(دودرصد ازمردم می اندیشند؛سه درصد فکر می کنند که می اندیشند ونودوپنج درصد حاضرند بمیرند اما فکر نکنند--- جورج برناردشاو) انسان در درازنای تاریخ تا کنون راه های پرپیچ وخم زیادی را برای شناخت جهان هستی پیموده است
و هر زمانی به فراخور دانش ودرک خویش کوشیده هست تا رخداد های دور وبرش را تبیین وتفسیر وقابل فهم نماید؛مثلأ تا اکنون سه نوع جهان بینی را انسان به وجود آورده است که عبارتند از جهان بینی اسطوره ای؛ جهان بینی فلسفی و جهان بینی علمی۰جهان بینی اسطوره ای مانند هر جهان بینی دیگری تلاش نموده است تا به پرسشهای بنیادین خویش در بارۀ جهان وانسان پاسخی درخور بدهد وبه یاری آن رازهای هستی را بگشاید وباز نماید۰روندی که از اسطوره آغازشده وبا گذشتن از فلسفه؛ سرانجام به دانش رسیده است؛توگویی فلسفه راه را دربرابر آدمی هموار کرده است؛تابتواند ازاسطوره به دانش برسد۰اگر خود آگاهی ما دانشورانه شده است؛ناخودآگاهیمان همچنان اسطوره ای مانده است۰بنابراین سه خیزش وروند سترگ فرهنگی وسه شیوۀ نگرش بنیادین به جهان که آدمی در درازنای تاریخ خویش از آنها درشناخت جهان وانسان سودجسته است؛یعنی: اسطوره؛فلسفه و دانش هرکدام به روش ویژۀ خویش اورا درجهانشناسی وانسانشناسی یاری داده است۰پس هدف از بررسی ویا نقد هرگز توهین به گذشتگان نیست بلکه آسیب شناسی روزگار کنونی می باشد واستفاده از متدها وروشمندی های دقیقتر وامروزین برای فهم بهتر جهان۰۵: پایین بودن سطح فرهنگ وبینش اجتماعی جامعه: پیامدها وکارکرد های خرافات:از منظر جامعه شناسی هرپدیده ای کارکرد وپیامدهای دارد که در این میان خرافات نیز از جمله مقوله های فرهنگی است که از این امر مستثنی نمی باشد۰درذیل به کارکردهای منفی دیگر این پدیده پرداخته می شود:از جمله پیامدهای وکارکردهای منفی خرافات می توان؛ موارد ذیل را برشمرد: ۱ --- توجه به وضع آنی وسپردن آینده به دست حادثه:چون آدمی از درمان دردها عاجز می ماند به تسلی خود می پردازد وگذران بودن همه چیز را دستاویز تسکین خود می سازد؛باهرچه پیش آید می سازند وبه آنچه می گذرد نمی اندیشد۰ ۲ -- جبرگرایی وبی قانونی: خرافات انسان را از شناخت علت امور مانع می شود وجامعه ای که خرافات درآن رواج دارد آن جامعه واعضای آن در صدد علاج دردها اجتماعی بر نمی آید۰ به عبارتی؛ خرافات رنج فکر کردن وشکل تحلیل عقلانی در امور روز مره را از دوش انسان برمی دارد۰ ۳--- بی اختیاری انسان: خطر خرافه گرایی این است که موجب بی اختیاری؛ بی ارادگی وبی تدبیری انسان می شود واو را به تنبلی سوق می دهد۰ زیرا یک انسان سنتی همیشه خودرا به تقدیر وابسته می داند وگمان می کند که سرنوشت انسان از پیش طراحی شده است۰ در این خصوص "ریچارد هو گارت" می گوید:دنیای تجربه ای بسیاری از انسان ها باتمام جزئیات آن تابع نقشه ای مشخصی است۰برخی افراد باوجود آن که به خرافات می خندندو خود را از داشتن چنین عقایدی مبری می دانند؛به طورکلی به راهی می روند