همهمۀ انتخابات ریاست جمهوری در افغانستان!

اخیراً مردم افغانستان به خاطر انتخاب وکلای شان در شورای ملی پای صندوقهای رای رفتند و وقاحت کمیسیون نامنهاد مستقل!!! انتخابات را در امر برگزاری این پروسۀ ملی با چشم سر مشاهده کردند.

 

و اینک همهمه یی از نامزد شدن در انتخابات ریاست جمهوری با تکتهای انتخاباتی از سوی احزاب زیر نام ائتلاف بزرگ ملی و سایر گروه ها و همچنان کاندید های مستقل به گوشها می رسد که تاریخ برگزاری آن از سوی کمیسیون مستقل !!! انتخابات به تاریخ 31 ماه حمل سال آیندۀ وعده نیم خام و نیم بریان داده شده است.
در انتخابات ریاست جمهوری پیشِ رو علاوه بر فهرست تکتهای انتخاباتی و کاندیدهای مستقل، سر و صدا هایی از حامد کرزی به ویژه از اشرف غنی احمد زی بالا گرفته، گویا که اشرف غنی خواسته بار دیگر کلید دروازۀ ارگ ریاست جمهوری را در دست داشته باشد تا وعده هایی را که در وقت کمپاین انتخابات قبلی به مردم داده بود، آنرا به انجام برساند!!! اکنون که مردم با بازی سرنوشت ساز به نام انتخابات ریاست جمهوری مواجه اند، با گوشت و پوست احساس کرده اند که آنهمه وعده ها از سوی کسانی چون حامد کرزی، اشرف غنی وعبدالله که قبل از به کرسی رسیدن شان به ریاست جمهوری به مردم داده بودند، همه دروغ، غلط و فریب بود. همچنان همین ملتِ زجر کشیده کدام دل خوش از شاهان، امیران و روسای جمهور تا رهبران مختلف سیاسی اسلامی، دیموکرات و چپی نیز ندارند. به یک سخن انگار از نگاه مردم؛ اکثر حکام و رهبرانی که کم از کم طی سده های اخیر به قدرت رسیده اند خاین، شریر، ظالم و جنایت پیشه ها بودند که بر مردم ظلم و ستم رانده اند. 
هرگاه صداقت یا خیانتِ نه تنها حاکمان، بلکه به آدمیزاد نسبت به همنوعش توجه کنیم، تاریخ صداقت و خیانت از نگاه ادیان آسمانی به آدم و حوا، هابیل و قابیل و از نظر تیوری تکامل به میمون می رسد که تا حال هیچ میمون با صفت صادق یا خاین یاد نشده است. 
و اما: درین نوشته شاهان و سایر حاکمان تا رژیمهای شان و رهبران سیاسی در افغانستان را از پنجاه سال اخیر مد نظر می گیریم که چرا اکثریتِ بزرگ مردم افغانستان ظاهر شاه، داوود خان، تره کی، امین تا نجیب و ازان پس از صبغت الله مجددی، ربانی، طالبان و اخیراً حامد کرزی و اشرف غنی را با حواریون شان به خیانت، جنایت، وطنفروشی، ظلم، بی عدالتی، چّپاول و انواع صفات منفی منسوب می سازند که ازین دایره هیچ یک از رهبران سیاسی چپ و راست نیز به دور نمانده اند.
پرسش اینجاست:آیا هر آنچه پادشاه، رئیس جمهور، رهبران تا وزیر، وکیل .... که در دیگر کشور های جهان به مقام می رسند، آنها نیز خاین و فساد پیشه اند یا آنکه این بد بختی تنها در افغانستان وجود دارد که زُعما و رهبران شان خاین، وطنفروش و جنایتکار .... باشند ؟
پرسش دیگر این است؛ آیا حاکمان و رهبران در افغانستان حقیقتاً خاینان، و طنفروشان و جنایت پیشه ها اند یا همچو ادعا ها به گونۀ یک عادت نامیمون در میان مردم ما جا یافته است؟ چنانچه ؛ تعدادی از پرچمی ها مردم افغانستان را در برابر رژیم شکست خورده شان ناسپاس خطاب میکنند وچه بسای آنها؛ هر آنچه حالات مرگبار که پس از سقوط حکومت داکتر نجیب از سوی حکومتهای اسلامی تنظیمیها ، طالب، کرزی و غنی بر مردم تحمیل شده را، جزای همان ناسپاسی و قدر نشناسی آحاد ملت در برابر رژیم های شان میدانند!!! و ....
