کنگرۀ جمعیت اسلامی افغانستان

احمدشاه مسعود در اسد 1371خورشیدی، شورای نظار را به عنوان یک تشکیلات نظامی-سیاسی که در قوس 1362 بنیان گذاشته بود، منحل اعلان کرد. او در قصر جبل السراج یکی از مراکز کاری خود در جمعی اعضای جمعیت اسلامی شامل برخی فرماندهان

 

کنگرۀ جمعیت اسلامی افغانستان
                             محمداکرام اندیشمند

احمدشاه مسعود در اسد 1371خورشیدی، شورای نظار را به عنوان یک تشکیلات نظامی-سیاسی که در قوس 1362 بنیان گذاشته بود، منحل اعلان کرد. او در قصر جبل السراج یکی از مراکز کاری خود در جمعی اعضای جمعیت اسلامی شامل برخی فرماندهان و شماری اعضای انجمن نویسندگان و کمیته فرهنگی جمعیت اسلامی، در این مورد سخن گفت. وی ادامۀ تشکیلات و فعالیت شورای نظار را پس از تشکیل دولت اسلامی در کابل به پوشیدن "بوت تنگ" تشبیه کرد و از ضرورت انحلال آن سخن گفت. اما او ضمنِ اعلان انحلال شورای نظار به ضعف جمعیت اسلامی اشاره کرد و اظهار داشت که ما در افغانستان فکر می کردیم که جمعیت اسلامی و استاد(استاد ربانی) رهبر جمعیت پس از پیروزی مجاهدین با لشکری از نیروی تحصیل کرده و متخصص در عرصه های مختلف وارد کشور و پایتخت می شوند و بار دولت داری را بوجه احسن بدوش می کشند. اما متاسفانه که چنین نبود. حالا که شورای نظار منحل می شود همه باید برای تنظیم و سازماندهی جمعیت اسلامی بکوشیم.  
اما کار تشکیلاتی و سازماندهی جمعیت اسلامی که از تاکیدات و تصمیمات احمدشاه مسعود و موافقت و همراهی استاد ربانی رهبر جمعیت بود، محقق نشد. ادامۀ جنگ حزب اسلامی در پایتخت و سپس تشدید و گسترش جنگ پس از تشکیل ائتلاف نظامی شورای همآهنگی در جدی 1372 علیه دولتِ تحت ریاست استاد برهان الدین ربانی، یکی از عوامل بسیار مهم و تاثیرگزار در این رابطه بود. پس از ظهور طالبان در تابستان 1373 و تسلط شان بر ولایات جنوب که تا حوت این سال به دروازه های کابل رسیدند و موجب فروپاشی شورای هماهنگی در پایتخت شدند و خود نیز در جنگ بر سر تصرف کابل وادار به عقب نشینی بسوی لوگر و میدان وردک گردیدند، آرامش و ثبات مقطعی بار دیگر جمعیت اسلامی به خصوص احمدشاه مسعود را بسوی بازسازی و سازماندهی جمعیت و تدویر کنگره برد.

 
نخستین نشست های شماری از اعضای ارشد جمعیت اسلامی و صاحب کرسی نهادی های ملکی و نظامی دولت در کابل و ولایات نزدیک برای بحث روی بازسازی جمعیت و تدویر کنگرۀ آن با مساعی آمرصاحب در اواخر 1374 و بهار 1375 در قصر استالیف انجام یافت. این جلسات زمانی بر گزار شد که تعداد اعضای ارشد جمعیت اسلامی به خصوص از ولایت تخار، بدخشان، بغلان و پروان و کاپیسا در صدد نزدیکی و هماهنگی بیشتر میان استادربانی رهبر جمعیت و احمدشاه مسعود شدند. این رابطه هر چند نه بصورت بسیار محسوس و علنی در طول سال های پیشین پس از تشکیل دولت مجاهدین در کابل متدرجاً به سردی گراییده بود. دیدگاه های متفاوت بر سر سیاست داخلی و خارجی و از جمله بر سر مناسبات با پاکستان بخشی از عوامل این سردی رابطه بود. ادامۀ جنگ و بی ثباتی رو به افزایش که دشواری های حکومت داری و ادارۀ سالم و منظم را دشوار تر و پیچیده تر ساخته بود، نیاز به بازسازی و سازماندهی جمعیت اسلامی را که در محور حاکمیت قرار داشت، بیشتر می ساخت. در حالی که یکی از مطالبات احمدشاه مسعود به بازسازی تشکیلاتی و سازماندهی جمعیت اسلامی بر می گشت، استاد ربانی رهبر جمعیت به این خواستِ آمرصاحب توافق کامل داشت و از همراهی و همکاری خود به اعضای جمعیت اطمینان داد. پس از آن، مقدمات کار در این رابطه از نشست های درونی اعضای ارشد جمعیت در جهت تدویر کنگرۀ سراسری جمعیت برای کار تشکیلاتی و سازماندهی آغاز شد.

