آقای کشتمند عامل همه بدبختی ها، ناهنجاری ها و جنگ های خونین دههً هشتاد را در مداخلات پاکستان می بیند و برای به کرسی نشاندن گپ هایش قسمت های زیادی از کتاب "تلک خرس" نوشته دگروال یوسف،
عتیق الله نایب خیل
سیدنی
تکملهً بر
سلطان علی کشتمند؛ زندان دیدهً "فراموشکار"
مداخلات پاکستان
آقای کشتمند عامل همه بدبختی ها، ناهنجاری ها و جنگ های خونین دههً هشتاد را در مداخلات پاکستان می بیند و برای به کرسی نشاندن گپ هایش قسمت های زیادی از کتاب "تلک خرس" نوشته دگروال یوسف، مسئول بخش افغانستان سازمان استخبارات نظامی پاکستان، را نقل می کند.
شکی نیست که نمی توان ازمداخلات پاکستان در امور داخلی افغانستان چشم پوشی کرد و حتی ابعاد و وسعت این مداخلات به مراتب بیشتر از آن حدودی است که در "تلک خرس" آمده است. ولی این مداخلات را به جای عامل اصلی گرفتن و همه کشتارها و بمباردمان را به آن دلیل توجیه کردن، فقط می تواند کار اشخاصی چون کشتمند و رفقای حزبی اش باشد.
آقای کشتمند با تاًکید زیاد روی مداخلات پاکستان می خواهد به خواننده بقبولاند کسانی که زندانی، شکنجه و یا اعدام شده اند و یا در قراً و قصبات و شهرهای کشور به هلاکت رسیده اند جاسوسان پاکستان بوده اند. اما، نمی خواهد متذکر گردد که عامل مهاجرت های ملیونی مردم، که سبب ساز زمینه های سوً استفادهً پاکستان نیز گردید، چه بوده است. جنایات حزب دموکراتیک خلق و مداخلات جنایتکارانهً سازمان استخبارات نظامی پاکستان، که در وجود تنظیم های دست نشانده اش تبارز می یافت، دو روی یک سکه اند؛ که هر دو باید تقبیح گردند. اما آقای سلطان علی کشتمند کارنامهً سیاه آی. ایس. آی را می بیند، ولی از حزب خودش را در پردهً استتار قرار می دهد و خوشحال است که جنایات بزرگتری در کشور اتفاق افتاده است که از خود شان در مقایسه با آن کوچکتر به نظر می رسد و او می خواهد از آن ها برای روپوشی جنایات حزبش استفاده نماید.
دلبستگی و وابستگی به شوروی
این که روس ها به دعوت چه کسانی و یا کدام جناح حزب، به افغانستان لشکرکشی کردند، درماهیت موضوع تغییری وارد نمی کند. ولی آقای کشتمند صفحات زیادی را اختصاص داده است تا این "خدمت" خود را ثابت سازد که روس ها نه به دعوت جناح پرچم حزب، بلکه به دعوت جناح خلق حزب به افغانستان آمده اند. در حالی که هر دو جناح، کشور را دودسته به روس ها تقدیم کرده بودند و نقش شان در دعوت از آن ها اصلی و تعیین کننده نبود. این خود روس ها بودند که تصمیم گرفتند و برای شان تفاوتی نمی کرد که کدام جناح موافق و کدام جناح مخالف است. زیرا آن ها نفوذ در افغانستان را بخشی از مصالح و منافع خود می دانستند که در زمان حاکمیت حزب دموکراتیک خلق به سلطه و کنترول مستقیم مبدل شد و این حزب مانند سخنگو و ابزاری در دست آن ها بود که پای هر فیصلهً شان مهر تائید می گذاشتند. با تاًکید بر این نکته که رهبران هر دو جناح حزب جراًت مخالفت با مصوبات روس ها را نداشتند. حفیظ الله امین، قربانی اعتماد به روس ها شد و با تصور حفظ و بقایش خواستار گسیل قطعات نظامی آن کشور گردید. ولی روس ها پلان خود را داشتند که حفیظ الله امین نتوانسته بود از آن سر دربیاورد. اما، این را نیز می دانستند که مخالفت او با ورود قطعات نظامی شوروی بهای سنگینی را بر روس ها نیزتحمیل می کرد.
آقای سلطان علی کشتمند بهتر از هر کس دیگری این واقعیات را می داند. او در متن حوادث بوده و از همه کان و کیف موضوعات به خوبی آگاه است. وقتی آن همه معلومات در مورد مداخلات پاکستان دارد و از جنایات آی ایس آی و تنظیم های دست پرورده اش با طول و تفصیل صحبت می کند چه گونه می توان پذیرفت که از جنایاتی که بوسیلهً هم حزبی های خودش و روس ها به کار برده می شد آگاه نبوده باشد. پس دلیل را نباید در ادعای عدم مداخله در امور امنیتی و نظامی جست و جو کرد؛ بلکه با صراحت باید گفت که پای خودش در همهً آن جنایات شریک است که اکنون جراًت بیان آن را ندارد.