که در همان نقشه مشخص شده است۰خرافات در عین حال باعث ایجاد نوعی احساس امنیت و اعتماد به نفس کاذب می شود۰ نظریات تبیین کننده ای پدیده ای خرافات: در این خصوص پاره ای از صاحبنظران و دانشمندان علوم اجتماعی نظریات مختلفی ارائه کرده اند که هرکدام از منظری خاص به پدیده ای خرافات نگریسته وسعی در تبیین آن نموده است۰ ۱--- نظریه ای یادگیری اجتماعی " اسکینر" ؛به اسکینر؛ وقتی مابه جامعه می نگریم ارزش ها و افکار را نمی بینیم بلکه درعوض صحنه ها وپدیده هایی مانند چگونه انسان ها زندگی می کنند؛چگونه فرزندان خودرا پرورش می دهند؛چگونه باهم رفتار می کنند؛چگونه بریکدیگر حکومت می کنند و ۰۰۰۰۰ در منظرها وافکار؛ رفتارهایی که خود معلول نیروهای خارجی مانند تشویق و تنبیه می باشند۰ در نتیجه شناخت رفتار نیازمند مفاهیمی چون ارزش وفکر نبوده بلکه به شناخت عوامل ومتغیرهای تعیین کننده ای رفتار یعنی عامل تقویت نیاز دارد۰اسکینر که اساس نظریه ای خودرا براصل تقویت رفتار بنا نهاده است؛اذعان می دارد؛ هر گاه بین یأس وظهور یک تقویت کننده؛ پیوند تصادفی وجود داشته باشد؛رفتار حاصل را رفتار خرافی می نامیم۰ مثلأ انسانی که هنگام قدم زدن درپارک اسکناسی پیدا می کند؛هرکاری که درلحظه ای پیداکردن اسکناس یا درست در لحظه ای پیش از آن انجام می داده را مهم می داند۰ بنابراین آن عمل تقویت می گردد۰بدین ترتیب رفتارهایی همچون قدم زدن در پارک معین؛ نگاه کردن به زمین و۰۰۰۰۰ افزایش می یابد۰ ۲--- نظریه ای همرنگی احتماعی: نظریه ای همرنگی اجتماعی ریشه ای خرافات را دراعمال فشارهایی می داند که از جانب گروه یا اجتماع به فرد یا شخص وارد می آید وافراد خود را ملزم می دانند تا در رفتار وعقاید خود تغییراتی ایجاد کنند وخود را با جمع همرنگ سازند۰ (خواهی نشوی رسوا/ همرنگ جماعت باش) اپنحایم بر اساس تقسیم بندی های انجام شده بر روی سطوح مختلف شخصیت انسان اظهار می دارد که سطح اول شخصیت انسان رفتار است که سطحی قابل مشاهده وسنجشی برای شخصیت انسان محسوب می شود۰ سطح دوم؛ نظرات یا نیات انسان است که می تواند به عنوان مؤثرترین پیشگویی کننده ای رفتار انسان محسوب گردد۰ سطح سوم؛ نگرش ها هستند که از احساسات مثبت به یک شیء یا موضوع شروع وبه بی تفاوتی واحساسات منفی ختم شود ودر واقع نوعی حالت آمادگی برای عملیات عکس العمل در قبال محرکی خاص هستند۰ سطح چهارم؛ ارزش ها هستند که در شخصیت انسان از نگرش ها به مراتب درونی تر؛عمیق تر و با دوام تراند۰ تغییرات آنها در شخصیت کمتر ودیرتر صورت می گیرد وباورهای کاملأ محکم ودرونی شده ای است که مبتنی بر یک سلسله ارزش ها و واقعیات می باشد۰ مطابق این نظریه اعتقاد یا باور زمانی حاصل می شود که فرد به طور مکرر یک حادثه یا پدیده را عینأ تجربه می کند که در این صورت تکرار این تجربه منتهی به اعتقاد به آن پدیده خواهد شد۰ نظریه های دیگری وجود دارند که به طور غیر مستقیم به موضوع خرافات پرداخته اند ودر واقع