در نشست های مشورتی اعضای ارشد جمعیت که گاهی با مشارکت استاد ربانی و احمدشاه مسعود در قصر استالیف برگزار می شد، به ایجاد کمیته های مختلف توافق شد تا کار تشکیلاتی و سازماندهی جمعیت و تدویر کنگرۀ سراسری جمعیت انجام شود. مهم ترین  و اصلی ترین کمیته های که بخش بیشتر امور را در این مورد رهبری و مدیریت می کرد، کمیتۀ تشکیلات بود. ریاست این کمیته به اتفاق همه بدوش احمدشاه مسعود گذاشته شد و آمرصاحب،  عبدالعلی دانشیار عضو ارشد جمعیت و از ولایت بدخشان را که آن زمان از دیپلوماتان سفارت دولت اسلامی افغانستان در تهران بود، به عنوان معاون ریاست تشکیلات بر گزید. دانشیار در 30 اسد 1376 خورشیدی هنگام سقوط هواپیمای حامل عبدالرحیم غفورزی صدراعظم دولت اسلامی که با وی عازم بامیان بود، به شهادت رسید.
احمدشاه مسعود با جدیت به ایجاد ساختار تشکیلاتی جمعیت و تعین مسولین تشکیلات جمعیت در وزارت خانه ها و نواحی شهری پرداخت که اغلباً در این مورد با استادربانی در مشورت قرار داشت. تدوین مجدد اساسنامه و مرامنامۀ جمعیت اسلامی بدوش یک کمیتۀ جداگانه گذاشته شد تا اساسنامه جمعیت برای بحث و تصویب در کنگره سراسری آماده شود. ریاست این کمیته را دکترنجیب الله لفرایی وزیرخارجه دولت بدوش داشت. استادسید عنایت الله شاداب مسئول دارالانشای جمعیت، عبدالعزیز مراد، محمدنسیم فقیری، عبدالشکور واقف حکیمی، انجینر عبدالرحیم، عبدالحفیظ منصور، اجرالدین اقبال، شمس الحق آریانفر و شمار دیگر اعضای این کمیته بودند. من(نگارنده) در دو سه جلسۀ این کمیته که پس از ساعات رسمی در محوطۀ وزارت خارجه تحت ریاست دکتر لفرایی دایر می شد، شرکت داشتم.
در ثور 1375 من(نگارنده) و اجرالدین اقبال عضو انجمن نویسندگان و فرهنگیان جمعیت اسلامی که آن زمان رئیس روزنامه هیواد بود موظف شدیم تا مواد چاپی مورد نیاز در کنگره مانند: اساس نامه و مرامنامه، کارت دعوت، برخی از نوشته ها و مقالات استاد ربانی، پوستر ها و بروشورهایی را برای چاپ به لاهور پاکستان ببریم. شعار های که به مناسبت تدویر کنگره بروی پارچه های بزرگ تکه ای نگاشته می شد توسط چند تن از خطاطان رادیو تلویزیون پس از ساعات رسمی کار و روزهای تعطیل، خطاطی می شد. هزینۀ مالی این بخش های فرهنگی و تبلیغاتی تدویر کنگره را دارلانشای جمعیت تامین می کرد.
من و اجرالدین اقبال به لاهور رفتیم و تمام مواد متذکره را بعد از چاپ به کابل انتقال دادیم. پوسترها و بخشی از این مواد را در دفتر و محل خطاطی رادیو تلویزیون که جای  کافی و محفوظ برای نگهداری داشت، گذاشتیم و بخش دیگر را به دارالانشای جمعیت و به دفتر هفته نامۀ مجاهد تحویل دادیم. اما قبل از آنکه کنگره جمعیت برگزار شود، طالبان در میزان همان سال پایتخت را تصرف کردند و آن همه کارت دعوت، پوستر، بروشور، شعار و سایر مواد تبلیغاتی و فرهنگی در آن جا باقی ماند.
 
جنگ باردیگر رهبران جمعیت و به خصوص احمدشاه مسعود را که بیشتر از همه در صدد بازسازی ساختار تشکیلاتی و سازماندهی مجدد جمعیت اسلامی بود، مشغول کرد. در حدود یکسال بعد طرح بازسازی جمعیت بار دیگر زمانی بوجود آمد که طالبان پس از تسلط کوتاه بر ولایات شمال و شهر مزار شریف به کمک جنرال ملک پهلوان از رقیبان و مخالفان درونی جنبش ملی و جنرال دوستم، از مزار رانده شدند و جنرال دوستم با فرار بسوی ازبکستان و ترکیه جای خود را در رهبری حزب و فرماندهی نیروهایش به ملک پهلوان داد.
استاد برهان الدین ربانی و احمدشاه مسعود پس از  اولین جلسه با جنرال ملک و سایر رهبران و فرماندهان حزب وحدت در روزهای نخست هفتۀ سوم اسد 1376 در جبل السراج و سپس پنجشیر، شماری از اعضای جمعیت را در گام نخست موظف به نشر هفته نامه مجاهد در شهرمزار شریف و سپس زمینه سازی برای از سر گیری امور بازسازی جمعیت در جهت تدویر کنگره ساختند.
استاد شاداب، مولوی عطالرحمن سلیم، عبدالحفیظ منصور، شمس الحق آریانفر، من(نگارنده)، ثمرالدین ثامر و شمار دیگر موظف شدیم تا به شهر مزار شریف برویم و نشر هفته نامۀ مجاهد را از دفتر جمعیت اسلامی در این شهر آغاز کنیم. دفتر جمعیت اسلامی افغانستان در شهر مزار شریف ساختمانی در جوار لیسه سلطان راضیه بود که قبلاً توسط مولوی عبدالعزیز از اعضای جمیعت و رئیس ادارۀ امور ریاست جمهوری خریداری شده بود.
