارجی
۱۵. فروپاشی امپراتوری عثمانی و تاثیر آشکار آن بر جهان اسلام
۱۶. مسخ فرایند فورماسیونِ « دولت – ملت » در جهان عرب
۱۷. گفتمان بنیاد گرایی از جنبش اخوانی تا مدرسه دیوبندی
۱۸. ابعاد فرایند تراژیدی تاریخی جهان عرب
۱۹. بهار عربی: از یک جرقه حریق برمیخیزند
۲۰."تیوکرتاسی در رویارویی اشکار با دموکراسی
۲۱. رویکرد ها
بخش یازدهم
۱۱. امپراتوری اموی ها
نظام ارثی "اشرافیت قریش" -بغداد محور –
پس از زور آزمایی های تباه کن، به ویژه در زمان خلافت علی بین معاویه (پسر ابوسفیان و عندَ، دشمنان سر سخت پیامبر) و علی، پسر ابو طالب و داماد پیامبر، در واقع جنگ بین دو طایفه قریش، یعنی خاندان مرفه اموی و خاندان نیمه مرفه هاشم اوج گرفت. معاویه (۶۶۱ تا ۶۸۰ میلادی) تلاش کرد تا هر چه زود تر از طریق راه کار نیرنگ سیاسی توام با زور شمشیر به خشونت های فراکسیون ها و گروه های ذی علاقه به زوز آزمایی سیاسی به نفع یک قدرت متمرکز شاهی ارثی خاندان اموی خاتمه دهد؛ معاویه در زمان عمر، خلیفه دوم اسلام به حکومت دمشق مقرر گردیده، و در زمان عثمان، خلیفه سوم از امتیازات روز افزون برخوردار گردیده و توانست در جهت استحکام نفوذ سیاسی و نظامی خاندانی گام های موثر بدارد.
با در نظر داشت این امر پس از قتل عثمان، معاویه حتی پیراهن خونین عثمان را به مثابه ابزار سیاسی علیه علی، خلیفه چهارم بکار برد. البته معاویه به مثابه میراث خوار ذهنیت اشرافی ابوسفیان، اگر از یک طرف به انباشت دارایی برای وا بستگان خاندانی تلاش میکرد، درعین زمان او میدانست که بدون یک نیروی نظامی وفا دار به او، نمیتواند به گسترش امپراتوری "دولت-شهر مدینه" دست یابد. گستره امپراتوری اسلام در زمان اموی ها از کناره دریای نیل تا فراسوی دریای آمو میرسید. چنانچه بلخ در سال ۷۰۵ میلادی، بخارا در سال ۷۰۹ میلادی، اندلس در سال ۷۱۱ میلادی و سمرقند درسال ۷۱۳ میلادی با خشونت و غارت، با سر نیزه و شمشیر بیرون از غلاف فتح گردیدند. [۷۹]
معاویه در واقع سیاست تعرضی را که در زمان پیامبر اسلام در جهت گسترش حکم روایی قریش فراتر از شبه جزیره عرب آغاز و در زمان خلفا از استحکام و گسترش ویژه برخوردار گردیده بود، هنوز هم بیشتر پیگیری کرده و اساس سلسله پادشاهی ارثی را تحت پوشش امپراتوری اسلام بنیاد گذاشت. خارج از حوزه شبه جزیره عرب، نخست از همه و پس از غلبه اعراب بر لشکریان بیزانس در ساحل دریای یارموک در سال ۶۳۶، اعراب شام را کاملاْ تسخیرکردند. آخرین دژ مقاومت بیرانس در فلسطین در سال ۶۴۰ توسط اعراب با خاک یکسان گردید. هم چنان در سال ۶۳۶، سعد ابن ابی وقاص در جنگ مشهور به قادسیه، سپاه یزدگرد ساسانی را شکست داده و با تصرف شهر تیسفون، پایتخت امپراتوری ساسانی، اعراب به بزرگترین غارت تاریخی دست زدند. از یک طرف در پیگیری یزد گرد و از سوی دیگر در جهت فتوحات بیشتر، اعراب شمشیر بدست تا مرو پیش رفتند و بخش های زیاد سرزمین خراسان، از جمله بلخ را اشغال کردند. شهر تیسفون که در تاریخ بنام های مداین، ایوان مداین و هم چنان طاق کسری یاد گردیده است، در جنوب شهر بغداد و در نزدیکی شهر کربلا در عراق در کرانه دریای دجله از عظمت و بزرگی زیاد برخوردار بود. اعراب صحرا نشین در موقع هجوم بر تیسفون از این عظمت این شهر حیرت زده گردیده و با صدا و هیاهوی بلند هم نعره تکبیر بلند کرده و هم فکر کردند که "منزل مقصود" که به آنها وعده شده، همین است. [۸۰]
