مفهوم  "زندگی" در بطن تعاملات قوانین

زمانی که سخن از "زندگی" و در پیوند با آن وقتی که سخن از "انسان و قوانین" به میان می آید، تعریف آنها را بی لزوم نمی بینم: 

دانشوران در درازای تاریخ برای زندگی هیچگونه تعریفی قایل نگردیده اند

سید سمندر شاه نعمتی
۲۰۲۸ فبروری ۲۰۱۷
مفهوم  "زندگی" در بطن تعاملات قوانین

زمانی که سخن از "زندگی" و در پیوند با آن وقتی که سخن از "انسان و قوانین" به میان می آید، تعریف آنها را بی لزوم نمی بینم: 
دانشوران در درازای تاریخ برای زندگی هیچگونه تعریفی قایل نگردیده اند، ولی روی آن علم بنا نهاده اند. تا وقتی که اصل معضل ناشناخته و غیر مشخص باشد، علم روی آن کدام نقشی را بازی نمی کند. اما، طوری که دکتر عابدین بارز مینویسد، "قوانین جمع قانون است و قانون عبارت است از حکم یا مجموعه ای از احکام که جامعه به منظور تنظیم روابط سیاسی-اجتماعی، جامعه افراد خود را به اطاعت از آن موطف و ملزم میکند. قانون زاییده شکل زندگی انسان است." *
چون زندگی انسان دایماً تغییر میکند، قانون نیز پیوسته در تغییر می باشد. هر تغییر اساسی قانون بعد از وقوعِ یک انقلاب اجتماعی صورت میگیرد. قوانین را میتوان قابل احترام دانست که برای تامین منافع اکثریت تدوین شده باشند.  این قانون وضعی است، نه طبیعی. اما قوانین طبیعی دو گونه اند: یکی قانون تنازع بقا و دیگری قانون مهر و محبت. این قوانین بحدی گسترده و تغییر نا پذیر اند که در بطن قانون تنازع تمام موجودات طبیعی تلاش میورزند تا "مواد لازمی معیشت" را بدست آورده تا صرف کرده و زنده بمانند. ولی تلاش ها فرق میکنند. در این راستا حیوانات هم بر دو قسم اند: یکی اهلی و دیگری وحشی.  حیوانات اهلی از قبیل اسپ و گاو، خر و شتر، گوسفند و بز و یا انواع پرندگانی که با انسان ها الفت دارند و مورد کاربرد انسان ها قرار میگیرند و مواد خوراکی آنها را انسان ها آماده میسارند. اما حیوانات وحشی نیز به دودسته تقسیم میگردند: دسته ای قوی و دسته ای ضعیف. حیوانات قوی پیوسته در تلاش اندو سعی میورزند تا حیوانات ضعیف را شکار کنند، گوشت آنها را بخورند تا زنده بمانند.  
انسان ها نیز دو هدف دارند: هدف نزدیک و هدف دور. برای براورده شدن هدف نزدیک، انسان کار میکند و در هدف دور خود هستی می یابد. درخت کار انسان بایست از منبع علم وهنر آب بگیرد. بنا بر این انسان ها در بطن قوانین وضعی به علم و هنر رو می آورند و از صف بدوی تا  مقام عالی می آموزند. در نتیجه برخی اقتصاد دان و برخی فزیک دان می شوند. هم چنان بعضی شیمی دان و بعضی روانشناس می شوند. در رشته های هنری نیز انسان ها هرکردام شان یک رشته را بخود اختصاص داده، می آموزند و هنرمند میگردند. انسان ها موادی را که در اثر تلاش های پی در پی و متواتر بدست می آورند و می خورند، در وجود شان مبدل به خون و خون مبدل به انرژی میگردد. انرژی راه خروج را جستجو میکند. انسان در بطن قانون کلی مهر و محبت به ازدواج دست میزند و در اثر مجامعت های جنسی باعث تولید نسل و تولید نسل  باعث تکامل و تکامل باعث هستی میگردد. 
در یطن قوانین حال و احوالی که در اجسام موجودات متذکره واقعیت یافته، با آن اگر "زندگی" بگوییم، بدور از حقیقت نخواهد بود.

*دکتر عابدین بارز، فرهنگ جامعه شناسی سیاسی ، اسد سال ۱۳۷۰، لاس انجلس، ص ۱۲۳