الله آدم را خلق کرد وبه شیطان دستور داد تا در مقابل آدم سجده کند؛شیطان سجده نکرد؛الله شیطان را از بهشت برای همیشه بیرون نمود۰بعد الله برای آدم جفتی به نام حوا خلق کرد و به آنها گفت که از میوه ای ممنوعه نخورند؛آنها از میوه ای ممنوعه خوردند
۰راویان می گویند که شیطان آنها را گول زده که از آن میوه بخورند؛لطفأ کمی اندیشه کنید۰ شیطان در بهشت وجود نداشت؛ پس چه کسی آنها را گول زد؟ از اینها بگذریم؛ چه کسی شیطان را گول زد که در برابر آدم سجده نکند؟) هر دستگاه فکری که منابع معرفتی را بیرون از معرفت جستجو کند نتیجه اش می شود خرافات۰بنا بر این برای فهم و درک درست هر واقعه و اتفاقی باید از طرق که آن پدیده را بهتر می تواند توضیح دهد اقدام نمود وبه هر چیزی متوسل نشد۰نولسون یکی از مورخین مشهور در اثر خود به نام "خاستگاه خرافات و رسوم عامه" می نویسد: خاستگاه حقیقی خرافات را باید درمساعی نخستین انسان ودر امور زیر جستجو کرد: توضیح اسرار آمیز طبیعت وهستی خویش/ آرزوی مطلوب ساختن سرنوشت خویش و دیدن اتفاقات آینده در زمان حال/ آرزوی برکنار ماندن از تأثیر شیطان های غیر قابل ادراک/ تلاشی ناگزیر برای نفوذ آینده۰ ازسوی دیگر؛ به طور کلی می توان گفت که سه عیب بشر یعنی ترس؛ حیرت و جهل سه انگیزه ای اساسی و مهم در افکار و خیال های خرافی می باشند؛ اما شاید بتوان علل و مبادی خرافات را در این موارد به طور مبسوط تری بررسی کرد: ۱--- ناتوانی از درک حقایق وجهل ونادانی؛ بشر درطول تاریخ هر زمانی که به طریقی معقول ومنطقی نتوانسته مجهولات خود را شناسایی کند؛خواه ناخواه به سمت امور خرافی کشیده شده است۰ (البته برای نسل های گذشته وقرون گذشته چندان عیب وایرادی نمی توان گرفت ونباید آنها را مورد سرزنش وشماتت قرار داد؛ چون امکانات وشرایط زندگی وسطح دانش شان و همچنین از لحاظ تکنولوژی وفن آوری در جایگاهی نبودند تا به پرسش های خود پاسخ لازم ودرست را بیابند۰اما اگر امروزه روز و درقرن بیست ویک بازهم کسانی خواسته باشند که به پرسشها ودغدغه های کنونی راه حل را در آثار وافکار گذشتگان بجویند و از آنان کمک بطلبند؛ دیگر قابل قبول نیست واین گونه انسانها حداقل چند قرنی دیر زاده شده اند۰) یکی از علل گسترش خرافاتی نظیر تفالات وفال زدن را در بین اعراب جاهلی و دیگر اقوام پایین بودن سطح شناخت شان دانسته ونلسون می گوید: همین ناتوانی از درک علی امور مختلف است که علت شیوع تام خرافات واساطیر را در بین اعراب و غیر اعراب روزگاران جاهلی بازمی گوید: انسان ابتدایی چون معنا وعلل حوادث واشیاء را درک نمی کند با سر گشتگی دست به دامان بهترین یار نادانی یعنی قوه ای خیال می شود وبه دستیاری آن ذخیره ای بی کران از اباطیل واساطیر گونا گون می سازندو داستان ها و افسانه های رنگا رنگ درست می کنند وجهانی پر از تصویر خدایان؛ بت ها وارواح نامریی به وجود می آورند؛چون انسان ابتدایی با مشاهده ای شگفتی های موجود در طبیعت دچار بهت وحیرت می شود؛بی اختیار مجذوب آنها شده و در برابر شان سجده ای تعظیم به جای می آورد؛ و آنها را خدای خود می خواند؛ لذا می توان گفت خرافات زاده ای تخیل؛ تحیر و واهمه ای انسانی است۰ بنابراین به طور خلاصه می توان گفت؛خرافه ها گرچه به شکل های گوناگون یافت می شوند اما همگی یک ریشه ای مشترک دارند وآن این است که بشر از بی اطلاعی وعجز وناتوانی خود در اضطراب بوده وازاین رو پیوسته تلاش کرده است تا طبیعت را به گونه ای بشناساند تا خود را از ترس آن رهایی بخشد۰ بنابراین خرافه وسیله ای تسکین عجز بشر است۰ ۲--- پایین بودن سطح فرهنگ وبینش جامعه: الف: تصادف: بدترین ویژگی خرافات این است که معمولأ آسان؛ آن هم با یک تصادف به وجود می آیند۰ به گونۀ مثال: هیأتی درزیریک درخت تصمیم می گیرد؛ مأموریتی را بپذیرد ودر کار خود موفق می شود؛از آن پس این درخت خوش شگون وخوش یمن ومقدس نامیده می شود۰یابرسر راه هیأت دیگری زاغی عبور می کند وآن هیأت در کار خود شکست می خورد؛ از آن پس زاغ بیچاره پرنده ای