" من مسیحی ها را نظر به مسلمانان غیر وهابی ترجیح میدهم. چون مسیحیان مطابق به باور های دینی خود عمل مینمایند. اما مسلمانان که در خط توحید نیستند، مجرم به شرک هستند."
عبدالعزیز ابن سعود، بنیان گذار نظام تمامیت گرای وهابیت
پرخاشگری دینی - در گستره ای امپراتوری اعراب - بخش نوزدهم
دکتر سید موسی صمیمی
Political Economy
promoting dialogue and discourse
This email address is being protected from spambots. You need JavaScript enabled to view it.
می سال ۲۰۱۸
نظر گذرا به تاریخِ فراز و فرود امپراتوری عرب
- از ظهور پیامبر اسلام تا جنبش "بهار عربی" –
۱. پیش گفتار: "امپراتوری معاصر" در تضاد با ساختار "دولت-ملت"
۲. اوج و زوال امپراتوری های ساسانی و بیزانس: دو امپراتوری مقتدر زمان
۳. زیرساخت مادی و پیوند های اجتماعی عربهای بادیه نشین
۴. شهر مکه، زادگاه پیامبر اسلام در واحهای پهناور حجاز
۵. هجرت پیامبر اسلام، ساختار "دولت-شهر مدینه"
- نخستین سنگبنا های امپراتوری عرب _
۶. "پیامبر اسلام، بانی تیوکراسی و پایه گذار امپراتوری عربها
۷. "غارت و باج گیری" به مثابه زیرساختها برای گسترشِ "حاکمیت الهی مدینه"
۸. فتیشیسم "بکارت" و تبعیض جنسیتی
۹. توجیه قرآنی "تیوکراسی اسلام" – رابطه "حاکمیت الهی" با شمشیر
۱۰. بحران جانشینی پیامبر اسلام: جدال زعامت میان «مهاجران و انصار»
۱۱. امپراتوری اموی ها: نظام موروثی"اشرافیت قریش" - دمشق محور –
۱۲. امپراتوری عباسی ها: انتقال قدرت سیاسی در درون قبیله قریش -بغداد محور-
۱۳. فروپاشی امپراتوری عرب: "فرسودگی تاریخی"، اوج فرقه گرایی و فساد
۱۴. امپراتوری اسلام در رویارویی با تضاد های درونی و تهدیدهای خارجی
۱۵. فروپاشی امپراتوری عثمانی و تأثیر آشکار آن بر جهان اسلام
۱۶. روند مسخ شده فرماسیونِ «دولت–ملت» در جهان عرب
۱۷. گفتمان جنبش های پرخاشگری -از مدرسه دیوبندی تا جنبش اخوان-
۱۸. ابعاد فرایند تراژیدی تاریخی جهان عرب
۱۹. بهار عربی: از یک جرقه حریق برمیخیزد
۲۰."تیوکراسی در رویارویی آشکار با دموکراسی
۲۱. رویکرد ها
بخش نوزدهم
چهارم: آیین پرخاشگر وهابیت
" من مسیحی ها را نظر به مسلمانان غیر وهابی ترجیح میدهم. چون مسیحیان مطابق به باور های دینی خود عمل مینمایند. اما مسلمانان که در خط توحید نیستند، مجرم به شرک هستند."
عبدالعزیز ابن سعود،
بنیان گذار نظام تمامیت گرای وهابیت
محمد ابن عبدالوهاب، بنیانگذار "وهابیت" در سده هجدهم تلاش نمود تا - به گفته ای خودش با از بین بردن "بدعت ها" در اسلام، به شکل "اصلی و دیرینه اسلام" – اسلام ناب – دست یابد. عبدالوهاب، پس از نوشتن اثر مشهور ش "توحید" – حل المسایل وهابیت – توانست در سال های ۱۷۴۰ در شبه جزیره عرب با ابن سعود، قوم شمشیر زن و پیکار جوی همان زمان تعهدات ببندد. وهابیت در واقع یک جریان دینی با قرائت متصلب مدرسه تسنن حنبلی است. ولی ریشه های فکری وهابیت بیشتر از جنبش سلفی آب می خورد، جنبشی که در برگشت به "اسلام ناب" دوران خلفای راشدین، یعنی "سلف صالح" استناد می کند. در این راستا ارشادات و تعبیرات دینی الماوردی و ابن تیمیه، بانیان فکری سلفیه برای ابن عبدالوهاب به مثابه الگو های قرائت دینی اسلام ناب قرار می گیرند؛ الماوردی و ابن تیمیه، دو فقه مذاهب شافعی و حنبلی در مبارزه با نظریات دینی و فلسفی ال کندی، ال رازی، الفارابی و ابن سینا، این مفسران عقل گرای دینی بر آمده و در اخیر راه "بنیاد گرایی دینی سلفی" را هموار ساختند.
