انسان و خرافات در روند تاریخ: بخش دوازدهم

(اشخاصی که صبر می کنند تا اوضاع و شرایط عالی از راه برسد؛هرگز کاری را به انجام نمی رسانند؛زمان مطلوب برای عمل همین حالاست۰ این من و تو هستیم که باید شرایط را تغییر دهیم؛زمان به خودی خود چیزی را عوض نمی کند۰ مارک فیشر)

۳--- سحر:در این بخش به سحر وسه شاخه اش یعنی؛ فتیش؛ شمنیزم و سحر عوامانه پرداخته می شود۰ نخست تعریف سحر؛ می توان کمابیش سحر را چنین تعریف کرد که سحر کاری است که آدمی می تواند به وسیلۀ دمیدن وتکرار بعضی کلمات یا انجام بعضی اعمال؛قوای فوق العاده عظیم جهان را به نفع خود قبضه کند۰در این زمینه عقاید ابتدایی بسیار دامنه دار وشرح تمام آن از حوصلۀ این جستار خارج است۰همین قدربرای ما کافی است که سه اسلوب یا سه موضوع را که بدویان آن را وسیلۀ تسخیر یا غلبه بر قوه و نیروی غیبی می دانند؛شرح دهیم۰نخست؛عقیده به فتیش(Fetishism) یعنی استفاده و استمداد از قوۀ مخفی و مستور در اشیاء بیجان است۰به عبارت دیگر؛نسبت به اشیائی خاص؛قبایل بدوی احترام و تقدیس قائل می شوند؛وآنها را از آن جهت فتیشهای طبیعی می گویند که دارای شکل و صورتی خاص هستند؛مانند سنگریزه ها و قلوه سنگهای عجیب یا سنگهای فرود آمده از آسمان یا شهابها؛استخوانها؛ چوبهای عحیب و نادر و امثال آن که از همان دقیقه که به دست آنها می رسند در آن نیروی عظیمی را مخفی می دانند که برای یابنده و دوستانش مفید و سودمند و برای دشمنانش مضر و زیانبخش است؛واز لحاظ سحری؛قوای سودمندی در انواع آن اشیاء جامد و بیجان ذخیره است که فتیش شمرده می شود؛ مثلأ شاخ گوزن و امثال آن مخزن آن قوای شگفت است؛و از این جهت در بسیاری موارد از آنها برای حصول مقاصد ساده و نیازمندیهای بدوی خود استفاده می کنند۰ برای نمونه سنگ حجرالاسود که شاید مشهورترین فتیش به جامانده از دوران بدویان باشد همه به آن آشنای داریم؛ این سنگ که هیج تفاوتی از لحاظ ترکیبات شیمیایی نسبت به سنگهای دیگر ندارد؛اما از آنجایی که اعراب به سنگها علاقه و احترام خاصی داشتند تاجایی که هنگام عبادت حتا به سوی سنگهای که شفاف وجلا داشتند عبادت می کردند و این گونه سنگها را جمع آوری می نمودند؛ولی عجیب این است که حتا کسانی که امروزه روز به حج می روند؛این سنگ را باید لمس کنند و می بوسند۰از این مردمان باید پرسید که بوسیدن این سنگ سیاه جز یادگاری از دوران بدویان چه ارزش یا خاصیتی دیگری دارد؟مگر سنگهای دیگر را خدا نیافریده است؟ پس چرا از این سنگ شهنشاه سنگهای دیگر ساخته اید؟ آیا این باور جز خرافه چیزی دیگریست؟ حتا از عمر ابن خطاب نقل گردیده که اگر من ندیده بودم که پیامبر این سنگ را بوسید؛هرگز این سنگ را نمی بوسیدم۰اینکه میلیونها آدم به چیزی باور دارند هرگز دلیلی برای حقانیت آن باور نیست۰  این فتیشها؛ اعم از اشیاء طبیعی و مصنوعی؛در نظر ایشان دارای یک نوع شخصیت مستقل و صاحب اراده اند۰در آفریقا از احساسات دارندگان فتیش در بارۀ آنها این چنین معلوم می شود۰در آغاز با کمال سادگی آنها را دارای یک روح غیبی