بهانه ای برای تکملۀ باقی مانده های دلیل این تغییر چیست

بارز صاحب بسیار عزیز و ارجمند پس از سلام و احترام بی پایان خدمت تان عرض شود که یاداشت مختصر شما بهانه ای شد تا از فرصت بسیار محدودی که برایم فراهم شده است، باوجود کمر دردی بسیار شدید، نکاتی را منحیث تتمۀ کلام توضیح کنم

:

سیدهاشم سدید
21.01.2017

بهانه ای برای تکملۀ باقی مانده های دلیل این تغییر چیست
(بارز صاحب بسیار عزیز و ارجمند)

پس از سلام و احترام بی پایان خدمت تان عرض شود که یاداشت مختصر شما بهانه ای شد تا از فرصت بسیار محدودی که برایم فراهم شده است، باوجود کمر دردی بسیار شدید، نکاتی را منحیث تتمۀ کلام توضیح کنم:
1ـ صحتمندی و نیکو حالی تان را همیشه از خدا می خواهم؛ حتی اگر مرا زیر بار سنگینی از پرسش های متواتر و پیچیده قرار بدهید. پرسش های داهیانۀ اندیشمندانی مانند شما، اگر جواب آن ها از فهم من بلند هم باشند، حداقل کاری که می کنند این است که انسان های مثل مرا به فکر وا می دارند، که خود کاری ست بس عظیم، بااهمیت، سازنده و ارزنده. به نظر من لذتی بزرگتر از همصحبت شدن با متفکرین و اندیشمندان واقعی درجهان وجود ندارد.
2ـ توضیح این مطلب را نظر به برخی از نوشته های قبلی خویش لازم می دانم، گر چه در نوشتۀ شما محترم چیزی در آن باره به صراحت نیامده است، که منتقدان واقعی، همان گونه که شما هم می دانید، هیچ گاه و هیچ چیزی را سیاه یا سفید نمی بینند. هیچ دین، مکتب، ایدئولوژی یا جهانبینی سرتاسر و به صورت مطلق درست یا نادرست نیست. ندیدن جنبه های مثبت و منفی مطالب گوناگون یک باور دینی ـ سیاسی ـ فلسفی و...، و نگفتن آن ها همان گونه که هستند، یا گفتن یک جنبه و مکتوم داشتن جنبۀ دیگر آن معمولاً نشان از تعصب، غرض یا خصومت شدید و بیمورد نسبت به آن مطلب دارد. چنین کاری، کار یک منتقد واقعی و انسان متعهد نیست. دین اسلام مجموعه ای است از قوانین و باورهای متکثر و مختلف زیر یک عنوان، یعنی اسلام. اسلام دینی ست (همینطور سائر ادیان، باورهای فلسفی، سیاسی، اجتماعی و...) متشکل از ده ها موضوع، نظیر خداشناسی، خلقت هستی، خلقت و مرتبت انسان، نظم جمعی و روابط  و وحدت اجتماعی، بهداشت و تعلیم و تربیت، رفتار نیک و حفاظت با/از کودکان، ازدواج و طلاق، تجارت، سیاست، صلح و جنگ، بحث دوزخ و جنت، وجود موجودی به نام شیطان، رقابت خدا و شیطان، معاملات، عبادات، اخلاقیات، مسائل خانواده، رابطه و حقوق زن و مرد، حقوق کودک، حقوق مسلمانان و غیرمسلمانان در جامعۀ اسلامی، حکومت داری، قضاوت و... که متأسفانه با بسیاری از این مسائل حتی امروز برخورد عقلانی صورت نمی گیرد، چه رسد به هزار، هزار و دو صد سال قبل.
شاید من در برداشتی که از کلیسای آن زمان نموده ام اشتباه کرده باشم، ولی هر چه فکر می کنم قادر بدان نمی گردم که چیزی را که نشان از برخورد عقلانی کلیسا با قضایای یاد شده در بالا در آن وجود داشته باشد، در آن دوره کشف کنم. از شما محترم بسیار دوستانه توقع دارم که با ذکر یکی دو مثال از برخورد عقلانی کلیسا با مسائل یاد شده در آن عصر، مرا از اشتباهی که نموده ام بیرون کنید.