با یک نگاه پاسخ هرچه پرسشهایی را که درین باب است را، از دریچۀ تربیت و عواملی که در ساختار شخصیت فردی و جمعی مردم افغانستان تاثیر گذار بوده و است، جواب گرفته می توانیم.
یادداشت: ( بحث ما مطلق گرایی نیست که همه خاین یا صادق اند) 
دانشمندان آموزش و پرورش در مورد تکامل شخصیت بیشتر به این حقیقت تاکید ورزیده اند که (وراثت)، (خانواده)، (محیط) و ( تعلیم و تربیه) در تربیت و ساختار شخصیت افراد از اصلهای کلیدی اند. در روشنی این حقایق ظاهر خان و محمد داوود تا رهبران خلق و پرچم، رهبران تنظیمهای هفتگانه و هشتگانه را بصورت انفرادی مورد توجه قرار میدهیم و می پرسیم: ظاهر شاه .... تا غنی احمد زی و رهبران سیاسی اسلامی و غیر اسلامی از کدام کشور اند؟ چه جواب خواهیم داشت؟ مسلماً که از افغانستان.
بعد اگر بپرسیم این حاکمان و رهبران از کدام ولایت افغانستان اند؟ جواب این است: از کابل، پکتیا، پروان، مزار و ....
هرگاه پرسش را ادامه دهیم و بگوییم: حاکمان و رهبران افغانستان از کدام محل ها اند؟ حتماً نام یکی از شهرها، محلها و یا کوچه های افغانستان به دست می آید و پرسش اخیر اینکه این حاکمان و رهبران در چه جایی و در چه مکانی زاده شده اند و پرورش یافته اند؟ پاسخِ بی درنگ همان است؛ در خانه های ... شان... 
با نظر داشت اینکه (استعداد) آموزش خوب یا بد را در تشکیل شخصیت افراد، وراثت تعین میکند، بدیهیست که هر یک از حاکمان و رهبران در یکی از خانواده های افغانستان و از پدرها و مادرهای افغان به دنیا آمده اند که فضای خانواده، محیط تا آموزش و پرورش شان زیر چتر فقر، بیسوادی، بی دانشی، بیکاری، خرافه پسندی ... به مقیاس بالا قرار داشته و در نتیجه فرایند آن خشونت، بی باوری، حرص، حسد، انتقام، دروغ، ریا، دزدی و ده ها سلوک منفی دیگر را به گونه آشکار و پنهان در شخصیت آنها نهادینه ساخته است. چون روابط میان پدر و پسر، مادر و دختر، خواهر و برادر، زن و شوهر، خشو و عروس، خسر و داماد، اقوام و خویشاوندان تا دوست و رفیق، همکوچه و هم صنفی، آمر و مامور تا شهر و بازار، ادارات دولتی، و هر کس دیگر در افغانستان به جای آنکه با محبت، صداقت، اعتماد و سایر سجایای نیک گره خورده باشد، برخلاف جنبه های خشونت، ناباوری، دروغ، حق تلفی، زیاده خواهی و ده ها خصایص منفی دیگر سنگینی میکند. 
