(عادت ها می توانند انسان را نابود کنند؛کافی است انسان به گرسنگی ورنج بردن وبه زیر ستم بودن عادت کنندتا دیگر هرگزبه رهایی فکر نکنند وترجیح بدهد دربند بماند۰ هرتا مولر) این بخش را نیز مانند بخش قبلی به نظریۀ داروین ودگرگشت اختصاص داده ام۰
راکه بحث های بعدی نیز مستقیم یا غیرمستقیم حول همین محور دورمی زنند۰از جستار بعدی خواهیم دید که پیدایش و اضمحلال ادیان وباورهای انسان را نیز می توان برپایه ای همین نظریه تبیین؛ تفسیرو توجیه نمود۰به قول کارل یاسپرس: هرآنچه که روزی به وجود آمده است؛روزی از بین خواهد رفت حتا اگر میلیونها یا میلیاردها سال عمربکند۰بنابراین هیچ چیزی سرمدی وبرای همیشگی وجاودان نیست۰آشکارا؛همه چیزدراین جهان پیوسته درحرکت است۰برخی ازدگرگونی ها بسیار منظم روی می دهد۰برای مثال تغییرات دوره ای گردش روز وشب؛ که چرخش زمین حول محور خود مسبب آن است۰ درست وضع مشابهی درمورد جزر ومد صادق است که جاذبه ای ماه موجب آن می باشد۰گسترده تر ازآن ها دگرگون شدن فصل های سال است که به گردش سالانه ای زمین به گرد خورشید مربوط می شود۰دگرگونی های دیگری هستند که به طور نامنظم روی می دهند۰مانند:جابه جایی قاره ای؛شدت سرمای زمستان درسال های گوناگون؛دگرگونی های جوی غیر دوره ای یا دوره های شکوفایی اقتصادی دریک کشور۰تغییرات نامنظم را اساسأ از قبل نمی توان پیش بینی کرد؛چون آن ها تحت تأثیر اتفاقات گوناگون قرار دارند۰اما تغییراتی هم وجود دارند که آشکارا به طور دائم ادامه می یابند وبه نظرمی رسند که دارای جهت هستند۰این دگرگونی هارا تکامل می نامند۰بنابراین داروینیسم شاید بزرگترین انقلاب فکری درتاریخ اندیشه ای بشریت بوده باشد؛که نه تنها ایستایی جهان وعمر کوتاه آن را زیر سؤال برد؛بلکه همچنین فرایند شگرف قابلیت سازگاری موجودات زنده با محیط وجایگاه منحصر به فرد انسان را نیز در طبیعت توضیح داد؛چیزی که درزمانه ای خود در آن دوران بسیار تکان دهنده بود۰(البته برای بسیاری همچنان وحشتناک وتکان دهنده است)اما داروین از بسیاری جنبه ها نه تنها تکامل یا دگرگشت را اصل قرار داده بود؛بلکه برای آن استدلالی ارائه کرده بود که به کلی مستقل از نیروهای "ماورای طبیعی" بود۰براساس توضیح اوتکامل فراگردی کاملأ طبیعی است که به کمک پدیده ها وفرایند هایی حرکت می کند و همگان می توانند روزانه در طبیعت شاهد آن باشند۰در واقع داروین نه تنها نگره ای تکامل را دراین مفهوم؛ بلکه همچنین چهار نظریه درباره ای چگونگی وچرایی تکامل نیز فرموله کرد۰بنابراین هیچ شگفت نبود که کتاب گرانسنگ منشاء انواع چنان ناآرامی بزرگی را فراهم ساخت۰ این کتاب تقریبأ به تنهایی موجبات سکولار کردن علوم طبیعی را فراهم آورد۰داروین درکمال دقت مجموع ادبیات کلاسیک و الهیات مورد نیاز را مطالعه کرد۰اما با ایثار واقعی؛ هم