هنوز در نخستین روزهای اقامت در دفتر جمعیت در شهر مزار شریف به نشر هفته نامۀ مجاهد آغاز نکرده بودیم که طالبان مستقر در ولایت قندوز به کمک و همراهی مجیید پاچاخان قوماندان حزب اسلامی ولسوالی تاشقرغان از طریق ایرگنک وارد تاشقرغان شدند و سپس با حمله بر شهر مزار شریف، فرودگاه این شهر را تصرف کردند. شهر مزار در تیررس سلاح سنگین طالبان قرار گرفت و بمباران هوایی طالبان بر مناطق مختلف شهر شدت گرفت. اوضاع امنیتی و زندگی عادی در شهر مختل گردید. ما نیز دفتر جمعیت را ترک کردیم. من(نگارنده)، شمس الحق آریانفر، ثمرالدین ثامر و استادحمیدمهرورز آخرین افرادی بودیم که با ترک دفتر برخلاف دوستان دیگر به محلۀ سید آباد شهرمزار در خانۀ یک تن از اقارب مهرورز رفتیم. پس از سه روز به کمک فرمانده عطامحمدنور وارد ولسوالی شادیان شدیم.
هر چند طالبان در آن حمله بر شهر مزار مسلط نشدند و جنرال دوستم  هفته های بعد دوباره به شبرغان بر گشت، اما اوضاع در مزار و شمال بی ثبات باقی ماند و زمینه برای کارهای فرهنگی و تدویر کنگره مساعد نشد. مزارشریف و بسیاری از مراکز ولایات شمال سال بعد بدست طالبان سقوط کرد و مقاومت علیه طالبان در شمالی(شمال کابل) و ولایات شمال شرق به فرماندهی احمدشاه مسعود تا شهادت وی در سنبلۀ 1380 ادامه یافت. موضوع تدویر کنگره جمعیت و احیای تشکیلات و سازماندهی مجدد جمعیت پس از فروپاشی امارت طالبان و در سالهای حکومت حامدکرزی از سوی رهبری جمعیت اسلامی دوباره مطرح گردید.
 
پس از شهادت احمدشاه مسعود و حملۀ القاعده بر امریکا که امارت اسلامی طالبان با بمباران هوایی و موشکی امریکایی ها در همآهنگی با جبهۀ مقاومت ضد طالبان به فرماندهی محمدقسیم فهیم و سایر نیروهای مخالف طالبان، فروپاشید، تحولات جدید سیاسی شکل گرفت. استاد ربانی رهبر جمعیت به عنوان رئیس دولت اسلامی که این دولت از سوی سازمان ملل متحد و کشورهای جهان به استثنای پاکستان، عربستان سعودی و امارات متحده عرب، دولت قانونی افغانستان شمرده می شد، قدرت را در اول جدی 1380 خورشیدی به حامد کرزی تحویل داد.
چگونگی تحولات و تغییرات در شکل گیری اوضاع جدید سیاسی و تشکیل حکومت کرزی که بر جمعیت اسلامی افغاستان به عنوان محور عمده در تحولات نظامی و سیاسی تاثیر گذار بود، نیازمند بحث جداگانه و مفصل است. کسانی که علاقمندِ فهم زوایایی از چگونگی این تحولات هستند به کتاب امریکا در افغانستان نوشتۀ  این نگارنده( http://www.ariaye.com/ketab/andeshmand/andeshmand.pdf) و هم چنان آثار و نوشته های دیگر در این مورد مراجعه کنند.
پس از فروپاشی حکومت طالبان و انتقال قدرت به حامد کرزی، شکل دهی حزب جدید سیاسی از دیدگاه شمار اعضای جمعیت اسلامی به خصوص تعدادی از مسئولان و فرماندهان نزدیک به شهید احمدشاه مسعود نیازِ منطبق با تحولات ایجادشده و مقتضیات زمان تلقی می شد. در این تلقی، جمعیت اسلامی افغانستان فاقد ظرفیت تغییر به یک حزب سیاسی با مقتضیات جدید ارزیابی می گردید. این در حالی بود که شهید احمدشاه مسعود در سال های پیشین در صدد سازماندهی و بازسازی تشکیلات جمعیت اسلامی و تدویر کنگره سراسری جمعیت گردید که قبلاً از آن سخن رفت.
آیا آمرصاحب(احمدشاه مسعود) در سال های اخیر حیات خویش، تدویر کنگره جمعیت اسلامی و باز سازی آن را غیر عملی تلقی می کرد و ایجاد یک حزب سیاسی را ضروری و اجتناب ناپذیر می پنداشت؟
 پرسشی است که من پاسخش را ندارم.  اگر دوستانی از اعضای جمیت اسلامی در این مورد دیدگاه و روایتی از آمرصاحب داشته باشند می توانند پاسخی به این پرسش ارائه کنند؛ به خصوص جناب عبدالحی خراسانی که مقارن با شهادت احمدشاه مسعود با وی در خواجه بهاءالدین بر سر مسایل فرهنگی و سیاسی، دیدار و بحث داشت.
