از چند وقتی و یا شاید از چند سالی به این طرف الفاظ اهانت آمیز یعنی "دشنام"، "فحش"، "هتک حرمت" و "لعن" و... در میان ما افغان ها به طور چشمگیری افزایش یافته و مورد استفاده قرار میگیرد. این مقاله تلاش می نماید تا "دشنام" را تا حدی معرفی کند، و نیز علت شیوع و تسری آن در میان ما افغان ها را به توضیح بگیرد.
قبل ازپرداختن به سایر ابعاد "دشنام"، معانیی لغاتی را که با آن "دشنام" را افاده میکنیم به شناسایی میگیریم:
نخست خود "دشنام" : ترکیبی است از"دُش" و "نام"، دش به معنی "بد" آمده است و "نام" همان اسم را معنی میدهد، پس دشنام یعنی بدنام.
فحش: که ریشۀ عربی دارد به معنی بد زبانی، دشنام، زشت، رسوا
لعن: نفرین کردن، راندن.
هتک حرمت: این لغت ترکیبی نیز ریشۀ عربی داشته و در واقع اسم مستور و پوشیدۀ دشنام ها است، هتک حرمت لغت عام و قابل استعمال برای تمام انواع "دشنام" ها می باشد.
ناسزا : ضد سزاوار یعنی صفتی که به کدام شخصی سزاوار نباشد یعنی همان لعن و هتک حرمت
توهین: همان اهانت کردن را گویند که زیادتر در متون تحریری، نوشتاری و نشراتی که استعمال کلمات خشن دشنام را مناسب نمی داند، از کلمۀ توهین و اهانت استفاده می نمایند.
از لحاظ معانی، کلمات یاد شده همه دارای عین خِفت و شدت نیستند، در حالیکه ما در امور روزمره تقریباً تمام این واژه ها را معادل هم به کار می بریم.
"اسائه ادب" که زیاد مورد استعمال ندارد و کاربرد آن، خواننده را بار بار با مراجعه کردن به واژه نامه ها زحمت می دهد، لغت کاملی برای انتقال معانیی که می خواهیم نمی باشد.
و باز "اسائه ادب" دقیقاً معنی فحش و دشنام را نمی رساند، اسائه ادب؛ یعنی جسارت، یعنی رعایت نه کردن ادب، یعنی بی ادبی. ما بی ادبی را به جای دشنام به کار نمی بریم، بی ادبی نقض ادب است در حالیکه دشنام به مراتب خشن تر و مفرط تر از بی ادبی است اگر حالت خشن و مفرط "جسارت" را با واژه ای معرفی کنیم آن واژه "گستاخی" است و نه کاملاً بی ادبی، با این توضیح که بی ادبی یا "اسائه ادب" برای افادۀ دشنام و الفاظ رکیک خیلی کم است.
دشنام دادن به معنی «فحش دادن، کسی را به زشتی یاد کردن، نا سزا گفتن و...» آمده است، در زبان عربی برای اسم "دشنام" کلمات عربی فراوانی وجود دارد که این واژه های عربی در زبان معمول و زبان معیاری فارسی دری ما مورد استعمال ندارد.
بعضی از کلمات، اشیاء و حیوانات که در فرهنگ ما و بعضی از کشورهای دیگر، به طور حقیقی و یا مجازی، به حیث ابزار توهین کننده مورد استعمال قرار میگیرد، ممکن است در فرهنگ های دیگر همان کلمات ، اشیاء و حیوانات احتمالاً صبغۀ اهانت آمیز نداشته باشند، این بدین معنی است که استفاده از اسم اشیاء، حیوانات و کلمات به مثابۀ حمل معانیی اهانت کننده، در فرهنگ های، مختلف، متفاوت و نسبی اند.
فرهنگ های هم اند که واژه های دشنام آور فراوان دارند در حالیکه بعضی از فرهنگ ها، حایز کلمات اهانت بار، کمتر می باشند.