محمد ابن عبد الوهاب - از سال ۱۷۰۳ تا ۱۷۹۱ - در شهر "عیینه" از توابع نجد، در بخش باختری نیمه جزیره عرب تولد گردید. عبدالوهاب پدر وی، یکی از قضات آن شهر بود، که بر اصول مذهب حنبلی عمل می نمود. محمد، فقه حنبلی را در زادگاه خود آموخت. [۱۲۴]
محمد بزودی با عبدالله و سلیمان، پدر و برادرش در مورد خوانش فقهه حنفی اختلاف نظر پیدا کرده و به ویژه برادرش علیه محمد از نوشتن هم خودداری نکرد. دیگر گونی نظرات محمد منجر به آن گردید که پدرش از سِمّت قاضی به دور انداخته شود. محمد ابن عبد الوهاب پس از آن به مدینه سفر کرد؛ جایی که از نگاه آموزش اسلامی شهرت داشته و روشنفکران اسلامی از چهار گوشه دنیای اسلام در آنجا گفتگو و مناظره می کردند. [۱۲۵]
محمد ابن عبدالوهاب چهار سال در مدینه سپری کرده و در آنجا با عبدالله ابن ابراهیم، یک فقه نجدی و محمد حیات السندی، اهل حدیث از نیم قاره هند هم صحبت گردید. از این طریق روابط او با شاه ولی الله دهلوی، صوفی و فقه هندی محکم گردید. بعد تر شیوه فکری دهلوی در هندوستان - پس از پاکسازی بخش تصوف آن – منجر به بنیاد گذاری مکتب پرخاشگر دیو بندی گردید.
محمد ابن عبد الوهاب در مدینه با آثار و نوشته های ابن تیمیه آشنایی پیدا کرد. با وجود علاقه وافر به ابن تیمیه، محمد ابن عبدالوهاب ارادت ابن تیمیه به تصوف قادریه را نپذیرفت و سخت در رد تصوف اسلامی بر آمد. از همین نگاه او پس از این تلاش کرد تا برای شناخت خداوند و بینش اسلامی تنها "قران و سنت پیامبر اسلام" را معتبر بشناسد. محمد ابن عبدالوهاب پس از آن به بصره سفر کرد و در آنجا برای نخستین مرتبه در نوشته هایش بعضی عملکردهای رایج اسلامی را " شرک و بدعت" خواند. [۱۲۶] ولی روح متلاطم ابن عبد الوهاب در بصره هم قرار نیافته، پس روانه بغداد گردید. در آنجا زن ثروتمندی را به همسری گرفت و پنج سال در این شهر اقامت گزید. در اخیر او به شهر "اورا میله"، جایی که پدرش اقامت گزیده بود، برگشت. ابن عبدالوهاب در همین جا آغاز نمود تا عقاید و نظرات پراکنده اش را منسجم سازد. او کتاب "توحید" را تالیف کرد. محمد ابن عبدالوهاب پس از مرگ پدرش در سال ۱۷۴۰ دوباره به العیینه، زادگاه اش برگشت. این مرتبه عثمان بن معمّر، حاکم منطقه از ابن عبدالوهاب استقبال نمود. حاکم وقت برای گسترش تعالیم "توحید" و مصونیت گروه همراهان او، شش صد تن مرد مسلح در خدمت او قرار داد. محمد ابن عبد الوهاب به پیروی از تعبیر توحید خودش نخست از همه مقبره زید ابن خطاب، یکی از صحابه ها و برادر خلیفه دوم را تخریب کرد. زید در جنگ یمامه در زمان پیامبر اسلام به قتل رسیده بود.