اما آنچه که در شکل گیری یک حزب جدید از سوی بخشی اعضای جمعیت اسلامی در نخستین سال حکومت حامد کرزی به نام نهضت ملی با قوت و اقتدار آغاز یافت، در نیمه راه دچار ضعف شد. نهضت ملی درگیر اختلافات درونی مدعیان آن و بازی های سیاسی حامد کرزی با این مدعیان گردید. به جای یک حزب چند حزب سیاسی توسط شماری از اعضای جمعیت اسلامی در وزارت عدلیه ثبت شد. این در حالی بود که استاد ربانی رهبر جمعیت اسلامی در زمان ثبت و راجستر جمعیت، 9 تن را به شمول خودش به عنوان اعضای شورای رهبری جمعیت اسلامی افغانستان معرفی کرد:
1-    استاد برهان الدین ربانی
2-    مارشال محمدقسیم فهیم
3-    احمدضیاء مسعود
4-    محمداسماعیل خان
5-    عنایت الله شاداب
6-    عطامحمد نور
7-    محمدنسیم فقیری
8-    عبدالستار مراد
9-    عبدالشکور واقف حکیمی
پس از ثبت و راجستر جمعیت اسلامی در وزارت عدلیه مطابق قانون احزاب، در دوران نخستین انتخابات پارلمانی و رقابت بر سر ریاست مجلس نمایندگان بود که موضوع تدویر کنگرۀ جمعیت اسلامی بار دیگر مطرح گردید.

در بخش قبلی از آقای خراسانی خواستم اگر پاسخی به این پرسش داشته باشد که: آیا آمرصاحب(احمدشاه مسعود) در سال های اخیر حیات خویش، تدویر کنگره جمعیت اسلامی و باز سازی آن را غیر عملی تلقی می کرد و ایجاد یک حزب سیاسی را ضروری و اجتناب ناپذیر می پنداشت؟، ایشان برایم نوشتند و گفتند که در زمان دیدار و بحث با آمر صاحب در خواجه بهاءالدین تخار آقایان: دکترمحی الدین مهدی، محمدعلم ایزدیار، عبدالحفیظ منصور و انجینرتوریالی غیاثی نیز حضور داشتند. آمرصاحب در مورد گسترش و تقویت مقاومت نظریات و طرح هایی داشتند، اما هیچگاه از ایجاد یک حزب دیگر جدا از جمعیت اسلامی به رهبری خودش سخن نگفتند. هر چند که به معایب و ضعف های سازمانی و شکیلاتی جمعیت اسلامی انگشت می گذاشتند و به رفع این ضعف ها تاکید می کردند.
پس از انتخابات پارلمانی و تشکیل اولین مجلس پارلمان یا شورای ملی در 27 قوس 1384 خورشیدی که نامزدی و رقابت بر سر انتخاب ریاست مجلس نمایندگان یا ولسی جرگه به میان آمد، استادبرهان الدین ربانی که عضویت پارلمان از ولایت بدخشان را داشت به نفع محمدیونس قانونی از نامزدی ریاست مجلس صرف نظر کرد. محمدیونس قانونی عضو ارشد پیشین جمعیت اسلامی از ولایت کابل به پارلمان راه یافته بود و رهبری حزب افغانستان نوین را که در وزارت عدلیه ثبت شده بود، بدوش داشت.
جمعی از اعضای جمعیت اسلامی در داخل و بیرون شورای ملی تلاش کردند تا یک نفر از چهره های شاخص مربوط جمعیت به عنوان نامزد ریاست مجلس وارد رقابت شود. در این جمع، صالح محمد ریگستانی از فرماندهان و یاران نزدیک احمدشاه مسعود در دوران جهاد و مقاومت که نمایندگی پنجشیر را در آن دور مجلس بدوش داشت، نقش اصلی و مهمی را ایفا کرد. او با موفقیت تلاش کرد تا استادربانی را قانع به کنار رفتن از نامزدی ریاست مجلس به نفع محمدیونس قانونی کند و از رئیسان حزب افغانستان نوین و نهضت ملی تعهد گرفت تا آن احزاب در جمعیت اسلامی افغانستان که با برگزاری کنگره یا مجمع عمومی از لحاظ تشکیلاتی و سازمانی، بازسازی و متحول می شود، مدغم گردند.