جوامع از این جهت که در چه سطحی فرهنگیی به سر می برند و چه گروه های اجتماعیی در حد مسلط در آنها حضور دارند، بدون شک سطح فرهنگی و ترکیب اجتماعی و مواضع هر گروه اجتماعی، نقش مهمی در ازدیاد و گسترش استعمال واژه های اهانت آمیز در جامعه به جا میگذارند.
آنچه تحقیقات و تجربیات جامعه شناسان، مبین است اینکه فرهنگ های که قابلیت و ظرفیت تشخیص وقایع و رویداد های اجتماعی را به طور عقلانی داشته اند، بیش از آنکه با کاربرد دشنام، عکس العمل اجتماعی و فردی از خود بروز داده باشند به سراغ علل بروز رویداد های ناملائم فردی و اجتماعی می رفته اند و این پروسه سبب آن می گردیده تا بعضی از فرهنگ ها فهرست کوتاهتر دشنام ها را داشته باشند.
در تمام جوامع اقشار و طبقاتی اند که فرهنگ های شان، بعضاً خصلت دشنام آفرینی گسترده ای را در خود دارند؛ اقشاری که در نظام تولیدی و اقتصادی و هم مناسبات آن سهم مؤلد ندارند و یا اساساً به نحوی با اقشارفاقد سازندگی در مراوده هستند، در کنش ها و واکنش های شان به حرمت متقابل اهمیتی نمی دهند، این قشر را در جامعه شناسی اجتماعی، بنام لومپن ها – اقشار فاقد هویت سازندگی - یاد میکنند، در این اقشار، دزد ها، تمام دست اندر کاران معاملات غیر قانونی و غیر اخلاقی، ، چپاول گران دارایی های عامه و خصوصی، قاچاق بران، روسپی ها و... شامل اند.
برخی از روانشاسنان اجتماعی به این باورند که متوسل شدن به دشنام توسط برخی از افراد، یک عکس العمل است که در حالاتی از سوی اشخاص بروز می کند، عکس العملی که بیشتر منشأی عاطفی و بعضاً به صورت ناخود آگاه برون داده می شود؛ علت اصلی این نوع عکس ا لعمل جهل و یا سرخوردگی از حالتی است که نمی شود آناً واکنش منطقی و مناسب به آن نشان داد.
آیا دشنام ها و اهانت ها در واقعیت امر آرزوی دشنام دهنده در فعل درآوردن آنچه به زبان می آورد، نیست....؟؟
دشنام در جنگ ها، مبارزات سیاسی، مذهبی، قومی به حیث تخریب روحیۀ جانب مقابل و رقیب به کار برده می شود، همانطور که سیاه نشان دادن دشمن و رقیب و دشمن را با انواع زشتی ها و خصایل منفی و نفرت آور معرفی نمودن، نیاتی اند، که مخاطبان را به امحای دشمن و رقیب فرا می خوانند، چنین نیاتی از سوی عده ای - بخصوص تبارگرا ها - با نشر دشنام در رسانه ها دنبال هم شده می رود.
بدون شک اقشار فوق بنابر رعایت اصل "کرامت انسانی" حایز کرامت بشری اند، ولی این اقشار به دلیل آنکه تحمل رنج و زحمتی را که برای تأمین معیشت آبرومندانه، قانونی، پاکیزه و اخلاقاً مشروع، لازم است نمی شناسند، لذا شناخت شان از اصول معمول روابط اجتماعی و حرمت به حیثیت و کرامت دیگران، ناجور و فاقد ارزش های مربوط می باشد.