خودرا صرف مطالعه ای زیست شناسی نمود۰وقتی به تاریخ می نگریم سه مرحلۀ شناسائی می بینیم:نخست:خردگرائی به طور کلی؛که به هرشکل باشدخاصیت عمومی آدمیان است وباپیدائی "آدمی بودن"پدیدار می شود وهمچون "علم پیش ازعلم" به داستانها وخرافات جنبه ای خردگرایانه می بخشد۰دوم علمی که به طورمنطقی واز روی روش در آگاهی آدمی صورت می پذیرد۰علم یونانی که در مصرباستان؛ درچین وهند نیز ازهمان نوع؛ولی به صورت جوانه؛ وجود داشت۰سوم: علم جدید که ازپایان قرون وسطی یا قرون میانه پاگرفته؛ازقرن هفدهم قاطعیت یافته؛واز قرن نوزدهم به شکفتگی کامل رسیده است۰این علم لااقل ازقرن هفدهم به این سو؛مایۀ فرق فرهنگ اروپا با همۀ فرهنگهای دیگرشده است۰ علم جدید از حیث وسعت وغنا وگوناگونی شناسائیهایش با همۀ تاریخ گذشتۀ علم غیر قابل قیاس است۰تاریخ این علم جدید تصویری بی انتها است۰نتایج وآثار که از دانش جدید پدیدار گردیده به گونۀ است که تاکنون چیزی مانند آن دیده وشنیده نشده است۰ از قرن هیجدهم کاوشهای باستانشناسان واقعیات تاریخی گذشته وفراموش شده را عیان وآشکار ساخت وفرهنگهای دیرین را زنده نمود؛مانند مصر وبابل و فرهنگ "مایا"در آمریکایی جنوبی۰خواندن خطها وآموختن زبانهای کهن صدای آدمیان را که در هزاران سال پیش زیسته بودند به گوشها رساند۰امروز دانش ما دربارۀ تاریخ آغاز تمدن مصر؛ هند؛ یونان؛ ایران بزرگ؛خراسان بزرگ وبه طورکلی شرق وغرب جهان بیش از آن است که خود آن مردمان داشتند۰ با کشفیات ودانش جدید افق تاریخ برای دیدن روزگاران گذشته هزاران سال فراخترشد؛تاریخ زمین پیش چشم ما؛ وژرفای بی پایان آسمان پرستاره در برابر دیدگان ما گشاده گردید۰دنیایی نو درهمه جا؛مستقل ازیکدیگر؛ ولی باروحی مشترک؛دانشهای تازه پدید می آورد۰ در کارگاه نقاشان ومعماران دانش طبیعی رشدکرد؛دریانوردی؛ جغرافیا راترقی داد وسیاست علم اقتصاد را؛انگیزه درهمۀ این موارد؛سودجوئی برای مقاصد عملی بود؛ولی به زودی توجه مستقل به خود موضوع جای آن انگیزه راگرفت۰از الهیات نقد تاریخی کتب مقدس سربرآورد۰من تنها چیزی را از سرعلم می دانم که همه جا و درهمۀ موارد معتبراست۰چون هرفهمی می تواند شناسائی پیداکند؛ ازاین رو شناسائیهای علمی گسترش می یابند ودرعین حال ازحیث معنی درهمه جایکسان می مانند۰توافق مستدل ومنطقی که از راه خردپسند به دست آید روزی اعتبار عمومی خواهد یافت۰اگر درمورد چیزی توافق همۀ دانشمندان یاحداقل توافق اکثریت اهل فکر واندیشه درطی زمان حاصل نشود اعتبار عمومی آن چیز تردید پذیر است۰( با چوب پوسیده نمی شود قایق و کشتی ساخت؛همانطور که با افکار پوسیده نمی توان جامعه را ساخت۰ پس بیاییم با کمک همدیگر در راه جامعۀ سالم خردگرا؛آزاد وصلح آمیز قدم برداریم؛تاشاید نسلهای بعدی بتوانند درجهانی به دور از جهل وخرافات وخشونت زندگی کنند)