نظر به فشار متنفذان قومی عثمان بن معمر مجبور گردید تا از حمایت ابن عبد الوهاب دست بردارد. پس از آن ابن عبدالوهاب در سال ۱۷۴۴ عیسوی مجبور گردید، تا به "الدرعیا"، یکی از روستاهای نجد نزد محمد ابن سعود پناه ببرد. در این دهکده زمین حاصل خیز بوده، ولی ده نشینان فقیر بودند. این واحه از نگاه باغ های میوه شهرت خاصی داشت و توسط محمد ابن سعود، که به شقاوت و سنگدلی شهره آفاق بود، با مشت آهنین اداره می شد. ابن سعود با شعور نظامی ویژه خودش به زودی درک کرد که او می تواند از قرائت دینی ابن عبد الوهاب در جهت گسترش نفوذ سیاسی-نظامی خویش بهره برداری نماید. هم زمان ابن عبدالوهاب نیز به این باور رسید، که او می تواند از طریق ابن سعود، این بادیه نشین پر مدعا، شیوه فکری سیاسی و تعبیر دینی خودش را با پشتیبانی نظامی مجهز گرداند. ابن عبدالوهاب تمام اهداف سیاسی- نظامی ابن سعود را اسلامی خوانده و از این طریق برای ابن سعود زمینه ساز توجیه دینی تهاجم و تخریب واحه های دور و نزدیک گردید. این اراضی تحت اداره متنفذان رقیب ابن سعود قرار داشتند.
پس از گفتگو های زیاد ابن سعود و ابن عبدالوهاب پیمانی (میثاق) عقد نمودند، که برای اخلاف آن ها نیز ار اعتبار برخوردار می باشد. ابن عبدالوهاب به ابن سعود تعهد سپرد که وی هرگز علیه "جزیه" و تادیات اجباری که ابن سعود بر گروه ها و متنفذان دیگر وضع می نماید، دست به مخالفت نزند. بالاخره این پیمان با یک عروسی اجباری نهایی گردید. ابن سعود دختر ابن عبد الوهاب را برای پسرش ابن عبدالعزیز به زنی گرفت. به این ترتیب از آمیزش تعصب مذهبی، بیداد گری سیاسی و بی عدالتی اجتماعی، به ویژه در مورد زن، اتحادی به وجود آمد که زیر بنای سلطنت تمامیت گرای اهل سعود در نیمه جزیره عرب گردید. [۱۲۷] پس از آن ابن عبدالوهاب در خدمت محمد ابن سعود، جهاد را علیه همه مسلمانان اعلام کرد، که در خط ارشادات "توحید" عمل نمی کردند. با این اعلام در سال ۱۷۴۶ راه برای قتل و غارت در سرزمین های دیگر هموار گردید.