محمدیونس قانونی به ریاست مجلس نمایندگان رسید و پس از آن موضوع تدویر کنگره و بازسازی جمعیت اسلامی رویدست گرفته شد. یک مجموعه یا کمیسیونی متشکل از اعضای ارشد جمعیت و دو حزب دیگر برای بحث بر این موضوع و به خصوص برای اصلاح و تدوین اساسنامه و مرام نامۀ جمعیت و توحید اساس نامه ها تمام احزاب مذکور و تدویر کنگره جمعیت به ریاست احمدولی مسعود تعین شدند. استادشاداب، عبدالشکور واقف حکیمی، صالح محمدریگستانی و جمعی دیگر از اعضای این کمیسیون بودند. این کمیسیون دو ماه بعد از توافقات قبلی بر سر تدویر کنگره و توحید و تدوین اساسنامه و مرام نامۀ جمعیت اسلامی جلسات کاری خود را آغاز کرد. بحث در این مورد هفته ها ادامه یافت. من(نگارنده) اتفاقاً در چند جلسۀ اخیر کمیسیون که دیگر از آن شور و علاقۀ هفته های نخست کاسته شده بود و تمام اعضای کمیسیون در جلسات حاضر نمی شدند، شرکت داشتم. علی رغم اختلاف و دشواریهای ناشی از تفاوت دیدگاه ها و سلایق و علایق افراد در کمیسیون، توافقاتی بر سر تهیه و تدوین اساس نامه و مرام نامه واحد و میکانیزم برگزاری کنگره یا مجمع عمومی جمعیت حاصل شد. اما حاصل این توافقات، تدویر کنگره جمعیت اسلامی نبود. کنگره بر گزار نشد و هر کدام تقصیر را به گردن دیگری می انداختند. اما تدویر کنگره جمعیت اسلامی هم چنان به عنوان یک خواست و هدف باقی ماند و در سال های بعدی بار دیگر مطرح گردید و گام های نا فرجام و  ناموفقی در جهت انجام آن برداشته شد.

تلاش برای برگزاری کنگره یا مجمع عمومی جمعیت اسلامی افغانستان متدرجاً پس از دومین انتخابات ریاست جمهوری که در 29 اسد 1388 خورشیدی(19 آگست 2009) انجام گرفت، از سر گرفته شد. در این انتخابات، استادربانی رهبر جمعیت اسلامی از دکترعبدالله به عنوان نامزد رقیب حامد کرزی حمایت کرد. شهید استاد ربانی که در صدد نامزدی و حمایت از یک چهرۀ شاخص جهاد و مقاومتِ مربوط جمعیت اسلامی افغاستان برای رقابت با حامد کرزی بود، نخست هیاتی را از اعضای ارشد جمعیت بدور از چشم رسانه ها تعین کرد تا ارزیابی خود را از میان دو تن هریک احمدضیاءمسعود و دکترعبدالله برای نامزدی و رقابت با حامد کرزی ارائه کنند. این هیئات پس از مطالعه و ارزیابی، دکترعبدالله را به عنوان نامزد ریاست جمهوری به رهبری جمعیت معرفی کردند. این در حالی بود که احمدضیاء مسعود بیشتر از همه خود را برای این نامزدی از سوی جمعیت اسلای و رهبری جمعیت مستحق می پنداشت.
استادربانی با قاطعیت از نامزدی دکتر عبدالله حمایت کرد و انتخابات پس از افشای تقلبات گسترده در دور اول به نفع حامد کرزی، با فشار امریکایی ها به دور دوم رفت. اما دکترعبدالله از شرکت در دور دوم انصراف داد و حامد کرزی برای بار دوم به مقام ریاست جمهوری دست یافت.
یک سال پس از انتخابات که هیجانات رقابت دوران انتخابات فروکش کرد و رابطه میان رهبر جمعیت و حامد کرزی نزدیک شد، استاد ربانی به ریاست شورای عالی صلح رسید. این شورا توسط حامد کرزی در 13 سنبله 1389(4 سپتمبر 2010) پس از برگزاری لویه جرگه مشورتی تشکیل شد. پذیرش ریاست شورای صلح از سوی رهبری جمعیت که در انتخابات سال قبل با معرفی و حمایت دکترعبدالله رقابت سختی را با کرزی پشت سر گذاشت و پیروزی او را در انتخابات به چالش کشید، از برخی دیدگاه ها در درون جمعیت اسلامی و جبهۀ پیشین مقاومت اشتباه و قابل انتقاد و اعتراض بود. وقتی من (نگارنده)در ثور سال بعد(1390) استاد را در منزلش واقع وزیر اکبرخان دیدم،  دیدگاه شان را در مورد این انتقاد و نارضایتی پرسیدم. ایشان توضیحاتی دادند که به نکاتی از آن در مقالۀ "گفته ها و ناگفته های حادثۀ شهادت استاد ربانی"، اشاره کرده ام.( http://www.khorshed.org/?p=4074)
استاد از تصمیم جدی خود برای تدویر کنگره یا مجمع عمومی جمعیت اسلامی و تعین کمیسیون تدارک کنگره سخن گفت. در جوزای همین سال(1390) کمیسیون تدارک مجمع عمومی در یک نشستِ متشکل از صد ها نفر اعضای جمعیت اسلامی در هوتل کانتینینتال کابل از سوی استاد ربانی اعلان شد. این کمیسیون که در آن وقت یکصدو یک نفر عضو داشت موظف گردیدند تا کار خود را برای تدویر مجمع عمومی یا کنگرۀ جمیت در کمیسیون های جداگانه و مختلف به انجام برسانند و زمینۀ عملی تدویر کنگره تا چند ماه دیگر آماده شود.
من که یکی از اعضای کمیسیون تدارک کنگره بودم وارد کمیسیون اصلاح و تدوین اساسنامه و مرام نامۀ جمعیت اسلامی شدم. ریاست این کمیسیون را عبدالشکور واقف حکیمی بدوش داشت و شماری از سایر اعضای آن آقایان: سید عنایت الله شاداب، عبدالحفیظ منصور، دکترمحی الدین مهدی، اجرالدین اقبال، مرحوم قاری رحمت الله(فرمانده عمومی سابق جمعیت در ولایت قندوز)، استاد محمد علی و تعداد دیگر.
