به مناسبت سی و هفتمین سالگرد جاودانگی محمد طاهر بدخشی، به تاریخ ۲۴عقرب ۵۱۳۹خ محفلی در شهر فیض آباد ولایت بدخشان، به ابتکار شورای ولایتی بدخشان حزب آزادگان افغانستان، در تالار ریاست اطلاعات و فرهنگ آن ولایت برگزار گردید. به همین مناسبت
به مناسبت سی و هفتمین سالگرد جاودانگی محمد طاهر بدخشی، به تاریخ ۲۴عقرب ۵۱۳۹خ محفلی در شهر فیض آباد ولایت بدخشان، به ابتکار شورای ولایتی بدخشان حزب آزادگان افغانستان، در تالار ریاست اطلاعات و فرهنگ آن ولایت برگزار گردید. به همین مناسبت
اینجانب یادداشتی را خدمت کمیته تدارک محفل یادشده ارسال نموده بودم. خدمت علاقمندان آن مرحومی تقدیم می نمایم:
هرکه گوید او منم، او من نشد
خوشه ی او، لایق خرمن نشد
من مشو از من بشو، تا من شوی
خوشه شو، تا لایق خرمن شوی...
(مولانای بلخ)
به نام آزادی و عدالت، که آفریدگار هستی، به هر دو تاکید دارد.
حضار محترم و گرامی ! نخست، می باید از برگزارکنندگان این همایش قدردانی نمایم و به شما اشتراک کنندگان معزز درود و سپاس گویم.
ممکن شما، هر یک از گران مایه ها، به نحوی درباره افکار، اندیشه و عملکردهای روانشاد محمد طاهر« بدخشی »، همچنان جان باختن، راه و رسم او معلوماتی داشته باشید. اینجانب به سهم خویش، به چند و چونی- چند مسئلۀی فکری و عملکرد آن مرحومی، اشارۀی کوتاه می نمایم.
اشاره: در نیمه دوم دهه چهل خورشیدی در شرایط به ظاهر نیمه دموکراسی (آنهم در شهر کابل) و در واقعیت امر، حاکمیت استبدادی قرون وسطایی و عقبمانده شاهی در افغانستان بیداد می کرد. فقر- تنگدستی، مرض، بیسوادی، امتیاز و تبعیض، بی خانه گی، بی لباسی، مرگ و میر، امنیت قبرستانی - دامن اکثریت نزدیک به کل مردم کشور را فرا گرفته بود. محمد طاهر « بدخشی »، در چنین شرایط رقت بار، اوضاع و احوال ناگوار کشور، به زمامداران حاکم، اهل سیاست و مردم جامعه هوشدار داد:
یک: افغانستان، خانه مشترک همه اقوام و ملیت هاییست، که در آن زیست دارند. این اقوام و ملیت ها صرف نظر از تفاوتهای تاریخی، فرهنگی، کمیت، سمت و زبان باهم برادرند. اما تحمیل سیاست امتیاز و تبعیض حکام و زمامداران، باعث نابرابری در زندگی آنها شده و بایست به سیاست امتیاز و تبعیض پایان داده شود تا زمینه برابر زیستن اقوام و ملیتها فراهم گردد. هوشدار داده بود، پیامد دوام چنین سیاستی (امتیاز و تبعیض) فاجعه می آفریند. با تأسف سیاست امتیاز و تبعیض ادامه یافت و فاجعه آفرید و از کران تا کران جامعه ما در آتش افروخته شده ناشی از نابرابری و امتیاز و تبعیض می سوزد.
دو: « بدخشی »، سیاستمداران و زمامداران کشور را بر حذر داشت، نه باید برای منافع خود، گروه، طایفه، قبیله، قوم، سمت و برای حفظ قدرت و یا رسیدن به حاکمیت، به بیگانه ها دست طمع دراز کرد و دستنیگر آنها گردید. تاکید داشت، چنین کاری (بیگانه پرستی) نتیجه اش، پایمال ساختن سرزمین و مردمان آن خواهد بود. با دریغ و درد، حلقات چند با پذیرش بیگانه و بیگانه پرستی، توام با تقدم منافع فردی، گروهی، تباری، روزگاری مردم و سرزمین ما را بی حد زار و خراب ساختند و این روند همچنان ادامه دارد.