جوامعی که به کثرت و وفرت افراد چنین اقشاری گرفتار آید و این اقشار قسماً و یا کلاً از قضا درپست رهبری سیاسی و اخلاقی و معنوی جامعه تکیه بزنند، بدون شک، آن جامعه به بروز و شیوع انواع خصایل آن اقشار به شمول عمومی گردیدن استعمال الفاظ و کلمات دشنام آور و فحش مصاب خواهد گردید....وقتی دشنام و فحش پراگنی تعمیم یافت این مصیبت به خودی خود در فرهنگ و اخلاق آن اجتماع به یک امر معمول، عادی و روزمره تغییر موقعیت خواهد داد و همان است که عده ای بی توجه به ارزش های معنوی، فرهنگی، اخلاقی، انسانی، حرمت و رعایت کرامت بشری، به رد وبدل کردن الفاظ رکیک، منزجر کننده، مخرش روح و روان انسانیت خواهند پرداخت.
اصول علوم اجتماعی نسبی است و بناءً افراد متعلق به سایر طبقات و اقشار بنابر موقف، سطح فرهنگ شخصی، حالات و مواقع، آگاهانه و یا ناآگاهانه به دشنام و فحش به مثابۀ یک حربه و سلاح متوصل میگردند، ولی عامل اساسی دشنام پراگنی در گروه اخیر جهل وعدم درک مناسب از وضعیتی خواهد بود که با آن مواجه گردیده است.
و اما به هر صورت دشنام پراگنی و استفاده از دشنام به صفت یک حربه، معرف فرهنگ شخص استفاده کنندۀ آن می باشد، هر کسی با کاربرد از دشنام در واقع هویت و شناسنامۀ خود را خاطر نشان می سازد.
عده ای از ما افغان ها اعم از اینکه در خارج کشور به سر می بریم و یا در داخل کشور، به طرق گوناگون با قواعد "دشنام گرایی" برابر هستیم، ما در گسترش ماحول "دشنامزده"با عوامل و انگیزه های اضافی بیشتری گرفتاریم:
- چهل سال خفه کردن زندگی مدنی و سلطۀ جنگ و جنگاوران و بالنتیجه بی اهمیت گردیدن زندگی معمول، توأم با نقض رعایت حرمت و ارزش های معنوی انسان.
- قسماً نفوذ عناصر اقشارفاقد هویت سازندگی در رأس امور عمومی جامعه و تسری فرهنگ شان در جامعه
- استفادۀ تبارگرایی از حربۀ "دشنام" برای تبلیغ نفرت قومی و در این میان نقض هرچه و هر ارزشی که از آن عطر شرافت به مشام برسد.
- این تبلیغ فرهنگ لومپنی و فرهنگ نفرت تباری همزمان شده است با دسترسی به شبکه های اجتماعی تقریباً همه ای آنانی که به سرایت دهی و انتشار این فرهنگ دلچسپی دارند و یا به نحوی در انتشار آن ذینفع اند.
- کثرت جرایم در کشور ما و گسترش اقشار بی هویت، یکی دیگر از منابع ظهور مشهود این فرهنگ است
- جامعۀ خشونت زده، خشونت زبانی و شیوۀ بیان خشونت بار را به صورت ترویج کلمات رکیک، فحش و دشنام از خود نیز متبارز می سازد
بدون تعجب و خنده، عده ای محدودی از ما افغان ها در ترکیب، شکل دهی و اختراع اقسام و گونه گون دشنام و فحش استعداد خارق العاده ای از خود نشان میدهیم؛ دشنام های که با مونتاژ تصاویر مختلف بسته بندی می شوند، کله ای یک حیوان مثلاً شغال و یا کفتار بر تنۀ یک سیاستمرد افغان (نوع دشنام ذریعۀ تصویر و ویدیو).