این که روس ها تا کدام حدی مرتکب جنایات جنگی شدند مانند روز روشن است. اما آقای کشتمند صدراعظم یا رئیس الوزرای دولت ببرک کارمل، برخلاف رئیس الوزراًی شاه شجاع، چنان به قوای متجاوز و اشغالگرشوروی دلبستگی و وابستگی داشت که از دست نشاندگی اش بوسیلهً آن ها در تمامی مدت نخست وزیری اش لذت می برد. او نه تنها نمی تواند یک سند کوچک ارائه دهد که با حضور قوای شوروی در کشور مخالف بوده باشد؛ بلکه جنایات تجاوز سربازان روسی را به زنان کشورش، علی الرغم اعتراف روس ها، به گردن افغان ها می انداخت و ازجنرالان شوروی معذرت می خواست. عملی که حتی جنرالان شوروی را بهت زده وسرافگنده می سازد. درفبروری 1981 عساکرشوروی درحومه ی شهرجلال آباد بعد ازتجاوزبه سه زن جوان محلی آنها را تیرباران می کنند وسپس بروی اجساد آنها بنزین می ریزند و اجساد را به آتش می کشند. جنرال الکساندرمایوروف سرمشاورنظامی شوروی که سپاهیان آنها مرتکب این جنایت شده است به دفترصدارت نزد سلطان علی کشتمند می رود. اما کشتمند می گوید که: "نجیب رئیس خدمات اطلاعات دولتی وجنرال اسپولنیکف همین چند لحظه پیش به من گزارش دادند: جنایت، کارگروهی از دشمن ها است که یونیفورم سپاهیان شوروی را پوشیده بودند. نیشخند اسپولنیکف را به خاطرآوردم وگفتم:
ـ همکارانم درباره ی این سیه کاری درمحلی که روی داده، بازرسی کردند، این جنایت کارسپاهیان است. کشتمند رندانه به من خیره شد وگفت: باید باردیگرهمه چیز را بررسی کرد.
ـ همین امروزاین کار را می کنیم. خواهش می کنم درترکیب هیئات یکی ازمعاونان خود را شامل سازید...
راهم را گم کرده بودم که چگونه از آنچه رخ داده بود، پوزش بخواهم...
دردفترکشتمند رئیس شورای وزیران افغانستان یازده نفرنشسته بودند. چرمنیخ آغازبه دادن گزارش کرد. برای شنیدن این گزارش برای سومین بار، نه توان ونه آرزومندی داشتم...
درپایان "سامویلنکو" مراتب همدردی واندوه ما را به خاطرحادثه یی که رخ داده بود، اظهارداشت وباردیگرپوزش خواست. کشتمند که تا این دم لب فروبسته بود، آغازبه سخن کرد. سخنان او برای ما غیرمنتظره بود. رئیس حکومت با آنکه تجاوزسپاهیان ما برباشندگان محلی را نکوهید، بخش بیشترگناه به خاطر این حادثه را به گردن مسئولان افغانی افگند: مسئولان افغانی منطقه با بی بند وباری وغیبت خود درساحه ی مسئولیت، زمینهً این جنایت را فراهم ساختند. من هم باید ازاین بابت ازشما پوزش بخواهم..." (الکساندر مایوروف، در پشت پرده های جنگ افغانستان، ص 191)
این موضوع بیشتر از آن وضاحت دارد که توضیحی را ایجاب نماید. اما، یک نکته را می رساند که گزارشات مسایل نظامی و امنیتی، چه بوسیلهً نجیب رئیس خاد و چه بوسیلهً جنرال های شوروی، به سمع آقای کشتمند می رسید و این که او ادعا می نماید که در مسایل نظامی و امنیتی مداخله ی نداشته است واقعیت ندارد و فقط می خواهد از زیر بار مسئولیت شانه خالی نماید.
اکنون که آقای کشتمند در آخرین مدارج عمر قرار دارد، کاش یک بار هم کلماتی را به معذرت خواهی از مردم بکار برد. آن معذرت خواهی از جنرالان شوروی هیچ زیبنده نبود، گرچه برای حفظ مقام نخست وزیری ضروری به نظر می رسید، اما معذرت خواهی از مردمی که بار سنگین آن همه جنایت و درنده خویی ها را کشیده اند، می تواند مرحمی بر زخم های التیام نیافتهً آنان باشد و راحت وجدانی هم نصیب شخص معذرت خواه سازد.
در مورد دست نشاندگی حزب دموکراتیک خلق افغانستان کافیست به قسمتی از مصاحبهً ببرک کارمل توجه نماهیم:
"مشاوران شما همه جا بودند: در ارتش، در خاد، در ادارات دولتی، در رسانه های گروهی، شهربانی، نهادهای آموزش عالی، در همه جا. من رهبر یک کشورمستقل نبودم. کشورما یک کشور اشغال شده بود که در واقع شما به آن فرمان می راندید. من نمی توانستم هیچ گامی بدون مشاوران شما بردارم" (ازمصاحبهً ببرک کارمل با خبرنگار روزنامهً روسی "ترود" (کار) سال 1991)
ببرک کارمل، رهبر و پیشوای سیاسی، حزبی آقای کشتمند و "حزب واحد دموکراتیک خلق افغانستان" در اخیر عمر حد اقل این امتیاز را کمایی کرد که به دست نشاندگی روس ها اعتراف نماید. اما آقای سلطان علی کشتمندهنوز پی نبرده است که دست نشانده بود!