می دانند و مورد احترام و پرستش قرار می دهند۰هدایایی به آنها تقدیم می کنند؛به امید حصول مرام و وصول نتیجه در پیش فتیشها با تضرع دعا می خوانند؛لیکن اگر آن آرزو تحقق نیافت ودعا اجابت نشد رفتار شخص بدوی نسبت به آن فتیش تغییر می کند؛نخست با او از در تملق و چاپلوسی در می آید؛بعد او را ریشخند و استهزا می کند؛بعد با داد وفریاد و خشونت به او امر می کند؛و بالاخره او را می زند یا مجازات می کند۰اگر باز نتیجۀ مطلوب به دست نیامد؛معتقد  می شود که روح مخفی از آن فتیش خارج شده است و دیگر به درد نمی خورد؛باید آن را ترک کرده فتیش دیگری طلب کند؛یا اینکه روح فتیش قوی تری از ناحیۀ مجاور بر آن غلبه یافته است که در آن صورت باید فتیش را نزد ساحر یا کاهن ببرد تا آن را دوباره از قوۀ مخفی پرکند و قدرت جدیدی برای انجام حوایج به او بدهد۰دومین طریقۀ سحری آن است که آن را به شمنیزم تعبیر می کنند و مقصود از آن تصرف در قوای روحی و غیبی جهان است۰در این طریق یک نفر شمن که خود دارای این چنین قوۀ غیبی است؛در بدن انسان دیگر تأثیر می کند؛یعنی روحی معین را از بدن او خارج یا به جسم او داخل می کند۰کلمۀ شمن را از زبان اهل سیبریا اقتباس کرده اند؛(اصل این کلمه به زبان سیبریایی (shaman) است که از طریق روسیه به زبانهای علمی اروپایی راه یافته و به صورت شمن در آمده است) زیرا آنها از تمام؛ جادوپزشکان و حکیمان و ساحران و جن گیران و کاهنان جهان در این کار معروفترند و در آن سرزمین برای غلبه بر ارواح غیبی به کارهای عجیب وغریب می پردازند و بیماران را معالجه می کنند۰شغل شمن این است که خودرا چنان تهییج کند که به شیدایی و شوریده حالی روح جن زده برساند۰به عبارت دیگر او باید خودرا؛ هم از لحاظ میزان هشیاری و هم از نظر نیرو؛به حد سر مستی بالا ببرد۰وقتی به چنین مرحله ای از تفوق رسید؛قدرت تسلط بر بعضی ارواح؛به ویژه ارواح بیماری زا و مرگ آور را پیدا می کند۰آنگاه می تواند؛از طریق شیطان زده ساختن یا افسونکاری؛آن ارواح شریر را به درون وجود مردم بفرستد یا از راه جن گیری؛ آنها را از کالبد مردم بیرون براند۰ اگر بیمار سرانجام بخت بهبودی داشته باشد؛به این اعتقاد کامل ایمان می آورد که روح شیطان که موجب بیماری او بوده؛اخراج شده است ومرد معالج نیز به نوبۀ خود شک نمی کند که شوریدگی حال او کامل بوده و توانسته است چنان رابطۀ مستقیمی با روح شیطان برقرار سازد که با تهدید او را بیرون راند۰ سومین طریقه"سحر عوامانه" است که منحصرأ به دست کاهن یا ساحر نیست؛بلکه در نزد تمام افراد قبیله یا گروه معمول است که به کمک صاحبان ارواح غیبی و فتیش یا شمن ها یا بدون آنها ولی همواره با ترتیباتی معین به وسایلی بسیار ساده و ابتدایی به خیال خود سعی می کنند از مضرات و شرور ارواح موذی جلو گیری کنند یا ارواح مفید را به نفع خود به کار وادارند۰یکی از این سلسله ترتیبات متعدد به عنوان "سحر تبرا" یا گناه بیزاری؛صورت می گیرد که نمونه ای از آئین بیزاری جستن از گناه است۰مثلأ؛ تمام افراد قبیله جمع می شوند و گناهان