یا آواز یک سیاستمرد را جعل و دستکاری نمودن، و با گفتار موصوف، الفاظ رکیک و فحش را برون دادن ( دشنام صوتی)
و دشنام های بکر، عجیب و "منحصربه فردی" که در فیس بوک عده ای محدودی از ما افغان ها با همدیگر و یا با دشمنان غیر افغان ما رد وبدل میکنیم، در این ترکیبات از هر شئ و هر موجود و هر معنی و اسمی برای اختراع یک دشنام استفاده می شود. این دشنام ها که از طریق شبکه های اجتماعی – رسانه های همگانی و عمومی – به نشر میرسند، واضح است باعث تخریش شخصیت و حرمت قربانی آن دشنام ها میگردد. و آن قربانی، میان مخاطبان رسانه ها "تشهیر" یعنی "بدنام و رسوا" می شود.
این تشهیر کردن از هرنگاهی ممنوع بوده و در تمام سیستم های جزایی، در صورت شکایت قربانی و اثبات فعل تشهیر کننده، مستوجب مجازات دانسته می شود.
قابل یادآوری است که "تشهیر کردن" در دوره های دور تأریخ به حیث یک مجازات مورد استعمال قرار میگرفت اما امروز چون جزای تشهیر کردن خلاف کرامت بشری شناخته می شود، کاربرد آن کاملاً ممنوع گردیده است .
نباید چنین تلقی نمود که دشنام دادن تنها در حوزۀ زندگی بی هویت ها مروج باشد، برخی از سیاستمداران ، روشنفکران، ایدیولوژیست ها و ایدیولوژی گرا ها هم از خود در حوزۀ زندگی مربوطۀ شان کلمات و ترکیبات بخصوصی دارند که الزاماً نمی توان آین کلمات و ترکیب ها را "دشنام" نام گذاشت اما، درجۀ تخریش و آسیب رسانی آنها کمتر از دشنام های رکیک نیستند ولی غالب این گونه واژه ها به دور از معاشرت های اخلاقی و معنوی نمی باشند، در این حوزه ها دشنام های مستور و یا پوشیده و بسته بندی شده زیاد ملاحظه میگردد.
کناره های برنده و مخرش این واژه های استعاری، دارای ماهیت ایدیولوژیک، سیاسی بوده و بعضاً حاوی اتهامات، برچسپ ها، و یا به اصطلاح، افشای رقبای سیاسی و ایدیولوژیک خواهند بود که در حقوق جزا آنرا به نام قذف و یا افتراء می شناسند.
اخیراً دیده می شود که در میان متون نوشتاری بعضی از قلمبدستان ما الفاظ و کلمات رکیک متعلق به آنچه که ما دشنام های کوچه و بازار می نامیم به ملاحظه میرسد، علت عروج این الفاظ در چنین متونی، فقدان دانش کافی و عدم درک عمیق از اخلاق عامه، نبود روحیۀ انتقاد و انتقاد پذیری و حضور لجاجت در پافشاری بالای درک محدود خودی، از موضوع است، وقتی طرف، از پاسخ به پرسش یک نقد مؤجه عاجزمی آید بدون بزرگواری و اعتراف به کوتاهی، به دشنام پراگنی پرداخته و جانب را به عنوان خصم اعلام نموده هر چه از زشتی های دنیاست آنرا کلوله کرده به فرق منتقد می کوبد.
در نشرات چاپی اگر شخصی قربانی یک حمله، از نوع هتک حرمت – دشنام – قرار میگیرد، شخص قربانی این دشنام اگرهمان واژۀ دشنام آمیز را استعمال میکند، مورد پاسخگویی قرار نخواهد گرفت، ولی رعایت حرمت قلم به نحوی ادا می شود که شخص قربانی بدون اسم بردن از دشنام، خواننده را به متن مورد اعتراض حواله میدهد.
عرصۀ دیگری که در آن گوناگونی دشنام ها و فحش و ناسزا شیوع زده است میدان جنگ تبارگرا ها و قوم پرست هاست که با استفاده و تولید گونه های مختلف دشنام و نشر و تبلیغ آن، به انتشار نفرت قومی می پردازند، اکثر این افراد، خود قربانی تبلیغ شووینیزم قومی و یا خود کمتر بینی قومی می باشند که با توسل به دشنام ها، زهر انزجارو نفرت را میان خلق الله می پاشند.