عبدالعزیز ابن سعود، پادشاه عربستان (از سال ۱۹۰۲ تا ۱۹۵۳) به یکی از دیپلومات های بریتانیای کبیر گفته بود، که او یعنی ابن سعود مسیحی ها را نظر به مسلمانان غیر وهابی ترجیح می دهد. ابن سعود می افزاید که مسیحیان مطابق به باور های دینی خود عمل می نمایند. اما مسلمانانی که در خط "توحید" نیستند، مجرم به شرک هستند. [۱۲۸]
در سال ۱۷۳۳ در وقت حج خانه خدا، زمانی که محمد ابن عبدالوهاب با چند تن از همراهانش به مکه رفته بودند، مسعود ابن سعید، شریف مکه و مدینه (حرمین) خواهان جر و بحث بین محمد ابن عبدالوهاب و علمای حرمین گردید. در اخیر قاضی مکه "وهابی باوران" را کافر اعلام نمود. قاضی به ابن حدیث تمسک می جست که کسی که دیگران را بدون دلایل قانع کننده کافر بخواند، خود کافر است. پس از مرگ ابن عبد الوهاب در سال ۱۷۹۱ ابن سعود به فتوحات خود ادامه داد. در سال ۱۸۰۲ ابن سعود ابن عبدالعزیز خارج از حوزه شبه جزیره عرب به کربلا، جایی که امام حسین نواده پیامبر دفن است، حمله ور گردید. لشکریان ابن سعود داخل شهر کربلا شده، اهل شهر را از زیر تیغ کشیده و مقبره امام حسین را تخریب کردند. پس از آن دارایی شهر را تاراج کردند و همه جواهرات و طلایی را که در مقبره امام حسین بکار رفته بود، به یغما بردند. [۱۲۹]
جنگ جویان ابن سعود – به اساس فتوا در مورد مباح قراردادن خون مسلمانان غیر وهابی - به فتوحات ادامه داده تا سال ۱۹۱۲ تمام شهر های بزرگ همان وقت شبه جزیره عرب، از جمله مکه و مدینه را تسخیر نمودند. این فتوحات وهابی ها توام بود با تخریب مقبره های یاران و همرزمان پیامبر اسلام و سوختاندن کتب اسلامی غیر وهابی. جنگ جویان وهابی همچنان اماکن مقدس اسلام از قبیل خانه های پیامبر اسلام، خدیجه، همسر پیامبر، ابوبکر، خلیفه اول و علی، خلیفه چهارم را با خاک یکسان کردند. گرچه که علمای حرمین (مکه و مدینه) آیین وهابی را قبلا رد کرده بودند؛ ولی پس از تصرف این مناطق توسط وهابی ها، علمای منطقه با سر نیزه مجبور به پذیرش عقاید وهابی گردیدند. در کنار آموزش اجباری عقاید وهابیت، وهابی ها در حرمین نیز از آتش سوزی -به زعم آنها – "کتب شرک" اباء نورزیدند. برخلاف عقاید مذهبی "حنفی و مالکی"، از جمله برگرداندن تسبیح و مراسم برگزاری "مولود شریف پیامبر اسلام" محدودیت ها وضع کردند.
بینش دینی وهابیت و عملکردهای پرخاشگری کرسی نشینان ریاض بیانگر روش جزم گرایی و تعبیر دینی عبدالله بن عبدالوهاب است که امروز تروریسم بین المللی، از "القاعده" تا گروه "دولت اسلامی " از آن آب می خورد.
بزرگترین اثر و زیر بنای عقیدتی محمد ابن عبدالوهاب کتاب "توحید" است، و بنیان گذار وهابیت بحث و گفتگو در مورد تعبیر و تشریح "توحید" را به مثابه رکن اساسی و تعیین کننده اسلام شکل و سمت می دهد.
محمد ابن عبدالوهاب سه نوع توحید را معرفی می نماید:
1) توحیدالربوبیه: پذیرش آلله به مثابه خالق کون و مکان، مرگ و زندگی،
2) توحیدالاسما و الصفات: صحه گذاشتن بر همه صفات و اسامی پروردگار که در قر آن از آن یاد گردیده است،
3) توحیدالعباده: عبادت کردن تنها از ذات پروردگار،
به نظر محمد ابن عبدالوهاب به توحیدالعباده می توان به مثابه خط فاصل بین اسلام و کفر در نتیجه بین توحید و شرک دید.
ابن عبدالوهاب هر نوع پرستشِ را که در برابر الله نباشد، تعدی و نقض توحید می خواند. در این میان می توان از دعا، استغاثه و استعانت نام برد، که گویا با وساطت شخصی دیگر مانند پیر، امام، شخص روحانی و یا حتی خلیفه و یا شخص پیامبر اسلام از درگاه الله مراد خواسته می شود. در همین ردیف توسل، شفاعت، تبرک و زیارت، همه این ها – به نظر ابن عبدالوهاب - نقض توحید بوده، و نقض کننده مشرک است. در این رابطه اصطلاح "بدعت به دین" نیز نقش عمده بازی می نماید. اصطلاح بدعت در گفتگو های مذاهب با انواع گوناگون افاده گردیده است. ازجمله عزالدین بن عبدالسلام، یکی از بزرگترین فقهای مذهب شافعی پنج نوع "بدعت" را تشخیص می دهد: بدعت فرضی، بدعت توصیوی، بدعت مجاز، بدعت مکروه و بدعت ممنوع.
