فرید ریش ویلهلم نیچه (اراده ی معطوف به قدرت؛ وفلسفۀ اخلاق ---- بخش سوم) 

( بیایید برای فرونشاندن عطش آزادی خود از جام خشم و نفرت ننوشیم ۰ مارتین لوتر کینگ)  در این بخش گوشۀ دیگری از افکار جناب نیچه را به بحث می گیرم که تا کجا ایشان به حق بوده وکجا به کژ راهه رفته و یاوه سرایی نموده و مهملات تحویل داده است ۰

من در نقد کردن به اندازۀ خود نیچه بی رحم و سخت گیر هستم؛  پس باید جناب نیچه آنچه در بارۀ سنجش اندیشه هایش می آورم و آن را در زیر ساطور نقد قرار می دهم  بر من ببخشاید ؛ چون این گستاخی را از او و امثال او آموخته ام واکنون فقط درس پس می دهم ۰ با همۀ اینها به این فیلسوف هنجار شکن و زیر و زبر کن علاقه و احترام زیاد دارم ۰ انتقاد نیچه از دین وفلسفه تمامأ تحت تأثیر انگیزه های اخلاقی قرار دارد ۰ وی به صفات خاصی علاقه دارد که می پندارد؛ که فقط برای یک اقلیت اشرافی امکان دارد ۰ به نظر نیچه اکثریت باید فقط وسیلۀ باشند برای عز وعلو اقلیت؛ ونباید آنها را به عنوان کسی که دعوی مستقلی بر سعادت یا رفاه دارند در نظر گرفت ۰ نیچه معمولأ از مردم عادی به عنوان مشتی بی سر وپا نام می برد ۰ و مانع نمی بیند که برای پدید آمدن یک مرد بزرگ اگر لازم باشد این مردم رنج بکشند ۰ نیچه بارها ناپلئون را ستایش می کند ودر جای می گوید: " تقریبأ همۀ آرمان عالی این قرن بسته به وجود ناپلئون خلاصه شده است یعنی سال های بین ۱۷۸۹ تا ۱۸۱۵ ۰ من بدون آنکه خواسته باشم نیچه را با موجودات جنایت کارو وحشی و حقیری چون هیتلرو موسولینی  بسنجم یا در یک سطح بیاورم؛ لازم می بینم تا بر داشت و تفکر این جرثومه های بربریت و جنایت را به شما تقدیم نمایم وخود مورد سنجش و ارزیابی قرار دهید؛ که آیا در عمل و در جهان واقعی تفاوتی چندانی بین این سه طرز تفکر می بینید یا خیر ۰ هیتلر در کتاب خود به نام " نبردمن" چنین افکارش را فرموله می کند: ( انسانی که از لحاظ علمی چندان آموزش ندیده ولی از لحاظ جسمانی تندرست باشد و شخصیتی محکم و مطمئن داشته باشد و مملو از قدرت اراده وتوانایی تصمیم گیری به طیب خاطر باشد؛ برای جامعۀ ملی ارزش بسیار بیشتری از نوابغ سست عنصر دارد ۰ همان طور که طبیعت چندان رغبت ندارد که میان افراد ناتوان و افراد نیرومند نزدیکی و امتزاج ایجاد کند به همان سان خواستار آمیزش نژاد والاتر با نژاد پست تر نیست؛ زیرا در آن صورت کل فعالیت آن در امر پرورش موجودات بهتر که احتمالأ صدهزار سال طول کشیده است به یک ضربه از میان می رود ۰ هیتلر به ژاژ خایی خودش اینگونه ادامه می دهد ۰ روح توده های بزرگ پزیرای اقدامات نیمه کار و ضعیف نیست ۰ توده ها همانند زنان که احساس روحیشان کمتر تحت تأثیر استدلال انتزاغی و بیشتر متأثر از خواست های نامشخص عاطفی و احساسی برای قدرت بیشتر است و بیش از آنکه بخواهند بر ضعفا مسلط شوند دوست دارند خود را تسلیم مردان قوی کنند ۰ توده ها اغلب نمی دانند با آزادی چکار کنند ۰ قوۀ دریافت توده ها بسیار محدود و فهم شان بسیار اندک است ۰ ) ( موسولینی "۱۸۸۳ --- ۱۹۴۵ ۰ در سال ۱۹۳۲ مقالۀ می نویسد که در دایرة المعارف ایتالیا منتشر گردید که در اینجا شمۀ از آن را می آورم ۰ موسولینی می گوید: فاشیسم برداشت تاریخی است که در آن انسان تا جایی انسان است که خود را در فرایند روحانی می بیند که در خانواده یا گروه اجتماعی یا ملت و یا تاریخی ظاهر می گردد که عرصۀ همکاری همۀ ملت هاست ۰ بر خلاف مکتب فردگرایی؛ فاشیسم هوادار دولت است و تنها تا جای از فرد حمایت می کند که با دولت هماهنگ باشد؛ دولت وجدان ارادۀ کلی بشر در هستی تاریخی اوست ۰ بنابراین از دیدگاه فاشیسم همه چیز در درون دولت است و هیچ چیز خارج از دولت وجود انسانی وروحانی و یا ارزش ندارد ۰ فاشیسم به این معنا تمامیت خواه است و دولت فاشیستی ترکیب و وحدت همۀ ارزش ها ست وکل زندگی مردم را تعبیر و ترویج و تقویت می کند ۰ افراد یا گروه ها مثل احزاب سیاسی؛  انجمن ها؛ سندیکاها و طبقات نمی توانند خارج از دولت وجود داشته باشند۰ بنابراین فاشیسم ضد دموکراسی است ۰ در حقیقت دولت به عنوان ارادۀ اخلاقی کلی آفرینندۀ حق است ۰ دولت فاشیستی که والاترین و نیرومندترین شکل شخصیت است ۰ نیرویی روحانی می باشد که بر همۀ اشکال زندگی اخلاقی و فکری انسان استیلا دارد ۰) غرض از آوردن این دو نمونۀ فکر از پلیدترین دژخیمان تاریخ معاصر این بود تا ببینیم که چگونه تمامیت خواهی و جمع شدن قدرت در دست یک فرد یا یک گروه یا حتا یک فکر برای جامعۀ بشری فاجعه بار می باشد ۰ ایرادی که می توان بر نیچه گرفت این است که چه تضمینی وجود دارد که ابرمرد رویأیی تو دست به همین جنایات نمی زند ۰ چون ابرمرد نیچه نیز به دموکراسی باور ندارد ۰ توده ها را حقیر می داند ۰ همه مردم را پلی و وسیلۀ برای رسیدن ابرانسان به خواست هایش می داند ۰ درد و رنج مردم برای ابرانسان نیچه پشیزی مهم نیست ۰ مگر هیتلر وموسولینی واستالین وفرانکو ودیگر دیکتاتورهای قد ونیم قد  وتمامی قدرتمندان وقاتلان انسان در طول تاریخ غیر ازاین گفته و کرده اند ؟ تفاوت فقط این است که جناب نیچه به عنوان یک فیلسوف توانسته ابرانسان خود را جامۀ بهتری بپوشاند و به ما غالب کند ۰ نیچه دوست می دارد که نظریات خود را به صورت معما و نه به گونۀ که خوانندۀ عادی آن را دریابد بیان کند ۰ نیچه "جان استوارت میل " را به دلیل دیدگاه هایش احمق خطاب می کتد و می گوید: "نفرت دارم از ابتزال این مرد؛ هنگامی که می گوید آنچه برای یک انسان درست است؛ برای انسان دیگر نیز صحیح است ۰ آنچه را نمی خواهید دیگران با شما بکنند شما با دیگران نکنید ۰ این گونه اصول ظاهرأ همۀ روابط بشری را بر خدمات متقابل بنا می کنند؛ چنانکه هر عملی بهای نقدکاری به نظر خواهد رسید که نسبت به ما صورت گرفته است ۰ چرا نیچه نسبت به "جان استوارت میل" چنین برخورد نامعقول و خشنی دارد مگر " میل " چه گفته است؟ جان استوارت میل درکتاب خود به نام " تأملاتی در  حکومت انتخابی " ترجمۀ علی رامین این مطالب را طرح می کند:  " میل ضمن آنکه هشدار همۀ صاحب نظران سیاسی در باب مخاطرات نهفته در راه دموکراسی را به دقت از نظر می گذارند و همۀ مسائل رویا روی نهادها ی دموکراتیک را در معرض اعتنایی بایسته قرار می دهد ؛ حکومت انتخابی یادر حقیقت دموکراسی غیر مستقیم را برترین نوع حکومت می شمارد ۰ میل در تشریح نوع حکومت مطلوب خویش؛ ابتدا با جان لاک همداستان می شود که تحقق دموکراسی جز از راه نافذ بودن رأی اکثریت امکان پذیر نیست ۰ میل به تأکید می گوید که رأی اکثریت فقط شرط لازم است نه شرط کافی ۰ مجلس قانونگذاری که مهمترین رکن دموکراسی در هر کشور است هنگامی اصالت دارد که در آن هم اکثریت و هم اقلیت نمایندگان خود را داشته باشند ۰ یک اقلیت فرهیخته همین قدر که فرصت ابراز نظرات خود را داشته باشد؛ بهترین عامل فراکشیدن سطح معنوی نمایندگان اکثریت و برترین وسیلۀ تعدیل تند رویها و تخفیف هیجانات سیاسی خواهند بود ۰" گناه نابخشودنی جان استوارت میل به زعم نیچه این است که میل طرفدار دموکراسی وحقوق برابر تمام اقشار جامعه از زن و مرد بوده و جای مناسبی برای ابرانسان نیچه در فلسفۀ سیاسی میل وجود ندارد به همین دلیل نیچه به ناحق به میل می تازد  ۰  نیچه می گوید: "فضیلت حقیقی چیزی نیست که در دسترس همه باشد؛ بلکه باید خاص یک اقلیت اشرافی باقی بماند ۰ بر مردم عالی واجب است که بر ضد توده ها بجنگند و در برابر تمایلات دموکراسی خواهی عصر خود بایستند؛ زیرا که در همۀ  جهان مردم متوسط دست به دست هم می دهند تا خودرا به مقام سالاری برسانند ۰ نیچه ادامه می دهد ومی گوید:  نخستین گمراه کننده ژان ژاک روسو بود که زن را جالب ساخت و سپس سوسیالیست ها که از کار گران و بی چیزان هواداری می کنند؛ با همۀ این عناصر باید جنگید ۰ آیا سخنان ر  وشن تر از این می توان در دفاع و جانب داری از توتالیتاریسم و دسپوتیسم به زبان آورد و به قلم ترسیم نمود؟چرا باید چنین یاوه سرای هایی را که فقط به دلیل اینکه از قلم یک فیلسوف تراوش کرده پزیرفت ؟ نیچه از کسانی که سخت کوش و پی گیر و منظم و آگاهانه امیال وخواست های خویش را دنبال می کنند و در راه رسیدن به آن همۀ موانع را با شجاعت پشت سر می نهند می ستاید ۰ بنابر این اخلاق نیچه به هیچ معنای عادی کلمه اخلاق تن آسانی نیست ۰ نیچه به انضباط اسپارتی وتوانایی رنج کشیدن و همچنین رنج رساندن؛ برای اغراض مهم باورمند است ۰ قدرت اراده را بیش از هر چیز ستایش می کند ۰ نیچه می گوید: " من قدرت اراده را برطبق مقدار مقاومتی که می تواند تحمل کند و بداند که چگونه متوجه نفع خود باشد می سنجم و با انگشت ملامت به بدی ورنج وجود اشاره نمی کنم؛ بلکه این امید را در دل می پرورانم که زندگی روزی بیش از آن که تا کنون بوده است بدون  آکنده از رنج شود ۰ نیچه رحم وشفقت را ضعفی می داند که باید با آن جنگید ۰ هدف به دست آوردن نیروی شگفت عظمت است که می تواند مرد آینده  را از راه انضباط ونیز از راه امحای ملیون ها مردم بی سر وپا شکل دهد و معهذا می تواند از بیچارگی ناشی از دیدن منظرۀ رنج آوری که از آن پدید می آید و نظیرش هرگز دیده نشده است بپرهیزد ۰ نیچه با شادی خاصی دوره ای از جنگ های عظیم را پیش بینی می کرد؛  معلوم نیست اگر زنده مانده و تحقق پیش بینی خود را دیده بود خوشحال می شد یا نه ۰ آنچه مرا نسبت به  نیچه به شگفتی وا می دارد این نکته است که جناب نیچه با هرگونه شفقتی مخالف است و بیشتر به اصل تنازع بقاء باور دارد؛ ولی در زندگی شخصی او ما شفقت مادر و خواهرش را نسبت به نیچه  می بینیم؛ اگر مادر