اگر از نگاه مادی و معیشیتی بپردازیم، درست است، ظاهر شاه و سردار محمد داوود هردو پرورده های سلطنت بودند و از نعمات مادی و زندگی سلطنتی برخورداری داشتند. اما فراموش نکنیم ظاهر شاه از عقده یی که پدرش نادر خان در مقابل چشمش به قتل رسید، تاثیرات فراوان بر حس کینه توزی وانتقام او گذاشته بود. از جانبی ظاهر شاه که تازه جوانی بیش نبود، سالهای اول و میانگین سلطنت او زیر نظر خون آشام ترین کسان یعنی هاشم ، محمود و شاه ولی (کابل گیرک) سپری شده بود که از خود کاری به انجام رسانده نمی توانست. همچنان سردار محمد داوود از یک سو در آتش انتقام سردار عبدالعزیز ( پدرش) که در فرانسه به قتل رسیده بود، می سوخت و از جانبی کله شخی هایش در برابرابر شاه به جایی رسیده بود که از کرسی صدارت معزول و سالها در کنج فراموشی قرار گرفت. این عوامل و حس سلطه جویی و بقای اقتدار، این دو شخص را فارغ از درد مردم ساخته بود تا آنکه با کودتای ثور پای لُچ ها صاحب موزه شدند. سپس ملاها و طالبها به قدرت رسیدند و ما دیدیم که حرص و آز تنظیمی ها و طالبها بیشتر از نوکیسه های خلقی و پرچمی به طغیان رسید که جز جنگ، وحشت، خشونت، قتل، دزدی ... چیز دیگر ازانها ساخته نشد. ازان پس نوبت به کرزی و احمد زی رسید که هردوی آنها با هواخواهان شان ازهمان خانواده ها و محیط های مالامال از عقده، حسد، بی اعتمادی، خشونت، دروغ .... سر بیرون کرده اند که نشانه های مشهود این خصایل را در دروغ گفتنهای شان به مردم، قوم پرستی، انحصار قدرت، تقلبهای آشکار در انتخابات، نداشتن اخلاق و سلوک سیاسی که شایسته زعیم یک کشور باشد، بی اعتمادی حتی تفرقه میانِ خودی های شان و ده ها شیطنتهای دیگر تشکیل میدهد که امروز مردم کشور ما در آتش کردار آنها می سوزند.
آیا هیچ شخص در افغانستان پیدا نمی شود که شایسته گی کرسی ریاست جمهوری را داشته باشد؟ جواب ( نه) خیلی احمقانه است.
طوریکه در آغاز مطلق گرایی را نفی کردیم، با اطمینان گفته میتوانیم؛ در کشور ما استعداد های فراوان وجود دارد که شایستۀ زعامت هستند. اما هفت خوان رستم در مقابل شخصیت های شایسته وجود دارد که طی کردن آن کار سهل نیست.
1 – در نخست عدم آگاهی توده هاست که اکثریت نزدیک به صد در صدی کشور ما از فیض سواد محروم و از دانستن حق شان و ماهیت انتخابات و ارزش رای شان بی خبر اند.
2 – بیکاری و فقر است که رای شان را به نقد ناچیز می فروشند.
3 – حیله، نیرنگ، چال و ترفند های بی حد و حصر کاندید ها و لابی های آنهاست که مردم را احمق می سازند و رای آنها را از آن خود می کنند.
4 – ناتوانی در تشخیص کاندید هاست که اکثریت مردم نمی توانند خوب را از بد تشخیص دهند.
5 – داشتن پول و قدرت کاندیدهاست که تاثیر فراوان در تعین سرنوشت شان دارد.
6 - مساعد ساختن زمینه های تقلب در انتخابات ریاست جمهوری از سوی کمیسیون نامنهاد مستقل!!! انتخابات است که اگر در انتخابات گذشته ریاست جمهوری آرای گوسفندی را در صندوقها جا به جا کرده بودند، این بار نوبت را به آرای گاوی خواهند داد!!!
7 - از همه مهمتر کاندید باید از فلتر امریکا بگذرد. زیرا این امریکاست که نان میدهد و فرمان می راند.
و ......
تا که این مسجد است و این ملا
(حال طفلان همین خواهد بود)
اکنون که مردم ما در دریای بی سوادی، نا آگاهی و ده ها بدبختی های دیگر غرق اند و نمیتوانند کاندید های خوب را از بد و بدتر تشخیص دهند، فقط و فقط این وظیفه دانشمندان صادق، خبره گان با وجدان، معلمین آگاه، جوانان با رسالت و روشنفکران صمیمی است که عاشقانه و بی باک در آموزش و پرورش نسل جدید و روشن سازی افکار عامه از هر گونه جد و جهد مضایقه نکنند. در غیر آن:
از کوزه همان برون تراود که در اوست