کمیسیون اساسنامه و مرامنامه دو ماه بصورت پیهم با برگزاری نشست های خود در دفتر مرکزی جمعیت که آن وقت در آغاز سرک دارالامان و نزدیک به چهار راهی دهمزنگ قرار داشت، روی اصلاح و باز سازی اساس نامه و مرام نامۀ جمیت کار کرد. گاهی بحث های تندی میان اعضا در این مورد صورت می گرفت و نظریات مختلف و متفاوتی ارائه می شد. علی رغم آن، مسودۀ اساس نامه و مرام نامه آماده شد تا در اختیار رهبری جمعیت قرار گیرد. کمیسیون های دیگر نیز وظایف خود را در مورد تدویر کنگره انجام دادند.
مجمع عمومی جمعیت اسلامی که قرار بود در اواسط خزان همان سال دایر شود با شهادت استاد برهان الدین ربانی در حملۀ انتحاری طالبان در 29 سنبله 1390 به تعویق افتاد و کار کمیسیون تدارک کنگره متوقف شد.
پس از شهادت استاد ربانی که جمعیت اسلامی ضربۀ سختی را متحمل شد، موضوع جانشینی رهبری و بازسازی جمعیت از طریق تدویر کنگره از مسایل مهم برای اعضای جمعیت بود. بعد از بحث و تبادل نظر، شماری از اعضای ارشد جمیت تصمیم گرفتند که صلاح الدین ربانی ریاست جمعیت را بصورت موقت بدست بگیرد.
در جلسه ای که با شرکت برخی اعضای جمعیت به تاریخ 12 میزان 1390 (4 اکتوبر 2011) در هوتل کانتینیتال دایر شد، صلاح الدین ربانی که آن وقت سفیر افغانستان در ترکیه بود به عنوان سرپرست جمعیت اسلامی افغانستان معرفی شد. محمدنسیم فقیری عضو شواری رهبری و رئیس دارالانشای جمعیت اسلامی با بیان و توضیح این خبر، سرپرستی را در ریاست و رهبری جمعیت اسلامی  امر موقت تا تدویر مجمع عمومی خواند.
صلاح الدین ربانی فرزند ارشد شهید استاد ربانی در این مجلس با پذیرش سرپرستی جمعیت از تعقیب سیاست رهبر شهید جمعیت اسلامی سخن گفت. او به ویژه تاکید کرد که کنگره یا مجمع عمومی جمعیت اسلامی را مطابق برنامۀ استاد شهید رهبر جمعیت برگزار می کند و به ایجاد اصلاحات در تمام عرصه های جمعیت اسلامی افغانستان متعهد می باشد.
از زمان شهادت استاد ربانی رهبر جمعیت اسلامی افغانستان و سرپرستی صلاح الدین ربانی، پنج سال سپری می شود. هر چند در این پنج سال گاه گاهی از ضرورت تدویر مجمع عمومی سخن رفت و به آن تاکید شد، اما این مجمع تا اکنون دایر نگردید.
پرسش اصلی این است که چرا کنگره جمعیت اسلامی پس از شهادت استاد ربانی در طول این پنج سال دایر نشد؟
آیا مجمع عمومی جمعیت اسلامی برای ایجاد اصلاح و تغییر در سازماندهی و ساختار تشکیلاتی برگزار خواهد شد؟
چه کسی و یا چه کسانی در داخل جمعیت اسلامی افغانستان مسئول عدم تدویر کنگره و مانع ایجاد اصلاح و تغییر در جمعیت و تبدیل جمعیت اسلامی به یک حزب سیاسی منظم و مقتدر هستند؟
آیا جمعیت اسلامی افغانستان ظرفیت تبدیل شدن به یک حزب سیاسی منظم و مقتدر را با معیارهای احزاب سیاسی امروزین دارد؟
از نظر آن اعضای جمعیت اسلامی که به ایجاد اصلاح و باز سازی جمعیت و تبدیل آن به یک حزب منظم و مقتدر سیاسی می اندیشند، چگونه این اصلاح و تغییر در جمعیت عملی خواهد شد؟

جناب صلاح الدین ربانی ریاست جمعیت اسلامی افغانستان طی این پنج سالی که سپری شد تا اکنون بگونۀ علنی و رسانه ای در مورد موانع تدویر مجمع عمومی جمعیت سخن نگفت و عوامل اصلی عدم برگزاری کنگره را معرفی نکرد. او هم چنان خود را متعهد به تدویر کنگره جمعیت می داند.   