رفتارها؛ کنش ها و واکنش های انسان را توجیه و تبیین نموده اند۰ از جمله ای آنها نظریۀ فرافکنی است: مقصود از فرافکنی آن است که انگیزه های خودرا از خویش بیرون اندازیم وآن را به دیگری نسبت دهیم۰ این واکنش دفاعی انسان است که می خواهد اضطراب را از خود دور سازد وبه طور ناهشیار عزت نفس خودرا حفظ کند۰ به طور طبیعی افراد با احساس مشکلات؛ به ویژه مشکلاتی که حد و مرزهایش نامعلوم است؛ دچار ترس می شوند وبرای رفع این ترس ها به هر وسیله ای متوسل می شوند وهر تجربه ای را امتحان می کنند۰ این دسته از افراد معمولأ با بی تجربگی موجبات شکست خود و بروز مشکلات را فراهم می آورند اما برای فرار از مسئولیت؛ گناه آن را به گردن چیزهای دیگر یا افراد دیگر می اندازند۰ کلماتی چون "چرخ کج مدار ؛" ملک کج مدار" ؛ بدشاتسی؛ بختم بسته شده یا بختم برگشته؛ که مرتب در زبان افراد می چرخند در واقع علت شکست ها ونا کامی های افراد قلمداد می شود در حالی که این افراد هیچ گاه به فکر یافتن علت اصلی و جبران شکست خود نیستند۰(شوربختانه در سرزمین هندوکوش این طرز تفکر نادرست بسیار معمول است؛همیشه کوشیده ایم که به جای آسیب شناسی جامعه وفرهنگ خود؛علت تمام زشتی ها ومصیبت ها وفجایع را به بیگانگان چه همسایه وچه غیر همسایه نسبت بدهیم؛بدون تردید نقش نیروهای خارجی را نمی توان انکار نمود؛آنان درست از همین نقطۀ ضعف ما حداکثر سؤاستفاده را نموده اند که همه مطلع هستیم؛ اما فراموش می کنیم که این مردمان خود همین سرزمین بوده و هستند که زمینۀ تجاوز ودست درازی دیگران را فراهم کرده و می کنند۰زیاد به گذشته های دور برنمی گردیم؛کافیست خودفروشی بسیاری را در همین چهار دهه ای اخیر بررسی ومورد کنکاش قرار بدهیم؛در تمام کشورهای همسایه به اندازه ای افغانستان وطن فروش وخود فروخته وجود ندارند؛سران تمام اقوام به یک یا چند کشور خود را فروخته اند وبرای حفظ منافع پلید خودشان منافع ملی را لگدمال کردند۰ومتأسفانه این روند شوم هنوز به همان زشتی ادامه دارد۰بدبختانه در کشور ما خردورزی جایگاه مناسبی ندارد؛اگر خواسته باشیم خردرا دریک کفۀ ترازو وجهل وخرافات را در کفۀ دیگر آن قرار دهیم؛کفۀ خرافات وجهل مانند کوه هیمالیا وقلۀ اورست هستند و سهم ووزن وبلندایی خرد از چند سانتیمتر بلندتر واز چند گرم بیشتر نیست۰ اسپینوزا چه خوب نقش خرد را در جامعه فرموله کرده است؛ آنجا که می گوید: خرد می کوشد در جامعه بهترین نحوۀ ممکن زندگی اجتماعی آدمیان را عملی سازد تا همۀ افراد بتوانند در محدودۀ قوانین مبتنی بر تصمیم مشترک؛آزاد زندگی کنند و آزاد بیندیشند۰ هرجاخرد هست توافق و یگانگی نیز هست؛و همۀ امکانهای انسانیت آنجا تحقق می یابد تا عنان جامعه به دست خرد وخردمندان باشند؛اسپینوزا معتقد است:هرقدر که روح آدمی فریب دیگری را بخورد به همان نسبت قدرت داوریش در اختیار دیگری قرار می گیرد۰آزادی سیاسی برای این است که به آزادی خرد امکان تجلی ببخشد؛زیرا بزرگترین قدرت