در عرف بین المللی رعایت احترام به ملل، مردم و سران دول خیلی جدی در نظر گرفته می شود؛ در این عرصه کوچکترین بی توجهی به استعمال واژه های غیر مؤدبانه، بی ادبانه و اهانت آمیز توسط مقامات دولت های دیگر نادیده گرفته نمی شود، زیرا ملت و یا مردم یک کشور وقار، شرف و حیثیت همان قطعۀ جغرافیای محسوب می شود و سران دول – بالخصوص رهبران انتخابی – ممثل و نمایندۀ همان ملت و مردم شناخته شده و هر گونه رویۀ غیر مؤدبانه و به دور از آداب معاشرت دپلوماتیک در برابر آنان غیر قابل تحمل می باشد. در این عرصه بعضاً ساده ترین واژه های که ماهیتاً افادۀ اهانت آمیز نه دارند، در حالاتی و در موضوع مشخصی مجازاً و یا واقعاً مخرش و آسیب گذار تشخیص میگردند.
بعضاً اشخاصی اند که به صورت بی ملاحظه و توأم با بی دقتی حرف می زنند که این عادت گاهی باعث لغزش زبانی گردیده و می توان از آن استنباط یک "دشنام" را نمود، ولی چون این حرکت فاقد عنصرارادی می باشد نمی توان آنرا یک "دشنام" پذیرفت.
دشنام پراگنی و فحش دادن صرف یک حرکت بیانی ضد اخلاقی نیست، این دشنام دادن در حالاتی و هم با خصایل معینی در قوانین تمام کشور ها جرم شناخته شده است:
در قوانین جزایی – کود جزا - فرانسه دشنام و اهانت در مواردی جرم شناخته شده است، این تخلف در حالات خیلی خفیف، قباحت، در حالات خفیف جنحه و در حالات وخیم می تواند جنایت تثبیت شود؛ اگر اهانت و دشنام در اوضاع بحرانی اجتماعی و نظامی طوری استعمال گردد که در تشدید و پیچیدگی اوضاع ممد واقع شود واین دشنام تحریک کننده از طریق رسانه ها برای تبلیغ میان مردم انتشار یابد، نظر به قوانین فرانسه جنایت تثبت شده می تواند.
در قانون جدید جزای افغانستان (کود جزا) محتوای مواد 678 الی 682 به تعقیب و مجازات "دشنام و اهانت" اختصاص یافته است، به طور کلی در این مواد تعریف دشنام و اهانت تذکر یافته و طریق تعقیب و اینکه در چه حالاتی قابل تعقیب و در چه حالاتی تعقیب جزایی آن متوقف میگردد، شرح مبسوطی را حاوی است، دشنام در قوانین ما در حد قباحت آن شناخته شده و جزا های آن مجازات نقدی تعیین گردیده است، یعنی دشنام شاید بنابر وفرت و شیوع آن در جامعه، در این قانون چندان جدی گرفته نه شده است.
در نتیجه می توان متذکر شد در صورت شیوع و سرایت دشنام پراگنی، جامعه به تقدیس ارزشی و ارجگزاری به حرمت انسان پشت میکند و درعمل انسان، از مدرج انسانی اش پائینتر کشیده می شود و این فرهنگ به همه ضابطه های عمومی آدمی و جامعه صدمه میزند، آنچه که در مصاحبت ها و گفتگو ها به یک امر عادی مبدل شد در فعل در آوردن آن هم معمولی و طبعی جلوه میکند.
در نتیجه کاهش اعتبار انسانیت و بی ارزشیی انسان، نقض کرامت، حرمت و حیثیت آدمی دامنگیرجامعه خواهد شد.
باحذف دشنام و هتک حرمت انسان، از انسانیت محافظت کنیم
پایان