طالبان با نشر اعلامیه ای گفته اند که در مذاکرات جده نیز با نمایندگان دولت افغانستان نمی بینند و گفتگو نمی کنند. این در حالی بود که دو روز پیش رئیس جمهور غنی با ملک سلمان شاه عربستان سعودی صحبت تیلفونی کرد
و از او برای تلاش و مذاکرات صلح افغانستان که هنوز افق تاریک و ناپیدا دارد، ابراز سپاس به عمل آورد.
وقتی در مسکو عبدالقیوم کوچی کاکای رئیس جمهور غنی سفیر آن وقت افغانستان در فدراتیف روسیه در میز گفتگو(9 نوامبر 2018) به عباس ستانکزی رئیس هیئات طالبان گفت که ولسمشر صاحب دیرسلامونه وایی، ستانکزی با تکبر و خشونت با او پاسخ داد: کوم ولسمشر؟ ستانکزی آنچه از دهنش می آمد تحویل سفیر کشور ما داد و رئیس جمهور و حکومت افغانستان را دست نشاندۀ امریکا خواند و تاکید کرد که شایستۀ مذاکره با طالبان نیست.
طالبان چرا این چنین گستاخ و مغرور در برابردولت افغانستان ظاهر می شوند و تا حالا از هرگونه مذاکرۀ مستقیم با دولت امتناع کرده اند؟
مسلماً بخشی از این بی اعتنایی و گستاخی طالبان به حمایت خارجی آن ها بر می گردد که اکنون این حمایت بیشتر از گذشته گسترده شده است و علاوه بر پاکستان، روسیه، ایران و حتی چین از حامیان جدید طالبان اند که وارد میدان بازی با امریکایی ها شده اند. این در حالی است که طالبان هم چنان حمایت پاکستان را با خود دارند و مثلث پاکستان، عربستان و امارات متحده عربی که امارت اسلامی آن ها را منحیث دولت و حکومت افغانستان در دهۀ نود در میان دوصد کشور دنیا به رسمیت شناخته بود بار دیگر بگونۀ هماهنگ برای مشروعیت سیاسی طالبان وارد میدان شده اند و در ابوظبی و جده میزبانی سفرۀ مشترک امریکایی ها و آن ها را بدوش گرفته اند.
وقتی روسیه به اعضای تحریم شدۀ طالبان ویزای سفر می دهد و میگرافون تبلیغ به سطح جهان را در مسکو به اختیار آنها می گذارد، در حالی که آنجا شخصی به نام عبدالقیوم کوچی کاکای رئیس جمهور غنی سفیر حکومت او است، جرئت و گستاخی طالبان مضاعف می شود و با بی پروایی به کاکا و برادر زاده به عنوان دست نشاندگان امریکا و قوای امریکایی می تازند و آن ها را شایستۀ مذاکرات نمیدانند.
اما این، تمام داستان گستاخی طالبان نیست. بخشی از این گستاخی و این امتناع از مذاکره با دولت افغانستان و رئیس جمهورغنی، از نگاه قومی و نادرست حاکمیت سیاسی نسبت به طالبان شکل گرفته است. این نگاه در تمام سالهای پسا امارت طالبان از سوی حامد کرزی و اشرف غنی مورد توجه قرار گرفت و مانع یک استراتیژی روشن و مبتنی بر اجماع ملی در مقابله با طالبان و تروریزم طالبانی شد. این نگاه، یک خبط کلان استراتیژیک بود، و آنگونه که داکتر نجیب الله این خبط را مرتکب شد و سرنوشتش بر چوبۀ دار طالبان رقم خورد.
افراط گرایی و تروریزم آیدئولوژیک، قوم و حتی دین و مذهب نمی شناسد و بر تفکر خون و خشونت استوار است. تفکر تروریزم طالبانی با رئیس جمهورکرزی و رئیس جمهور غنی برغم هر گونه نگاه قومی شان در برابر طالبان همان داوری و حکمی را خواهد کرد که با دکتر نجیب الله کردند.
افزون بر آن، نگاه قومی حاکمیت سیاسی طالبان در برابر تفکر تروریزم طالبانی، بازده معکوس برای صاحبان این نگاه در حاکمیت سیاسی کشور داده است. طالبان در نگاه مشابه قومی بسوی حاکمیت سیاسی افغانستان، خود را وارث و صاحب هویت قومی تلقی کردند و می کنند و صاحبان این نگاه را در این حاکمیت، غاصب و کاذب می دانند که فقط در چتر حمایت امریکایی ها و قوای امریکا مجال حیات و بقا می یابند.
بنا بر این، نگاه قومی حاکمیت بسوی طالبان به جای آنکه به نزدیکی و همسویی طالبان با صاحبان این نگاه در حاکمیت بینجامد، طالبان را از منظر پایگاه قومی و اجتماعی تقویت و حاکمیت سیاسی را تضعیف کرده است. از این جا است که طالبان تمایلی به گفتگوی مستقیم با دولت و رهبران دولت افغانستان نشان نمی دهند و خود را مالک و صاحب اصلی در چنین نگاهی تلقی می کنند. هر چند رئیس جمهور غنی پس از مذاکرات مسکو و ابوظبی که طالبان با امتناع از گفتگو، هیئات دولت و دولت افغانستان را تحقیر کردند، سیاست جدید مقابله با طابان را با تعیین وزیران جدید دفاع و داخله در پیش گرفت، اما هنوز بسیار زود است که این سیاست در زمان کمِ آینده، خبط های زمان طولانی گذشته را جبران کند. با وجود این، نکتۀ بسیار مهم و تعیین کننده آن است که رئیس جمهورغنی بتواند در این فرصت کوتاه یک استراتیژی مبتنی بر اجماع ملی را برای تعریف طالبان، جنگ با طالبان، صلح با طالبان و چگونگی روابط با پاکستان، تدوین و ارائه کند و تمام احزاب و گروه های سیاسی و اجتماعی افغانستان را در اعتماد و اطمینان به آن، به توافق و همسویی عملی با خود بکشاند.