آدمی در خرد اوست۰از این رو کسانی بیش از دیگران می توانند حق خودرا نگاه دارند وبه موجب آن زندگی کنند که بیش از دیگران از خرد وآزادی خرد وخود آیینی خرد بهره ورند۰بدین جهت تنها کسی آزاد است که رهبرش خرد است۰بنابراین کسی کس دیگر رازیر سلطه خود دارد که:یا اورا به بند کشیده؛یا وسائل دفاع وگریز را از او گرفته؛یا اورا ترسانده؛ویا از راه پاداش بخشی اورا چنان وابسته به خود ساخته است که او زندگی به میل آن کس را به زندگی موافق میل خود برتری می نهد۰مغز شناسان می گویند:مغز انسان بر اساس پاداش وجزا کار می کنند؛این درست همان چیزی است که اهل دین واهل سیاست در طول تاریخ بیشترین بهره را از آن برده و می برند۰به قول برتولت برشت:کسانی که در مقابل ظلم متحد نمی شوند؛در زندانهای ظالم یکدیگر را ملاقات خواهند کرد۰ بیاییم تعارفات خنک وبیمزه را کنار بگذاریم وبرای این کشور فکر اساسی نماییم؛ اگر واقعأ هدف واستراتژی فکری وبرنامۀ داریم۰اگر درست وسنحیده وبا تعمق عمل نکنیم جهل و خرافات ونابخردی دوباره بازتولید خواهند شد۰ به گفتۀ نکته سنجی آدمی وقتی گم می شود؛برمی گردد به نخستین ایستگاه که بلد بوده است۰ این ایستگاه همان جهل وخرافات است( این دود سیه فام که ازبام وطن خاست /ازماست که برماست/وین شعلۀ سوزان که برآمد زچپ وراست/ ازماست که برماست/ جان گربه لب مارسد؛ از غیرننالیم/باکس نسگالیم/از خویش بنالیم که جان سخن اینجاست/ ازماست که برماست/ گوییم که بیدار شدیم این چه خیالیست/ بیداری ماچیست؟/ بیداری طفلی است که محتاج به لالاست/ ازماست که برماست/ازشیمی وجغرافی وتاریخ؛نفوریم/ ازفلسفه دوریم/مابحث نرانیم در آن نکته که پیداست/ ازماست که برماست ------ زنده یاد ملک الشعرا بهار) زمینه های اجتماعی وفرهنگی بروز خرافات نشان می دهد که برخلاف تصور رایج؛ خرافات به هیچ وجه چیزی غیر طبیعی وعحیب نبوده است۰ بلکه با شیوه های بنیادین اندیشیدن و احساس کردن وبه طور کلی با نحوه ای پاسخ دهی انسان ها در برابر محیط پیوند تنگاتنگی داشته است۰ ترس که امر طبیعی در وجود انسان است تا در مسیر صحیح خود قرار نگیرد؛ خرافه پرستی ریشه کن نمی شود ودر هر زمانی به شکل ها وانواع متفاوتی ظاهر می گردد۰ بنابراین اگر رفتارهایی از مردم وجامعه سرزده می شود که رفتار مناسبی تلقی نمی گردد؛باید به اصلاح باور های مردم پرداخت و طبعأ این اصلاح موقعی صورت می گیرد که درپی شناخت ریشه ای ایجاد باور ها برآییم؛ وقتی ریشه ای ایجاد باور ها از پندار ها؛ خرافه ها وبرداشت های غلط پیرایش گردند؛باورها در طی زمان تغییر کرده ومسیر درست خود را می یابند ودر نتیجه این باورهای صحیح رفتارها وکارکردها ی اجتماعی صحیح وسالمی را به وجود خواهند آورد۰ به علاده؛ تنها معایب نفس و وجود بشر علت خرافات نیست؛بلکه محیط اجتماعی؛جغرافیایی و فرهنگی نیز تأثیر مستقیمی در ایجاد و ظهور و ادامه یافتن خرافه دارد۰(جهالت بیشتر از دانایی امنیت ایجاد می کند۰ چارلز داروین)