به فکر شما عزیز کلیسا کم و بیش یک هزار سال پیش با همه این مسائل عقلانی برخورد می کرد، ولی به فکر من اگر برخورد کلیسا با قضایای فوق مبتنی برعقلانیت و آزادی و احترام به حقوق عموم مردم و بر بنیاد معرفت می بود، هیچ وقت آن همه وسائل وحشت انگیز شکنجه های ظالمانه، مانند "گاو برنجی"، "لولۀ تمساح"، "گهوارۀ یهودا"، "له کنندۀ سر" و... و انواع سلاخی هائی که در دوران قرون وسطی، به خصوص در دوران تفتیش عقاید رواج داشت و سوختاندن کم و بیش سی هزار زن به نام ساحر و... به وجود نمی آمد و در تاریخ ثبت نمی شد. آیا وادار کردن گالیله به توبه، با آن که نظرش در مورد کروی بودن و حرکت زمین درست و صواب بود، از روی عقلانیت و معرفت به حقیقت بود؟ یا تکفیر کوپرنیکوس؟ و یا سوختاندن جوردانوبرونو ها و کارنسکوها و وانینی ها و خفه ساختن ده ها هزار انسان در آب و به دار کشیدن ها و...؟ همه این وحشی گری ها ناشی از جهالت و از روی تعصب بود؛ چیزی که هم ابتدا و هم انتهای بلاهت و بی خبری و سفاهت و نادانی ارباب کلیسا را نشان می دهد.  
عقلانیت و دانش امروزی ثابت نموده است که نه زمین مرکزهستی ست و نه انسان سبب اصلی پیدائش آن بوسیه خدا. مگر کلیسا به تأسی و تأئید نظر ارسطو و بطلیموس، که مطابق به مزاق کلیسا بود، زمین را مرکز کائنات نمی خواند و انسان را سبب اصلی پیدائش تمام خلقت نمی نامید! کدام یک از این تصورات پایۀ عقلانی داشت و دارد؟
درست است که هیچ دینی با این همه مسائل (برخی تا همین اکنون) برخورد عقلانی نداشته است، اما درخصوص مسلمانان در آن دورۀ خاص این واقعیت را نمی توان نادیده گرفت که با اندیشمندان و عقلاء با سعۀ صدر پیش می آمدند. خرد خانه ها و کتابخانه ها و مراکز تعلیمی و تحصیلی و علمی می ساختند و در پی توسعۀ آن ها بودند و علماء و دانشمندان و محققین و صاحبان حرف و فنون را حمایت می کردند. مأمون، خلیفۀ عباسی، یعنی بالاتر ترین مرجع دینی، براساس نوشته محمود ایوب از پوهنتون تمپل، اولین کسی بود که "نخستین موسسه ی آموزش عالی در جهان اسلام و غرب را بر پا کرد." زمانی که او به قدرت رسید، چیزی کم 12 صد سال پیش، اروپا بنابر صد ها نوشته از صد ها مؤرخ و محقق و دانشمند در تاریک ترین دوران حیات خود، بیشتر به دلیل تشبثات کلیسا در امور زندگی جوامع اروپائی، قرار داشت. مأمون، خلاف آنچه در اروپا رواج داشت، به دانشمندان و اهل علم و کتاب و قلم ارج می گذاشت؛ مقام آن ها را بالا برد؛ مجلسی برای بحث و گفتگو در دربار برای آن ها تشکیل داد که خود نیز با علاقۀ فراوان در آن ها اشتراک می کرد؛ و همانطور که گفته شد با ساختن مراکر تعلیمی و تحصیلی و گردآوردن دانشمندان و تشکیل کتابخانه ها تا می توانست به ترویج علم و دانش پرداخت. خانم مانجی در جائی از کتاب یاد شده اش در باب مأمون نوشته می کند:
"باز می گردم به بغداد، تا این نکته را روشنتر کنم. مامون ــ خلیفه قرن نهم ــ یاد تان هست؟ او به قرائتی از اسلام معتقد بود که اندیشه عقلانی را گرامی می داشت... از همه مهمتر، خداشناسی مامون، بر اختیار همه انسان ها تاکید داشت. بسیار خوب. اما همین آدم دست به کار غریبی زد که هم مغایر اختیار بود و هم تفکر عقلانی: دستور داد همه ی مقام هایی که با قرائت خودش از اسلام مخالفند، تفتیش عقیده بشوند. عده ای از مخالفان را به زندان انداخت و گروهی را هم داد تازیانه بزنند..." (فرق جامعۀ روحانیت بر سر اقتدار در اروپا با جامعۀ روحانیت بر سر اقتدار در سرزمین های اسلامی را باید به دقت ملاحظه کرد! در یکی مردم برای آن سوزانده می شوند که عقلانی فکر می کنند و در دیگری برای آن تعقیب می شوند و به زندان می روند و تازیانه می خورند و جان شان را از دست می دهند که حاضر نیستند با قضایا برخوردعقلانی داشته باشند. ببینید فاصله وسیع و غیرقابل باور میان دو نظر و دلیل دو برخورد را!)