سه: « بدخشی »، ندا سر داد، نه باید دین اسلام و مذاهب پذیرفتۀی مردم سرزمین را وسیله ابزار حکام، قدرتها و منافع شخصی و گروهی خود قرار داد وشکنندگان قسم به قران را، نباید سایه خدا خطاب کرد. ناظر بودیم و هستیم، چگونه به ارشادات الهی بازی و بی پروایی صورت گرفت. در نتیجه مایه سرافکندگی ما و مردم ما در جهان گردید. پای افراطی ترین اندیشه ها به این مرزبوم کشیده شد و افغانستان از جمله به لانه اندیشه های طالبانی، داعشی وغیره تبدیل گردید و فاجعه ناشی از این تفکرات ادامه دارد.
چهار: « بدخشی »، می گفت – در کل زحمتکشان، کاسبان و مولدین، ایجادگر نعمات تداوم زندگی مردم جامعه ماست ( «کاسب دوست خداست» ) و نه باید آنها را در فقر، مرض، بی لباسی، بیسوادی، در تنگدستی قرارداد و نباید آنها را از حق تعیین سرنوشت خویش محروم ساخت. اما دیده شد، چگونه از مردم و از نام مردم، نظام های شاهی، جمهوری، کودتایی، جهادی - اسلامی، طالبی و دموکراسی سوء استفاده نمودن و مردم بیچاره، هیزم سوخت جنگهای آزمندانه ایشان گردید. صرف به نقش سمبولیک آنها (مردم) اکتفا گردید و بس. به همین لحاظ، مردم به همه گروه ها و حلقات ابراز بی باوری و شک دارند.
پنج: « بدخشی » باور داشت، حاکمیت انحصاری تک تباری، تک حزبی و گروهی راه بجای نمیبرد. تفوق طلبی و برتری خواهی بس است. باید قدرت، ثروت و همه داشته های مادی و معنوی این سرزمین، متوازن برای همه مردم ساکن آن باشد و زمینه رشد یکسان به همه مردمان این مرزبوم مساعد گردد. نباید هیچ کس خود را، در خانه پدری ( افغانستان ) خویش، بیگانه و نا برابر حساب کند. اما، حاکمیتهای تک حزبی و تک قومی گسترده گردید. همچنان مافیایی رنگارنگ قومی و تنظیمی عرض وجود کرد، شبکه های پیچ در پیچ استخباراتی به آن افزوده شد. مردم و نیروهای میهن دوست در تارهای تنیده عنکبوتی مرئی و نامرئی چنان پیچیده شد و مجال برای رهایی از این تارهای تنیده دشوار به نظر می رسد.
شش: «بدخشی» تلفیق ارزشهای فرهنگی جامعه شرق و دست آورد های تخنیک و تکنالوژی غرب را برای رشد، شکوفایی و اقبال مرد جهان سومی با اهمیت می دانست و یکی را بدون دیگری برای جامعه خویش ناکافی و نادرست میشمرد. دیده شد چگونه، افکار طالبانی و هم مانند آن ، بر یکی (فرهنگ شرق) بدون در نظر داشت ارزشهای آن تکیه کرد و تکنوکراتها و هم مانند آن، بر دیگری (خامه های غرب) بدون درنظرداشت ارزش های جهان شرق پای فشرد. در نتیجه هر دو نا هنجاری های بی شماری آفریدند. یکی از بهشت خیالی دنیا را بر مردم جنهم ساخت و دیگری برای دنیای مادیات آتشکده انسان سوزی خلق نمود.