اعراب که از جلال و شکوه عمارت و باغ های تیسفون مبهوت گردیده بودند، غنایم خارج از تصور بدست آوردند. از جمله یک قالی زرین بنام "بهارستان کسری"، که دارای ۱۴۰ متر طول و ۲۷ متر عرض بوده، نصیب متهاجمین گردید. در بافت این فرش از ابریشم، طلا و نقره و هم چنان جواهرات چون زمرد و مروارید استفاده شده بود. طوری که طبری گزارش میدهد، سعد ابن وقاص در نامه ای که برای عمر، خلیفه دوم نوشت تذکر میدهد، که "طلای که تا امروز نصیب ما شده است، بقدری است که مسلمین میتوانند با آن عمارتی بسازند که بجای خشت در آن شمش های طلا کار گذاشته شود، آنقدر جواهر نصیب ما گردیده که میتوانیم جوال ها را پر از جواهر کنیم و با ترازوی رومی آن را وزن نماییم." اضافه بر اشیای قیمیتی و غنایمی که برای خلیفه فرستاده شد، سعد این وقاص غنایم در دست داشته را پس از کم کردن یک پنج آن (خمس) بر شصت هزار جنگجوی اسلام توزیع کرد و به هر یک آنها دوازده هزار درهم رسید. [۸۱] ازجمله اموال به غنیمت گرفته شده، که برای عمر فرستاده شد، همین قالی "بهارستان کسری" بود. طبری به نقل قول از عبدالملک ابن عمر می نویسد که عمر این قالی را پارچه و پاره کرده و تقسیم کرد. تنها یک پارچه آن که به علی رسید، به بیست هزار درهم فروخته شد. [۸۲]
در زمان اموی ها تجمل پرستی، دست برد بر بیت المال و در اخیر زن باره گی درباریان اموی زبان زد عام و خاص بود. چنانچه یزید دوم ( ۷۱۷ تا ۷۲۴ ) در زمان جوانی اش حبیبه، یک کنیز خوش خط و خال را در بهای چهار هزار سکه طلا خریداری کرده بود. [۸۳] همچنان در مورد ولید دوم ( ۷۴۳ تا ۷۴۴) نقل شده است که در حوض پر از شراب با "ماه رویان" بوس و کنار داشته است.
اموی ها درآمد دولتی ناشی از باج گیری و غارت از سرزمین های دیگر را از یک سو برای تقویت قوای نظامی بکار برده، و از سوی دیگر تلاش میکردند تا شمشیر زنان مکه و مدینه را که از نفوذ سیاسی برخوردار بودند و در قساوت و خونریزی شهره گردیده بودند، نیز از طریق امتیازات مادی و اداری تطمیع کنند. در نتیجه ساختار ساده ای "دولت-شهر مدینه" از طریق تاسیس قوای منظم نظامی، امنیتی و هم چنان یک قشر نوپای اداری که در خدمت پیاده کردن تدابیر مالیاتی "دربار اموی در دمشق" قرار داشت و برای کسب هر چه بیشتر "باج و خراج" التزامی پنداشته میشد، به یک تشکل امپراتوری تغییر شکل داد. توام با این دیگرگونی ساختاری که بر ادعای "جهان وطنی اسلام" صحه میگذاشت، و با ورشکستگی امپراتوری های ساسانی و بیزانس همزمان بود، شمشیر زنان اسلام به "دارالحرب" حمله برده، تمدن های باستانی قصر تیسفون و کاخ بیزانس را ویران کرده، تا "امپراتوری اسلام" را از زرق و برق دنیوی برخوردار گردانند. همزمان با این لشکرکشی های خونین، قبایل بادیه نشین عرب که به سرزمین های فتح شده سرازیر گردیدند، یعنی "مهاجرین مهاجم و متعرض" از کنش و عادات شهری بیگانه بودند، فاقد ذهنیت تمدن امپراتوری خوانده شده و ناآگاه از شیوه زرع و آبیاری شناخته میشدند، بر گرده های دهقانان، اهل کسبه و تاجران بومی مناطق فشار آورده، نهادهای ادبی و فرهنگی بومیان را تخریب کرده و دست آورد های تمدن های باستان را با خاک یکسان کردند.