اما در مورد پاسخ و بحث بر سر اینکه چرا جمعیت اسلامی موفق به تدویر کنگره یا مجمع عمومی برای ایجاد اصلاحات و بازسازی در سازماندهی و ساختار تشکیلاتی خود نشد، و آیا این امر در جمعیت اسلامی ممکن و عملی است یا نه، دیدگاه ها و برداشت های مختلف و متفاوت وجود دارد. در این جا به چند دیدگاه و برداشت عمده اشاره می شود:
1-    برخی به این باور اند و این دیدگاه را مطرح می کنند که در کشورهای اسلامی و حتی کشورهای غیراسلامی شرقی و آسیایی، این فرزندان رهبران احزاب سیاسی اند که بصورت سنتی و معمول جانشین رهبری والدین خود در حزب می شوند. نمونه های آن را می توان در حزب کنگره ملی هند(راجیف گاندی به جای مادرش اندراگاندی) و حزب مردم پاکستان
(بی نظیر بوتو به جای پدرش ذولفقار علی بوتو  بعد بلاول بوتو پسرش به جای مادرش بی نظیر بوتو) و احزاب دیگر در بنگله دیش(شیخ حسینه به جای پدرش شیخ مجیب الرحمن رهبر حزب عوامی لیگ) و حزب بعث سوریه( بشار اسد به جای پدرش حافظ الاسد) و ............ دید که دختران و پسران رهبران حزب جای پدر و مادر خود را در رهبری حزب گرفتند.
در افغانستان نیز وقتی به تنظیم های جهادی و اسلامی نگاه می کنید، به کدام تنظیم اسلامی و جهادی بر نمی خورید که کنگره و مجمع عمومی دایر کرده باشد و رهبری آن به فرد دیگر بیرون از خانوادۀ رهبر انتقال یافته باشد. کدام یکی از رهبران جهادی کنگره تشکیل داده اند و رهبری حزب را در حیات یا پس از حیات شان به غیر از فرزندان خود سپرده اند؟ پیرسیداحمد گیلانی؟ مولوی محمدنبی؟ گلب الدین حکمتیار؟ صبغت الله مجددی؟ عبدرب الرسول سیاف؟ حتی جای قومندانان و چهره های اندک معروف یا دانه درشت تنظیم ها را پسران شان می گیرند و کمر آن ها را برای این جانشینی می بندند. بنا بر این سنت و قانون نانوشته و پذیرفته شده در این برداشت و دیدگاه، تدویر کنگره و انتقال رهبری و حتی بحث بر سر رهبری تنظیم جمعیت اسلامی افغانستان به عنوان تنظیم اسلامی و جهادی، غیر قابل درک و بیشتر یک توطئه در برابر صلاح الدین ربانی تلقی می شود.
2-    برخی به تیوری توطئه باور دارند و از توطئه مخالفان و دشمنان جمعیت اسلامی سخن می گویند که از راه های مختلف مانع تدویر کنگره جمعیت اسلامی و باز سازی جمعیت در جهت اصلاح و تغییر برای اقتدار جمعیت می شوند. لیست این مخالفان و دشمنان هم بسیار طویل است، از مخالفان و دشمنان داخلی تا دشمنان خارجی مسلمان و کافر را در بر می گیرد.
3-    شماری از اختلاف و تفرقۀ درونی به عنوان یکی از عوامل عمده در جلوگیری از تدویر کنگره یا مجمع عمومی جمعیت سخن می گویند. از این دیدگاه، پس از استاد ربانی و احمدشاه مسعود نه تنها چهرۀ دیگری برای رهبری جمعیت اسلامی کاریزمای رهبری ندارد، بلکه تعداد زیادی در داخل جمعیت اسلامی مدعی رهبری اند. این مدعیان رهبری از ترس تصاحب رهبری توسط همدیگر، مانع تشکیل مجمع عمومی و باز سازی و نو سازی جمعیت به عنوان یک حزب منظم و مقتدر سیاسی می شوند. از سوی دیگر، تبدیل جمعیت به یک حزب سیاسی نظام مند و مقتدر با تدویر مجمع عمومی، مانع استفادۀ ابزاری برخی از این مدعیان رهبری در جهت منافع شخصی شان می شود. برای آن ها، جمعیت اسلامی بدون تبدیل شدن به یک حزب سیاسی مقتدر و منظم در جهت سود جویی و بهره گیری، مطلوب و مقبول است.
4-    دیدگاه و تحلیل دیگری در مورد عدم تدویر کنگره و شکل گیری اصلاح و تغییر در جمعیت اسلامی به ماهیت آیدئولوژیک و دینی و مذهبی جمعیت بر می گردد. در این تحلیل و دیدگاه، جمعیت اسلامی و هر تنظیم و گروه دینی و مذهبی دیگر، ماهیتاً نمی توانند به حزب سیاسی منظم به معنی و مفهوم امروزین تبدیل شوند. تلاش و باور برای تبدیل جمعیت اسلامی به عنوان یک حزب منظم و مقتدر سیاسی با معیارهای یک حزب سیاسی امروز، یک تلاش و باور نادرست و غیر عملی است.  