و خواهرش از او نگهداری و مراقبت نمی کردند بدون تردید  نیچه حد اقل ده سال زودتر مرده بود ۰ همۀ انسان ها به شفقت و مهربانی نیاز دارند؛ هیچ انسانی به تنهای قادر به رفع همۀ نیازهایشان نیستند؛ حتا " ابرانسان " موهوم نیچه برای رسیدن به مقاصد خود به همین عوامی که مورد تحقیرش است محتاج هست ۰ اگرحس همدردی وشفقت نبود شاید انسان نمی توانست به حیاتش ادامه دهد ۰ من عکس های را از نیچه در فضای مجازی دیدم که این دشمن شفقت سرش را مانند کودکی درمانده ای بر روی شانه های خواهر ومادرش گذاشته و آنها را پناهگاه و مأمن آرامش خویش قرار داده است ۰ چه دردناک است زمانی که یک فیلسوف پیامد افکارش را درست نمی سنجد وبین نظر و عمل او اقیانوسی فاصله وجود دارد ۰ نیچه می گوید: " هیچ یک از امور انسانی؛ شایستۀ آن نیست که آدمی آن را زیادی جدی بگیرد ۰" من این سخن را با یک تذکر می پزیرم و آن این که چرا شخص نیچه ابرانسان خود را آنقدر جدی می گیرد که همۀ بشریت باید پلی باشند برای عبور این پهلوان پنبۀ او؟  نیچه در کتاب" غروب بت ها " به درستی می گوید: " وقتی یک جانور وحشی را در! سیرک " به حیوانی بی آزار مبدل می کنند؛ آیا وحشی بودن آن را درمان کرده اند یا فقط آن را با توسل به تحمیل ترس و زخم و گرسنگی رام کرده اند؟  کلیسا هم دقیقأ همین کار را با انسان نمود ۰ انسان را با زور و ترس و ۰۰؛  رام کرد و نام این کار را بهبود بخشیدن و درمان انسان نام نهاد؛ در حالی که انسان فقط ناتوان و بیمار شد ۰ " من این سخن نیچه را قبول دارم؛ این که هر انسانی باید بدون هراس مجال یابد تا  همۀ استعدادهای خود را به ظهور برساند و آنگونه که شایسته اش است افکارش را سر و سامان بدهد؛ ولی در این گفتۀ جناب نیچه یک تناقض آشکار وجود دارد و آن این است که درست همان گونه که مذهب انسان را با ترس وتهدید به رام شدن وادار می کند؛ "ابرانسان " نیچه همین بلا را بر سر ابنای بشر می آورد ۰ من وقتی نیچه را می خوانم و این تضادها را می بینم که او یک نقد رادیکال از ارزش های مدرن و مذهب و سوسیالیسم دارد و پایه های اخلاق غرب را به لرزه در می آورد؛ هم با او در جاهای همدل هستم ودر عین حال فلسفۀ اخلاق او را تمام و کمال نمی توانم بپزیرم ۰ ارزیابی دوبارۀ ارزش ها کار اصلی نیچه است ۰ نیچه باستان شناسی تاریخی ارزش های حاکم بر جهان غرب در دو هزار سال گذشته را به خوبی انجام می دهد ۰ با خواندن نیچه می توان نگاه دوباره به نظام ارزش ها انداخت ۰ نیچه از کتاب "تبارشناسی اخلاق به عنوان جزوۀ مجادله آمیز کوچک نام می برد ۰ نیچه به شدت تحت تأثیر شوپنهاور است؛ هرچند دیگاه شوپنهاور را در بارۀ شفقت نمی پزیرد۰  خود شوپنهاور نیز به شدت تحت تأثیر آیین بودیسم است؛  به همین دلیل شوپنهاور طرفدار سرسخت شفقت است ۰ نیچه اخلاق مسیحیت را کاملأ نفی می کند و معتقد است که انسان فاقد ارادۀ آزاد می باشد ۰ برای شوپنهاور اخلاق یعنی عدم خودخواهی ۰ نیچه می گوید من اخلاق را عدم خود خواهی نمی بینم و نیچه می آید این را به عنوان ارزش در خود مطرح می کند ۰ ( ما اگر بخواهیم انقلاب واقعی داشته باشیم؛ باید از راه وروش حاکمان پیروی نکنیم ۰ ارسطو کتاب سیاست)