اموی ها، پس از آنکه توانستند با زور شمشیر قدرت سیاسی-نظامی قشر مرفه اولاد ابوسفیان را پیاده کنند، اقدام کردند به این که تا گام های بیشتر در راه استحکام نظام مستبد مرکزی و بغداد محور بردارند. چنانچه در زمان عبدالملک ابن مروان ( ۶۸۵ تا ۷۰۵) – در عوض سکه های امپراتوری بیزانس و ساسانی – سکه های دینار طلا و نقره اموی ضرب زده شد و در بیت المقدس به اعمار مجدد "حرم شریف" و "بیت الاقصی" پرداخته شد. همچنین در زمان الولید (۷۰۵ تا ۷۱۵) مساجد بزرگ در مدینه و دمشق آباد گردیدند. با وجود آن هم اموی ها در مقایسه با نیازمندی های "امت اسلام" به شان و شوکت دربار امپراتوری ارج بیشتر قایل میگردیدند. از همین نگاه برای استحکام ساختار نو بنیاد امپراتوری عرب بادیه نشین، اموی های نظر به "پایبندی به آیین اسلام" بر "وفا داری به دولت و دربار اموی" بیشتر صحه میگذاشتند. در این راستا، اموی ها حتی شیوه هنری معماری کاخ های بیزانس و نقش و نگار قصر های ساسانی را در مورد بناهای بزرگ اموی، به شمول مساجد بکار گرفتند.
هزینه های سرسام آور دربار های تجمل پرست، مصارف روز افزون نظامی و امنیتی و در اخیر ادعای حکمرانان محلی در جهت کسب امتیازات و سهمیه بیشتر مالی، زمینه را بر پادشاهان اموی که بنام "خلیفه" حکم روایی میگردند، هر روز تنگ و تنگ تر ساخت؛ از سوی دیگر بار مالیات دولتی بر قلمرو امپراتوری کمر شکن بوده، و منجر به تخریب زیر ساخت اقتصادی ناشی از زراعت گردیده که ظرفیت ناچیز آن نمیتوانست تا این همه هزینه ها را جبران کند.
همچنان تفرقه کهن سیاسی، عقیدتی و تباری که با زور شمشیر افت کرده بود، دوباره و به آهستگی تبارز کرده و شدید تر گردید. نخست از همه عدم رضایت بخشی از علمای دینی که در خدمت امپراتوری اموی ها بودند، به شکل فزاینده رو نما گردید. این گروه که در کل از امپراتوری اموی ها بنام گسترش آیین اسلام پشتیبانی کرده بود، از تدابیر نظامی و سیاسی رژیم نا راضی بوده و مداخلات سیاسی حکمرانان اموی را در امور دینی نا جایز میخواندند؛ این گروه تلاش کرد تا از "نظام اموی" فاصله گرفته ولی به اصل گسترش و استحکام امپراتوری اسلامی پابند بماند. گروه دوم در قطار پرچم داران شیعه، مخالفین سرسخت استبداد اموی ها صف بسته بود، چون نظر به استبداد اموی، خاندان علی با دشواری های زیادی روبرو بود، عده ای کشته شده، بخشی به فرار مجبور گردیده و گروهی هم در خفا زندگی میکرد. از جمله میتوان به فاجعه کربلا اشارت کرد، که در آن حسین، امام سوم شیعیان و نواده پیامبر اسلام توسط این زیاد، قوماندان خون آشام یزید پسر معاویه با هفتاد و دو تن از یارانش در دشت کربلا قتل عام گردیده و خانواده اش به اسارت درآمد. هواداران شیعه به این نظر بودند، که "مهدی زمان" از همین خاندان ظهور کرده و غاصبین قدرت را به جزای اعمال شان میرسانند. چنانچه در سال های ۷۳۶ تا ۷۴۰ تبلیغات همین گروه شیعه منجر به قیام در کوفه گردید؛ تعداد از اهالی کوفه توسط نیرو های امنیتی اموی به قتل رسیده و جنبش عجالتاٌ خاموش گردید. [۸۴]
ماخذ:[۸۶]
گروه سوم، که کرسی نشینان اموی را تهدید میکرد عبارت بود از بقایای خوارج به مثابه فراورده جنگ بین معاویه و علی. چنانچه در بحبوحه جنگ صفین، زمانی که شکست سپاه معاویه را تهدید میکرد، این سپاه قران را بر سر نیزه بلند کرده و علی مجبور به پذیرش "حکمیت" گردید. ولی موضوع "حکمیت" منجر به دو پارچه گی در بین همرزمان علی گردید. موافقان حکمیت مخالفان را متهم به خارج شدن از صف "امامت و امت" میکردند. در نتیجه دوازده هزار مرد که مخالف حکمیت بودند، از سپاه علی جدا شده و به اسم "خوارج" به مبارزه ای شان ادامه دادند. خوارج انحصار و امتیاز قریش را در امر حکم روایی، به هر نام و نشانی که هم باشد، رد میکردند. آنها نه تنها اعراب غیر قریش را، بلکه عجم را نیز با قریش هم سان و برخوردار از حقوق مساوی میدانستند. این گروه تا مدت زیادی در سرتاسر امپراتوری اموی به مبارزه علیه پادشاهان تخت نشین دمشق مبارزه میکرد. چنانچه تنها در سال ۷۴۲ میلادی، قیام "قبایل بربری ها" تحت پوشش خوارج در شمال افریقا در حدود ۲۷ هزار سپاه اموی را تار و مار کرد. [۸۵]