نحسی شناخته می شود۰ ب: تیپ شخصیتی افراد روان رنجور از طریق خرافات می خواهند ضعف ها وکاستی های شخصیتی خودرا جبران یا بپوشاند۰ ۳ --- اشتیاق به آگاهی ازآینده: الف: کمتر شدن امکان کنترل محیط: بشر قبیله ای چون نمی توانسته بین قوانین طبیعی و قوانین اجتماعی که ناشی از عملکرد زندگی اجتماعی انسانهاست تفاوتی قائل شود؛قوانین اجتماعی را نیز لایتغیر وثابت فرض می کند۰در نتیجه از ابزارهای دعا ونفرین؛ جادو وغیره برای مهار امور اجتماعی جاری سود می برد۰ در واقع می توان چنین استنباط کرد که وقتی امکان کنترل محیط کمتر می شود؛گرایش به خرافات افزایش می یابد۰ بنابراین بشر قبیله ای برای راهنمایی خودش در موضوع اعتقادات به عقل اتکاء نمی کند۰ ولی به واسطه ای میل و احتیاجی که به دانستن علیت وجود اشیاء دارد؛ به قلب؛ احساسات و قوه ای تصور خویش پناهنده می شود۰ ۴: عدم اعتماد و اطمینان به آینده: مطالعات روانشناختی خرافات نشان می دهد که معمولأ در مواقع حساس و لحظه هایی که عدم اعتماد و اطمینان به آینده وجود دارد؛خرافات زاده می شود و رویارویی با مسائلی همچون تولد؛ مرگ؛ بیماری؛قحطی؛فقر؛جنگ؛ حوادث طبیعی و مواردی از این قبیل که همیشه برای بشر منبع اضطراب بودند واحساس شکست وترس وخشم به دنبال داشته اند وچون هیچ کدام از این ها را نمی توانسته از راه علم ومنطق توجیه کند؛به خرافات واعتقادات روی آورده است تا از اضطراب و تشویش درونی رها شده تسکین خاطر پیدا کند۰ بنابراین در سرزمین هندوکش تمام تیره روزی ها؛مصیبت ها؛ چهار دهه جنگ وجنایت؛قبیله گرایی قومی؛ مذهبی وسیاسی؛ اندک بودن دانش؛ نبودن اندیشیدن آزاد و دیگر بدبختی های که نام برده شد وجود دارند پس می توان نتیحه گرفت که زمینه ای رشد جهل و خرافات بیشتر از هر زمان دیگری موجود است وحتا این زمینه در کل منطقه وجود دارد تا بذر های جهل وخرافات به وسیله ای سودجویان وفتنه گران وفریبکاران عوام فریب پاشانده شوند۰ دراینجاست که نیاز به روشنگری وروشنگران از هر زمان دیگری بیشتر احساس می شود۰ البته از روشنفکران حکومتی که در کنار قدرت وگاهأ واپسگرایان قرار گرفته اند با همۀ هارت وپورت شان نباید هیچ گونه انتظاری داشت؛ در ضمن من با تسامح واژه ای روشنفکر را در مورد تکنوکراتهای حکومتی به کار می برم۰ وقضاوت نهایی را به نسلهای بعدی وتاریخ وامی گذاریم؛ همانگونه که گفته است تاریخ شرکت بیمه نیست وقطعأ بی رحمانه قضاوت خواهد نمود۰ در ضمن سیاستمداران باید بدانند که این جماعت مهمانان موقتی تاریخند واین هنرمندان وروشنفکران واقعی می باشند که میزبانان اصلی تاریخ هستند۰ روزی آیت الله خامنه ای رهبر کنونی حکومت ایران که زاده ای خراسان ایران می باشد هرچند پدرش از آذربایحان ایران از شهر خامه می آید وقبل از انقلاب از علاقه مندان شعر وشاعری به خصوص اخوان ثالث بوده است از اخوان ثالث می خواهد تا به نفع نظام جمهوری اسلامی اشعاری بسراید؛ اخوان ثالث پاسخ می دهد ما شاعران بر حکومت هستیم نه با حکومت؛ من فکر می کنم روشنفکر واقعی نیز بر حکومت وناقد حکومت هست نه توجیه گر این یا آن زمامدار؛ روشنفکرهمچنین باید آینۀ زمان خود باشد اگر آینۀ زمان خود نباشد آینۀ هیچ زمان دیگری نیست؛چون روشنفکر نه عالم است ونه فیلسوف که اگر هم عصران او درکش نکردند نسل های بعدی می توانند او را بفهمند وقدرش را بدانند۰روشنفکر در عین حال نباید دنباله رو توده ها باشد؛ باید چند گام جلوتررا ببیند وروشنتر بیندیشد۰ نباید عوام فریب یا فریفتۀ عوام باشد۰نیچه می گفت من فیلسوف پس فردا هستم به درک اگر اکنون مرا درک نکنند؛ ولی روشنفکرحق ندارد چنین سخن بگوید۰روشنفکرتا زنده ودرقید حیات است باید کاری بکند وزبان حال مردم خویش باشد ونسبت به سرنوشت مردم حساس و کوچکترین کارش آگاهی دهی به متن جامعه هست۰ البته منظور من از بر حکومت بودن مبارزه ای مدنی می باشد نه جنگ وخشونت فیزیکی که من با هرگونه جنگ وددمنشی مخالف هستم(کار مردان روشنی وپاکی است/ کار دونان حیله وبیشرمی است ۰ مولانایی بلخی)