فرق دیگر این بود که کلیسا بین خدا و انسان با مطرح کردن پاپ فاصله ایجاد می نمود و اسلام، می کوشید این فاصله را با ایجاد ارتباط بین خدا و تک تک انسان ها از بین ببرد. فرق دیگر توصیۀ سخت کوشی در دین اسلام است، که با تأسف روحانیت منحط مورد حمایت شاهان، که از اوتوریتۀ خاصی در جوامع اسلامی برخوردار بودند، خلاف روحانیت مترقی که می گفت : "دینی که ضد عقل است، طرد کردنی است"، هیچ گاهی، نه در آن زمان و نه امروز، آن را جدی نگرفتند، زیرا با سخت کوشی و رشد فهم و دانش انسان ها، هم قبر روحانیت منحط کنده می شود  و هم قبر حامیان کوچک و بزرگ و رنگارنگ آن ها.)
مأمون را همین دسته از روحانیون بالاخره با همدستی مردم بی خبر و بی سواد مجبور به تمکین در برابر خواسته های ارتجاعی خویش ساختند؛ تا این که در آخر های دوران حکومت وی همه اندیشه های سالم وی رو به سر و ته شدن گذاشت؛ و تا آن که جانشین او حکم کرد: "نپرسید چطور؛ فقط بپذیرید!"، یعنی بر در اندیشه و خرد قفلی زدند که سوگمندانه دیگر تا امروزۀ روز باز نشد!
همان گونه که یاد شد، نباید همه چیز را سیاه و سفید دید! در این طرف هم تشدد و نابردباری و صحنه های خونباری وجود داشته است، اما با همه درد ها و دریغ ها برای کم و بیش پنج صد سال رگه های از مدارا و دانش پروری و تفکر عقلانی در این جا به مراتب نسبت به اروپای آن دوران مشاهده می شود؛ که خود اروپائیان نیز، البته آن هائی که دارای انصاف اند و از روی مسوولیت در برابر حقیقت و علم مجبور به گفتن واقعیت ها هستند، به برتری فکری و برتری تمدن و فرهنگ مسلمانان و سهل گیری، نسبت به آنچه در اروپا دیده می شد، اعتراف کرده و اعتراف می کنند. یکی از این اندیشمندان باوجدان و مسوول و واقعگرا و منصف پروفیسور خانم زیگرید هونکه است که جناب مایار صاحب از وی در نوشتۀ زیبای شان یاد نموده و برشی از نظریات شان را نقل فرموده اند.
در اینجا به نظریات چند اندیشمند مشهور دیگر غرب، به شکل نمونه، علاوه بر آنچه در بخش های اول و دوم مقالۀ "دلیل این تغییر چیست" و علاوه بر آنچه در نوشته روشنگرانۀ جناب مایار صاحب آمده است، برای متبلور ساختن این حقیقت که مسلمانان آن زمان نسبت به غربیان در جایگاه تمدنی ـ فرهنگی بهتری قرار دشتند، با استفاده از محدود کتاب های دست داشته و مقالات متعددی که در اینترنیت موجود اند، می پردازم:
•    آقای سیدیو مؤرخ فرانسوی می نویسد: "مسلمان‌ ها از حیث اخلاق، علوم و فنون بر مسیحیان مزیت داشته و به مراتب از ان ‌ها بالاتر بودند و از ممیزات ان ‌ها نسبت به اقوام دیگر، که در واقع جزء مفاخر آن ‌ها باید شمرد، یکی محترم ‌شمردن نوع انسانی بوده است”. (از کتاب تاریخ تمدن اسلام وعرب، گوستاولوبون، فیلسوف جامعه شناس و مؤرخ فرانسوی.) درجای دیگری ( مقاله ای در اینترنت) از قول آقای سیدیو نوشته می کنند که: "پیشرفت کنونی اروپا مرهون علمی ست که اسلام در سراسر شرق وغرب منشترساخت و به راستی باید اعتراف کرد که مسلمانان استادان اولیۀ ملت های اروپائی بوده اند."
•    خود گوستاو لوبون در مورد مسلمانان و اروپائیان به این باور بود که: "احساس رقیت و بندگی در مردم اروپا آن ‌ها را حاضر به اطاعت هر فاتح و کشور کشایی کرده بود و مردم از وضعیت بی ‌توجهی حاکمان مستبد به رعایا و نفاق و اختلافات درونی به تنگ آمده بودند و از این جهت فضا برای جذب تمدن جدید [اسلامی] کاملاْ آمده بوده..." در جائی دیگر همین شخص نوشته می کند: "آنچه که در کتاب های شیمی می نویسند که لاوازیه به وجود آورنده این علم است درست نیست. اگر لابراتوار های هزار سال پیش مسلمانان و اکتشاف های مهم آن ها در این علم نمی بود، هیچ وقت لاوازیه نمی توانست {در این علم} قدمی به جلو بگذارد."
