تصاد به معنی مخالفت و ناساگاری در کل دارای دو اصل است: اول طبیعی و ارثی و دوم وضعی و اکتسابی، این اصل اکثراً معجون از دو اصل طبیعی و عیر طبیعی میباشند. اکنون با نگاه مختصر، هر یک از این تصاد ها بررسی میگردد
.
اول: تضاد های طبیعی
سید سمندر شاه نعمتی
جنوری سال ۲۰۱۷
چگونگی فلسفی انواع تضا ها
تصاد به معنی مخالفت و ناساگاری در کل دارای دو اصل است:
اول طبیعی و ارثی و
دوم وضعی و اکتسابی، این اصل اکثراً معجون از دو اصل طبیعی و عیر طبیعی میباشند. اکنون با نگاه مختصر، هر یک از این تصاد ها بررسی میگردد.
اول: تضاد های طبیعی
در این راستا این تضاد ها تشخص میگردند:
۱. تضاد زن و مرد
این تضاد جنبه ای تولیدی داشته و خاص انسان نیست، بلکه نقطه ای مشترکی میان انسان و حیوان می باشد. آن هم به این معنی که نیروی مهر و محبت در دل های انسان باعث ازدواج گردیده، مرد و زن به مجامعت میپردارند و در اثر آن نسل صورت میگیرد. همچنان حیوانات نیز مجامعت نموده و به تولید نسل میپردازند.
۲. تصاد فلسفی از قبیل ایدیالستی و ماتریالیستی
این تضاد طبیعی است ولی جنبه تولیدی ندارد.
۳. تضاد شیرینی و تلخی
این تضاد طبیعی بوده، فاقد تولید است و از خاصیت پدیده ها بشمار میرود.
۴. تضاد روز و شب
این تضاد به مثابه تصاد طبیعی از حرکت وصعی زمین که به دور محور خود می چرخد، بو جود می آید.
۵. تضاد های اقتصادی از قبیل سود و زیان و دخل و خرج
این تضاد ها وضعی استند. هرگاه سود و دخل نسبت به خرج و زیان اضافه صورت بگیرد، ثروت تولید میکند و جامعه را ثروتمند میسازد.
دوم: تصاد های معجون از امر طبیعی و غیر طبیعی
۱. تضاد جنگ و صلح
در این تضاد صلح طبیعی و جنگ در دنیای انسانیت وجود نداشته و انگیزه آن در وجود فیزیکی انسان دیده نمی شود. بنابر آن جنگ خانمانسوز را به کفن نابودی می پیچانیم و در گورستان تاریخ دفن میکنیم. در نتیجه صلح بدون ضد میماند و آنرا به انسان های نسبت می دیهیم که طبیعتاً صلح طلب می باشند.
۲. تضاد مرگ و زندگی
در این تضاد زندگی طبیعی و مرگ در دنیای انسانیت وجود ندارد. بنابرآن مرگ را نیز به کفن نابودی می پیچانیم و به گورستان تاریخ دفن می نماییم. در این صورت زندگی بدون ضد میماند و در جهان فردی و اجتماعی حفظ میگردد. در جهان فردی وقتی که سلول های بدن نه در حد تمام بلکه اکثراً تخریب میگردند، تغییرات ذاتی بو جود می آیند. در این تغییرات انسان از دنیای انسانیت وارد دنیای جمادی میگردد. در این دنیا انسان به حفظ زندگی میپردازد. جهان اجتماعی که از تجمع افراد تشکیل می یابد و روز افزون می باشد، زندگی خود را محفوط میدارد. بیش از شش بلیون جمعیتی که روی زمین زندگی میکنند، شاید این مدعا تلقی میگردد.
۳. تضاد خیر و شر
در این تضاد خیر طبیعی و شر غیر طبیعی می باشد که آنرا انسان ها بوجود آورده اند. شر را به نابودی میسپاریم و خیر بدون تصاد میماند. این خیر بدون تصاد را شامل اخلاقیات می سازیم و انسان را خیرخواه می گوییم.
۴. تصاد نرمی و زشتی
در این جا نرمی طبیعی و خاصیت انسانی میباشد. ولی زشتی را انسان ها از دنیای مجهولات آورده و آنرا دوباره به همان دنیا میفرستیم. در نتیجه نرمی بدون ضد میماند. این نرمی را در اخلاقیات گنجانیده و در نتیجه انسان را نرمش پذیر و حلیم می پنداریم.
۵. تضاد خوب و بد
در این تضاد خوب امر طبیعی و بد ناشی از نفس شیطانی میباشد. هرگاه شیطان را ازخود دور سازیم، از بد نیز بیزار می شویم. در نتیجه خوب که بدون ضد می ماند، آنرا شامل حال تمام موجودات می سازیم و میگوییم که انسان خوب، بلبل خوب و گل خوب، و از این قبیل چیزهای دیگری را بزبان جاری می سازیم.
۶. تضاد وجود و عدم
در این تضاد وجود یک امر طبیعی و عدم در دنیای انسانیت وجود نداشته و یک امر مجهول است. عدم را برخی از فلاسفه به منظور پاسخ گویی به بعضی پرسش هابه میان آورده اند، به این معنی که اگر کسی از ایشان بپرسد که عدم یعنی چه؟ آنها می گفتند که ضد وجود. اگر باز می پرسیدند که وجود یعنی چه؟ آنها پاسخ میداند که ضد عدم. آنها در عقاید فلسفی خویش اظهار می داشتند که انسان از عدم بوجود آمده است. این کاملاً اشتباه بود. زیرا علم تحول اوناع به اثبات میرساند که انسان از حیوان و نبات بوجود آمده است نه از عدم. آن هم به این معنی که امروز انسان گوشت میخورد، شیر و روغن مصرف میکند، از سزیجات استفاده میکند. این مواد دروجود انسان به خون و خون به انرژی تبدیل میگردد. همین انرژی است که در مقاربت های زن و مرد باعث نسل میگردد. طفلی که امروز از مادر زاییده می شود، ۹ ماه، ۹ روز، ۹ دقیقه و ۹ ثانیه پیش حیوان و نبات بوده است. بنا برآن عدم را به نابودی می فرستیم و وجود بی ضد میماند، و آن در دو جهان اجتماعی و جمادی به حفظ زندگی می پردارد. در جهان مادی به این معنی که سلول های انسانی فرد نه به حد تمام بلکه اکثراً تخریب میگردند و تغییرات انسانی را ایجاد می نمایند. در این تغییرات انسان از دنیای انسانی به دنیای جمادی میرود و در این دنیا زندگی خود را حفظ میدارد. جهان اجتماعی از تجمع افراد شکل میگیرد و روز افزون می باشد. انسان ها در این جهان زندگی خود را محفوظ میدارند.
۷. تصاد علم وجهل
در این تضاد علم یک امر اکتسابی و وضعی و به معنی وقوف و آگاهی است و جهل در دنیای انسانی وجود ندارد. پس جهل را می توان به جهان مجهولات تحویل داد و علم را بی ضد گذاشت و آنرا در هدف نزدیک انسانی که عبارت از کارکردن است مورد استفاده قرار داد.
۸. تضاد هستی و نیستی و تضاد بود و نبود
این تضاد ها مانند تضادهای عدم و وجود اند که قبلاْ به تفصیل توجیه یافتتند.
حیف و صد حیف که امور پاکیزه در عنوان تضاد با امور نامعلوم و مجهول آلوده گردد و نظم اجتماعی را متشنج سازد.