و خیانت خود را با تشریفات خاصی به جانوری منتقل ساخته سپس آن را می کشند؛یا گناهان خودرا به قایقی انتقال داده آن را در دریا یا رودخانه غرق می کنند۰هزار گونه عملیات و آداب از این دست انجام می دهند؛مخصوصأ برای حاصلخیزی زمین بایر یا فرزند آوردن زن عقیم یا حیوانات نازا انواع وسایل و اعمال شگفت دارند؛که از آن به "سحر مولد" تعبیر می شود۰مثالی برای نمونه؛ که در بسیاری از نقاط جهان معمول شده است؛همان رقص غله است؛که در هنگام کاشتن بذر با افشاندن خون قربانی حیوانی یا حتا  قربانی انسانی و دفن جسد او در زمین بایر انجام می گیرد؛یا تقدیم نخستین محصول نوبر از میوه یا غله یا فرزند به خدایان یا پرستش گاو نر و بز ماده و دیگر حیوانات و مراسم نمایشی ازدواج الاهان یا الاهگان حاصلخیزی که به وسیلۀ هنر پیشگان بشری صورت می گیرد۰رسم قربانی کردن یکی از کارهای است که تا هم اکنون ادامه یافته هست۰همه می دانیم که یکی از مهمترین اعیاد اسلامی عید قربان است که مسلمانان تاریخش را تا ابراهیم می رساند۰یکی از عوامل که باعث فرافکنی می شود این است که به جای اینکه انسان نسبت به کار و اعمال خود احساس مسؤلیت بکند وپاسخگوی رفتار و گفتار و کردار خویش باشد و به خرد و وجدان خود رجوع کند؛می رود حج ویا در خانۀ خود حیوانی را به فجیع ترین شکل سر می برد و با خیال راحت و وجدان آسوده به زندگی خود ادامه می دهد و فکر می کند که دیگر پاک شده است و هم این دنیا را دارد وهم تضمینی برای دنیایی که فکر می کند بعد از مرگ به آنجا خواهد رفت؛یعنی هم خدا را دارد هم خرما را۰ دین اجازه نمی دهد که انسان با مرگ و مسؤلیت و آزادی به صورت مسقیم مواجه شود۰همیشه راههای میانبر و کوتاه را به آنها پیشنهاد می کند۰بنابر این بدین وسیله دین توانسته است انسان را همیشه زیر کنترل وصغارت فکری نگهدارد۰روزی با یکی از مومنان که سخت پایبند به اصول وفروع دین خودرا می دانست؛گفتم آیا بهتر نیست به جای کشتن میلیونها جانور در عید قربان؛ یک بانکی ایجاد گردد و از هر حاجی خواسته شود که مبلغ یکصد دلار یا پنجاه دلار به این بانک بپر دازد ودر ضمن از هر کشور مسلمان یک نماینده نیز عضو این بانک باشد واین پول را به کار انداخته از درآمد آن به کشورهای فقیر اسلامی شفاخانه؛ مکتب وجاده وخلاصه از این قبیل خدمات ارائه گردد وهمچنین اگر خواستید یک یا چند حیوان را به صورت نمونه وبه نمایندگی از همۀ حاجیان قربانی کنید؛که هم خون ریخته شده وهم به داد ناداران رسیده اید یعنی با یک تیر دو نشان را زده اید۰با آنکه این آقا هیچ گونه دلیلی برای رد نظرم نداشت اما حاضر نبود دیدگاهم را بپذیرد۰ (ای حاجی حج رفته کجایید؛کجایید؟/ معشوق در اینجاست بیایید؛بیایید/معشوق تو همسایۀ دیوار به دیوار/ در بادیه سرگشته شما درچه هوایید/گر صورت بی صورت معشوق ببینید/هم خانه وهم کعبه و هم قبله شمایید/صدبار از آن راه بدان خانه برفتید/یک بار از این خانه بر این بام بر آیید/گر قصد شما دیدن آن کعبۀ جان هاست/ اول رخ آئینه به صیقل بزدایید۰ حضرت مولانای بلخی)