هفت: « بدخشی »، به اعتقادات خویش سخت باورمند بود و برای تطبیق آن سخت پای میفشرد. « بدخشی » از برای باورها و اعتقادش از حیات فرزند چشم پوشید و از جان خود صرف نظر کرد. اعتقاد خود را به هیچ چیزی مبادله نکرد. زمانی برایش پیشنهاد گردید، تو و فرزندت رهایی خواهی یافت و بایست اقرار کنی یا بنویسی ( اندیشه های ارائه شده ات نادرست و ناصواب است). طاهر « بدخشی » به این پیشنهاد پوزخند زد و نه گفت و به درستی اعتقادش پای فشرد (۱). زمانی برایش گفته شد، حاکمیت تنظیم صفحات شما ( ایالت های شمال کشور) از آن توست، همکار ما- باش. « بدخشی »، نه گفت، این عمل را سرآغاز تجزیه کشور شمرده بود (۲). و زمانی دیگر، مقام دوم حزبی و دولتی در حال عبور (شش جدی ۸ ۵ ۱۳خ) برایش پیشنهاد گردید (۳) « بدخشی » این درامه ها را به تمسخر گرفت و نه گفت. « بدخشی » در جریان این همه داد و بیداد، از مرگ خود، درست آگاه بود(۴). سرانجام حلقات چند به هدایت کعبه آمال شان، محمد طاهر « بدخشی » را به جرم آزاد اندیشی به جرم عدالت خواهی و به گناه تسلیم نشدن، توسط حفیظ الله « امین » و باند تمامیت خواه اش در هشت عقرب ۱۳۵۸خ تیرباران نمودند. روح همه رفتگان شاد باد و یادشان گرامی باد.
در پایان میخواهم بگویم، چنین گردهمآیی ها ارزنده و صوابی چند در خود نهفته دارد. چه بهتر ضمن دایر کردن چنین محافل و گرد همآیی ها، اسناد، مدارک و داشته های رنج تفکر مرحوم « بدخشی » و تجربه های او، یاران و ادامه دهندگان راه او و در مجموع جنبش میهنی را جمع آوری نمود، آنها را سبک و سنگین کرد و مجموع داشته ها و اندوخته های یاد شده، منحیث تجارب کار و زحمت و نتیجه خون قربانیان رزم و پیکار چندین دهه، به جامعه و نسل جوان ارائه گردد تا در پرتو تجارب گذشته گان و تجارب حال، بتوان گامهای فردا و پس فردا را درست و با دقت برداشت.
به نکته دیگری می خواهم اشاره داشته باشم، و آن کرختی و بی حالی و یا کم حالی حزب آزادگان افغانستان است و باید، این بن بست را شکست. اینکه ارزشها جهانی، منطقۀی و کشوری در اثر موجودیت و نفوذ شبکه های مافیایی، استخباراتی و نیروهای استحمار ساز در همه سطوح سایه افکنده و مافیایی رنگارنگ دمار از روزگارمردم و عناصر میهن دوست و شخصیتهای عدالت خواه برآورده و همه عرصه ها را برای آزادگان و درست اندیشان تنگ و تنگ تر ساخته امریست روشن و قابل لمس. اما می شود در حد ممکن به تلاش و تپش سیاسی، تشکیلاتی و عرصه های لازم هم مانند دست زد و زمینه تفاهم و همکاری را با حلقات و شخصیتهای رسالتمند هموار و مساعد گردانید و از این طریق حداقل به آگهی و سمت دهی بخش های سردرگم مردم جامعه کمک کرد و از تکرار به دام افتیدن مردم سرزمین، که به عوض آب – پیهم پی سهراب رفتند، جلوگیری نمود. این حداقل و حداکثر کاریست شدنی و در ضمن امر بزرگیست در شرایط کنونی و باید به آن دست یافت. قابل یادآوری می دانم، اینجانب در مشورت و تفاهم با تعدادی از دوستان در کشور کانادا، برای برون رفت از بن بست کنونی عرصه های زندگی حزب آزادگان بعد از آخرین نشست شورای رهبری حزب آزادگان عنوانی رهبری محترم حزب، مسائلی چند را مطرح ساختم. البته در صورت توجه به محتوای آن، می تواند سرآغاز حرکتی باشد به سوی سازنده گی... موفق و کامگار باشید.
۱- صحبت خصوصی دو تن از اکادمسین های تاجیکستان.
۲– نوشته حضرت وهریز، سایت کابل ناتها، حوت ۱۳۹۳خ و تارنمای خراسان زمین ۱۲ حوت۱۳۹۳خ.
۳– صحبت خصوصی، همانجا.
۴– یادداشت زندان نوشته سلطان علی کشتمند.
ختم