درحد مجالی که امروز داریم تنها می خواهم به یک چشمه ای دیگری از هزاران چشمه ی حقه بازیها ، چشم بندی ها و شعبده بازی های استعمار اشاره کنیم . که از قدیم گفته اند «ازتوبه یک اشاره ..»! البته این یک واقیعتی است مشهود و از مقوله توضیح
انشأالله که گربه است !
ازکجا باید آغازکرد ؟
پیوسته به گذشته قسمت یکصدو چهل وهفتم :
درحد مجالی که امروز داریم تنها می خواهم به یک چشمه ای دیگری از هزاران چشمه ی حقه بازیها ، چشم بندی ها و شعبده بازی های استعمار اشاره کنیم . که از قدیم گفته اند «ازتوبه یک اشاره ..»! البته این یک واقیعتی است مشهود و از مقوله توضیح واضحات که استعمار امروزی و راه بلدان تربیت شده ء بومی شان برخلاف استعمار قرن ۱۹ و بیست با دستاویزهای جعلی ای که به گفته شاعر " هر دم از این باغ بری میرسد...!" با آب مشروعیت مطبوعات سنتی و نهاد های شبه مدنی جامعه و شبکه های بیست وچهار ساعته تلویزیونی عرضه میکنند و با ترویج دروغ و نهادینه سازیی فساد در جامعه آن را در سرتاسر اندام و کالبد فرهنگی ملتها می دمانند . تا جامعه وملتی که دارای ارزشهای متعالی انسانی اند به دنبال زندگی روزمره و درمنجلاب کثیفی از آن اسیر سازد . منجلابی که عزیزترین ارزشهای انسانی در آن فرو میروند . ما ودیگر قلم بدستان جامعه ازهمان آغاز فریاد زده بودیم که اگر درابتدای سقوط آخرین حلقه ای از زنجیر بیگانه گان طماع متوجه نه شویم و هرآنچه را که برای ما می پسندند و دربسته های رنگینی همچون مائده های آسمانی برسر مان نازل میکنند قبول کنیم و بپذیریم روزی خواهند رسید که قاتلان و کسانی را که در کسوت مرشدان مذهبی – متفکران وروشنفکران قلابی عرصه علوم و فلسفه برای کشتار نرم افزاریی ما و فرزندان ما می فرستند و یکجا با گونی های ازپودرامتیازات دالری که تأثیر آن بر انسان ها بیشتر از هرنوع هیروئین و دیگر مواد مخدر است در بسته بندی های زیبا و قشنگ با مهر ولاک وطنی و در میان نسل پرخاشگر ما توزیع میدارند .
در این گونه اوضاع و احوال جامعه و زندگی روزمره اعتیاد بر مصرف نخستین قربانی آن "عصیان" معصومی است که انسانهای آزاده در تمامی مسیر راه پر پیچ تاریخ به حیث عصای راه ترقی و پیشرفت از آن بهره می برد .وقتی یک انسان در قلمرو حیات اجتماعی و ملی فاقد تعرفه های هویت و"عصیان" گردید چنان در آغوش گرم استعمار و نظام بورژوائی قرار می گیرد که وقتی خون فرزندان و برادران شانرا می ریزانند نا خود آگاه فریاد میزند" انشأالله که گربه است !" می بینیم که اکنون وضع مردم و ملت مان شبیه با چنین حال و احوال است و می بینیم که انسان باشنده این سرزمین به موجود نیازمند و محتاجی مبدل شده که تمام وجود اش کاسه گدائی است و برای بقای این زندگی طفیلی نزد هولناک ترین آمیب های جامعه سر خم میکند تا اینکه فقط شکمش را سیر کند . اما همین انسان محتاج وقتی با خود می آید و از بهشت چریدن و نا آگاهی بیرون می پرد ، و بر من کیستم و چگونه زندگی باید کرد پی میبرد ناگهان سگنال های وجدانش که در" بهشت چریدن و نا آگاهی " خاموش بوده اند به حرکت می آید و می فهمد که وی را چگونه دریک " سعادت کثیف ولذت پوچی " زندانی ساخته بود .؟ او در زیر انباری از هیاهوی لذتهای دروغین و مجهول "عصیان" میکند ، آنچه که تنها " آدم " به آن دسترسی دارد . اما نباید تصور نمود که میتوان تنها به اینکه من "عصیان" کرده ام اکتفأ نمود بلکه تناب های این " عصیان مقدس " را با درخت تنومند وجدان جمعی باید بست . زیرا نه میتوان در عصر حاضر تا زمانی که هر احساس و هرآنچه را که در میان ملت و جامعه به نمائیش میگذرانیم به وجدان عمومی تبدیل نه شده باشد درهرمقطعی از زمان امکان فرسوده گی و آسیب پذیری به آن وجود دارد . حالأ به این پرسش می رسیم که چه کسانی و چگونه این مأموریت را باید به انجام رساند ؟ بر ای پاسخ و توضیح این گونه پرسشهای بسیار مهم در زندگی بشر ضروریست که نخست به فقدان و نبود تعریف مشخصی از روشنفکر و مسؤلیتش موجب شده تا فاجعه های بزرگی در حیات همه جوامع شرقی بالاخص ما افغانها بوجود بیاورد . متأسفانه چون تا اکنون مـــا مــــقوله ء " روشنفکر " و " دانشمند " را مترادف هم فرض نموده ایم دچار این اشتباه شده ایم که ندانیم روشنفکر کیست ؟ وقتی از روشنفکر سخن به میان می آوریم باید پذیرفت که روشنفکر اگر بخواهند یا نه خواهند چراغ راه ملتهاست . این درحالی است که می بینیم در سبزه زار افغانستان طفیلی های جامعه و آمیب های گندیده با داشتن چند برگه ای از شبکه های جاسوسی که با مهرو دستخط نامدارترین دانشگاه ها ی دنیا مزین شده است مسؤلیت وضع فاجعه بار امروزی را بر عهده دارند .بنابراین بزرگترین مسؤلیت روشنفکر درجامعه این است که علت اساسی و حقیقی انحطاط جامعه را دریابد و علت واقعی توقف و عقب مانده گی و فاجعه را کشف کند . قدرتهای خونخوار همیشه تلاش کرده اند تا با مستقر ساختن دائمی پایگاهای انسانی میان اقشار و طبقات محروم جامعه قشر و طبقه مرفهی را فریب دهند و به دنباله روی از خویش وادارند .
اکنون در همین افغانستان خود ما رژیم حاکم برمقدرات کشور با سختی تلاش میکند تا چنین وانمود کند که گویا " شهر در امن وامان است " و هرصبح وشام در اجاق تاریخ افغانستان هزم فریب و ریأ را آتش میزند . طبیعی است که ازچنین آتش فریب وریأ خاکستری از نفرت ها وکدورتهای ملی و مذهبی بجا می ماند . نباید فراموش کرد که درآتشکده فاجعه ء بزرگی که دامن نسل ما و دیگر نسل های از ملت مانرا گرفته است هزم فریب وریأ ،با گوگرد دروغ و بهتان روشن می شود . بدون شک ملموس ترین عوارض این وضعیت که انسان معتاد بر زندگی روزمره می گردد ؤقوع و ایجاد حوادث درد ناک واقعی و مصنوعی اند که در مسیر چنین زنده گی ایجاد وخلق میگردند . و باشنده گان یک قلمرو جغرافیاوی هم اگر بخواهند با گذشته اش پیوند داشته باشند ؤقوع حوادث تکان دهنده مانع این گونه تعاملات تاریخی می شوند . روی همین دلیل است که در تاریخ معاصر افغانستان شاهد حوادث تکان دهنده ای هستیم که اگر در یک جامعه ای نورمال مراحل تکامل وپیشرفت بصورت طبیعی پیموده شده باشد و از فرآیند سنت به مدرنیته یا همان پیشرفت نوین و بروز شده انتقال یافته باشند بسیاری از حوادث روزمره بر دیوارهای تاریخ و تمدن جا میگیرند ،
اما ندای آسمانی در قلمرو فطرت انسان در جامعه وتاریخ بر پیوستن نهاده شده است آنگاه که خداوند از تمدنها و زندگی پیشرفته انسان خداگونه تاریخ گذشته بنام کوثر یاد مکند و پیامبر را راهرو راستین چنین خط تاریخ بشری :
إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الأبتر
https://www.youtube.com/watch?v=9FM7ypUSkkk
اما باهزاران درد و دریغ می بینیم که برخلاف این رویه دائمی تکامل جوامع بشری وجود حوادث بی شماری که لحظه به لحظه پیرامون زندگی وحیات جامعه مان بؤقوع می پیوندند ، نسل امروزی ما با ید از حافظه شان حوادث گذشته را پاک کنند تا برای پروراندن موقت حوادث کنونی جا سازی نمایند . اما ندای آسمانی در قلمرو فطرت انسان در جامعه وتاریخ بر پیوستن نهاده شده است آنگاه که