5-    زمینه های نامساعد اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی افغانستان، بنا بر باور و نگرش دیگر، یکی از عوامل مهم در تغییر جمعیت اسلامی و هر تنظیم اسلامی و حزب سیاسی دیگر به حزب سیاسی مدرن و متعارف امروز ارزیابی می شود. شرایط و زمینه در تمام عرصه های حیات، مانع تبارز و شکل گیری جمعیت اسلامی به حزب سیاسی منظم و مقتدرِ مشابه احزاب سیاسی موجود در جوامع پیشرفته است. در تمام سال های نیم قرن اخیر که افغانستان شاهد شکل گیری جریان ها و احزاب سیاسی بود، تنها حزب چپِ دموکراتیک خلق افغانستان با کمک و حمایت حزب حاکم کمونیست شوروی به یک حزب سیاسی مشابه احزاب سیاسی چپ، دارای نظام حزبی و تشکیلاتی بود. این سازماندهی و تشکیلات که در وابستگی مطلق به حزب حاکم کمونیست شوروی قرار داشت، با سقوط حاکمیت حزب کمونیست شوروی و فروپاشی کشور شوروی، نیز درهم شکست و فروپاشید. در حالی که تنظیم های اسلامی و جهادی از نظر سیاسی حتی مورد علاقه و حمایت دولت ها و احزاب سیاسی حاکم و غیر حاکم مسلمان و کافر دنیا در دوران حمایت شان از این تنظیم ها قرار نداشتند تا آن ها را در تغییر به احزاب سیاسی سازمان یافته و متشکل تبدیل کنند.
آیا این دیدگاه ها به عنوان عوامل و موانع اصلی تدویر کنگره و مجمع عمومی جمعیت اسلامی در جهت بازسازی و نوسازی جمعیت به یک حزب سیاسی منظم و مقتدر درست است؟
اگر چنین باشد، چگونه می توان از این موانع عبور کرد و آیا راه گذر از این موانع وجود دارد؟
اگر این عوامل مانع تدویر کنگره جمعیت اسلامی نیست، چه عامل دیگر سد این راه است و راه شکستن این سد چیست؟

شاید بتوان گفت که مجموع عوامل و موانع مورد بحث که قبلاً از آن سخن رفت و یا عوامل دیگری در عدم تدویر کنگره جمعیت اسلامی و ایجاد اصلاح و تغییر در جمعیت و تبدیل آن به یک حزب منظم و مقتدر سیاسی، تاثیر گذار و دخیل است. یا ممکن است یکی از این دیدگاه ها و تحلیل ها، عامل اصلی در عدم برگزاری کنگره جمعیت اسلامی باشد. با توجه به هریکی از این فرض ها و احتمالات، این دو پرسش مهم قابل پاسخ و بحث است:
1-    آیا عدم تدویر کنگره یا مجمع عمومی جمعیت اسلامی در جهت ایجاد اصلاح و تغییر برای تبدیل جمعیت به یک حزب سیاسی منظم و مقتدر، متضمن اهداف و منافع کسانی خواهد شد که مانع تدویر کنگره می شوند و یا از انجام مسئولیت و ایفای نقش خود به نحوی در برگزاری مجمع عمومی و ایجاد اصلاح و تغییر امتناع و احتراز می کنند؟
2-    علی رغم این عوامل متعدد و در هم تنیدگی آن به عنوان عوامل بازدارندۀ جمعیت اسلامی در مسیر اصلاح و تغییر، آیا ایجاد اصلاح و تغییر در جمعیت اسلامی در مسیر یک حزب منظم و مقتدر سیاسی، ناشدنی به نظر می رسد و یا میسر و عملی است؟  
شاید بتوان پاسخ به پرسش اول را از متن حوادث و تحولات سی دهۀ اخیر در میدان سیاست افغانستان دریافت و درک کرد. به آسانی می توان پاسخ این پرسش را از تجربه و شواهدی بدست آورد که در این سی سال همه شاهد آن بودند و همین اکنون نیز پیش چشمان شان ادامه دارد. حتی اگر برخی اعضای ارشد جمعیت اسلامی چه آنکه در درون جمعیت اسلامی و با این نام باقی ماندند و چه آنکه بیرون رفتند و حزب تشکیل دادند و حتی خود را عنصر و چهرۀ مستقل و بزرگتر از جمعیت معرفی کردند، به  کرسی دولتی و قدرت و ثروتی دست یافتند، موقتی و مقطعی بود. نه تنها آن ها به منافع دراز مدت و پایدار دست نیافتند و نرسیدند، بلکه منافع کوتاه مدت شان از این راه، تضمین نشد و ادامه نیافت. از این گذشته، ادامۀ رفتار و عملکرد آن ها در امتناع و احتراز از برگزاری کنگره جمعیت اسلامی و ایجاد اصلاح و تغییر، راه را برای تضمین همان منافع اندک و کوتاه مدت جداگانۀ شان می بندد.
در پاسخ به پرسش دوم می توان گفت که ایجاد اصلاح  تغییر در پدیده های سیاسی و اجتماعی در هیچ زمان و فرصتی، غیر عملی و از ناممکنات نیست؛ هر چند که جبران فرصت های از دست رفته بسیار دشوار و نا ممکن است. برگذاری مجمع عمومی جمعیت اسلامی و شکل دهی اصلاحات و تغییرات در جمعیت در جهت تبدیل آن به یک حزب منظم و مقتدر، به هیچ صورت یک امر غیرعملی و نامحتمل تلقی نمی شود. این ممکن و محتمل باید به یک گفتمان در درون جمعیت اسلامی و میان اعضای جمعیت تبدیل شود و از دل این گفتمان، تشکیل مجمع عمومی و ایجاد اصلاح و تغییر جمعیت اسلامی به یک حزب سیاسی منظم و مقتدر بر آید.