بن عبدالسلام سه نوع اول را حتی "بدعت حسنه" می داند. ولی ابن عبدالوهاب قاطعانه همه عادات و اعمال را که پس از سده سوم هجری در جهان اسلام معمول گردیده اند، بدعت ممنوع می خواند. به نظر او همین بدعت، اسلام را در سده های اخیر از راه و رسم اسلام ناب به دور ساخته است. بنیاد گذار وهابیت به همین ترتیب با "تقلید" و "ذِکر" به مبارزه بر خاسته و همه کردار مبنی بر این اصول را رد می نماید.
دیده می شود که ابن عبدالوهاب خط قرمز شرک و توحید را بسیار تنگ کشیده و پیروان مذاهب دیگر را، اعم از تسنن و تشیع با کوچکترین عدول از اصول طرح شده وهابیت را، "مشرک" قلمداد می کند. در نتیجه با این هویت مذهبی، ابن عبدالوهاب همه مسلمانان غیر وهابی را با این صفات ناروا متهم کرده، جهاد را علیه آنها فرض دانسته، خون شان را مباح گفته، دارایی های آنها را استملاک کرده و در اخیر زنان و فرزندان آن ها را به کنیزی و بردگی می کشاند. تشکیل حکومت عربستان سعودی که بر آیین وهابیت استوار است، در روند فتوحات خویش بیش از ۴۰۰ هزار مسلمان غیر وهابی را از زیر تیغ کشیده، و دست و پای بیش از ۳۵۰ هزار دیگر را با ساطور قطع کرده است. [۱۳۰]
آل سعود با پیروی از تعبیر دینی ابن عبدالوهاب، در تاریخ فتوحات اسلام برگه تازه ای باز کرد. چنانچه که فاتحان جهاد کلاسیک اسلام، بر سرزمین های غیر اسلام تاخت و تاز کرده و همه ناروایی ها را بر مردمان بومی غیر مسلمان اراضی مفتوحه روا داشته اند. ولی اهل سعود با پیروی از وهابیت همان تعدی و تظلم را بر مسلمانان غیر وهابی نیز عملی می کند.
گرچه که از نظر اسلام انسان ها به گروه های مسلمان و غیر مسلمان، همچنان برده و آزاد تقسیم میکردند، سلفی ها و به ویژه وهابی ها از این تقسیم بندی فراتر رفته و بین مسلمان وهابی و غیر وهابی، تفاوت به مشابه اسلام و کفر قایل می گردند. در آیین سلفیه، و هم چنان به روایت وهابیت، حکم روایی در قلمرو اسلام به اعراب اختصاص پیدا می کند. این عدم مساوات در مورد زعامت منجر به بی عدالتی در تمام زمینه های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و قضایی می گردد. نظر به اصل بنیاد گرایی سلفیه و تمامیت گرایی وهابیت، امت حق انتخاب سر نوشت خود را نداشته، علما و فقهای اسلام به نام دین برای آنها تصمیم اتخاذ می نمایند. علاوه بر آن هیچ کس حق انتخاب مذهب و دین خود را نداشته و خروج از دین اسلام مستوجب مرگ است. به این ترتیب این شیوه دید دینی، به آزادی عقیده، آزادی بیان و اندیشه، در نتیجه به حقوق بشر سخت لطمه وارد می نماید. پیروان سلفیه و وهابیت امر دستور جنگ را علیه "غیر مسلمین" صادر کرده و گروه های مخالف در مقابل بدیل "یا مرگ و یا پذیرش اسلام" – به تعبیر جزمی آنها – قرار می گیرند. در نتیجه منش اهل سلفیه و وهابیت با دانش امروزی، گستره عدالت اجتماعی، عقل زمانه و حقوق بشر به شمول تساوی حقوق زن و مرد ناسازگار می باشد. توجیه دینی خلافت آن بر نژاد پرستی استوار می باشد.