•    دکتر ویل دورانت که تقریباً تمام عمر خویش را وقف نوشتن کتاب 11 جلدی تاریخ تمدن نمود، در این باره با آقای گوستاو لوبون هم عقیده است. آقای دورانت در خصوص پیدائش علم کیمیا به این نظر است که کیمیا به عنوان یک علم، تقریباً از ابتکارات مسلمانان است.
•    پروفیسور زیگرید هونکه آلمانی، زنی که سال ها بعد از جدا شدن از شوهرش که یکی از ماموران بلند پایۀ سازمان مخوف اس. اس. بود، در شهری به نام "تانگر" در مراکشی دوران سال های 1942 زندگی می کرد و حکومت مصر نیز از کارکرد های او در رابطه با دین و تاریخ اسلام تقدیر کرده است، در جائی از کتاب "فرهنگ اسلام در اروپا" نوشته می کند: "ابتکارات مسلمان‌ها؛ هم ‌چون اختراع چاپ، اسطرلاب، قطب‌ نما، کشف فرمول باروت، کشف گردش خون، صنعت کاغذ سازی، صنعت کاشی‌ سازی و ده ها ابتکار دیگر نشان ‌گر عشق آنان به آموختن علم و فنون است."
•    پروفیسور آن ماری شیمل آلمانی، زن اسلام شناس و شرق شناس در رابطه با دین اروپائیان نسبت به اسلام می گوید: "تصویری که اروپای قرون وسطی از اسلام و پیامبر آن، محمد، در ذهن دارند، حقیقتآ مخدوش و تحریف شده است."
•    ولیام مونتمگری وات، بزرگترین مفسر غیراسلامی اسلام در غرب، استاد زبان عربی و مطالعات اسلامی، به صراحت می‌ گوید:"هنگامی که انسان تمام جنبه ‌های درگیری اسلام و مسیحیت در قرون وسطی را در نظر بگیرد روشن خواهد شد که تاثیر اسلام برای جامعۀ مسیحیت بیش از آن است که شناسایی شود. اسلام نه تنها در تولیدات مادی و اختراعات تکنولوژی اروپا شریک است و نه تنها اروپا را از نظر عقلانی در زمینه ‌های علم و فلسفه برانگیخت، بلکه اروپا را واداشت تا تصویر جدیدی از خود به وجود آورد." وی در جای دیگری می ‌نویسد: "ما باید به مدیون‌ بودن عمیق خودمان به اسلام و عرب اعتراف کنیم. (مقاله تمدن اسلام و غرب، اسمر جعفری، ص 20). همین نویسنده قبل از این مطلب، در صفحۀ 18 مطلبی دارد به این مضمون: "الف) جنگ های صلیبی: امپراتوری روم به تحریک کلیسا ها از سال 489 هجری حمله گسترده ای را به غرب دنیای اسلام آغاز کرد (سوریه، فلسطین و ترکیه). این جنگ ها به قصد فتح بیت المقدس آغاز شد و تا سال 668 ادامه یافت (طی دو قرن)، که در این دو قرن هشت جنگ طولانی بین آن ها درگرفت. این جنگ ها آثار تخریبی بسیار زیادی در ممالک مسلمان بوجود آورد، ولی از آنسو بخاطر حشر و نشر موقت مسیحیان با مسلمانان و اقامت آن ها طی این جنگ ها در سرزمین های اسلامی اروپاییان قرون وسطا را برای ورود به دورۀ جدیدی از تمدن آماده کرد و موجب پیشرفت علمی ـ صنعتی و فرهنگی آن ها شد و بدون این که خود توجه داشته باشند آداب و فرهنگ مسلمانان را با خود به غرب بردند. فرهنگ توجه به زندگی در دنیا و استفاده از زیبایی ها و نعمت های آن برای قرون وسطایی ها فرهنگ نو و جدید بود که منشأ تحولات زیادی در غرب گردید. حتی اروپاییان در آغاز پیشرفت تمدن جدید خود برای فروش کالا های خود از مارک های تقلبی، که نشان دهنده تولید کالا در جهان اسلام بود استفاده می کردند، به گونه ای که صلیب هایی با نشان "الله" در آن دوره دیده می شود که فروشندگان سعی داشته اند به خریداران بقبولانند که این جنس از سرزمین های اسلامی آمده است."
 
ادامه دارد