بی پیر مرو در خرابات هرچند که سکندر زمانی
(رهبر)؛ از نگاه باور های دینی وفرهنگ مردمی افغانستان تا حدِ تقدیس مورد پذیرش قرار داشت که هنوز هم ادامه دارد. اما پس از کودتای نحس ثور و با گذشت نزدیک به چهل سال، بازارِ (رهبر) و (رهبر) سازی سیاسی
در کسوتِ (رهبرِ) دینی آمیخته با سمپتی های قومی، نژادی، منطقوی و زبانی یک بار دیگر گرم و گرمتر شده رفت. عملکرد های جنگلی حاکمیت تنظیمی ها با پسوند اسلامی پس از پیروزی!! که تعداد زیاد (رهبران) با خود محوری ها، تک تازی ها ، خیانت ها و سوء استفاده ها آلوده شده بودند و برخلاف؛ افراد پاک طینت مربوط به همان تنظیم ها و توده های وسیع مردم عادی، روز تا روز باور های شان را از (رهبر) و (رهبر) بازی از دست دادند و امید ها به یاس گرایید.
مسلم است که هزاران در هزار انسانِ ساده دل، (سیاه و سپیدِ) رهبر انِ تنظیم های اسلامی و احزاب آنها را به خاطر سه دلیل عمده یعنی؛ (رهایی از ظلم و ناروایِ حاکمیت خلق و پرچم)همچنان( دین ستیزی وفرهنگ ستیزی آشکار رژیم) و ( اشغال مستقیم افغانستان توسط روسها) را (سپید) تلقی می کردند و به آنها می پیوستند. درین میان مائویست ها بودند که اکثر مردم از مکتبی تا بی سوادِ جامعه به طرز فکر و اندیشۀ آنها آگاهی یافته بودند و می دانستند که این گروه نیز با اندیشۀ مارکس، انگلس و لینن به میان آمده، ازین رو شعله یی ها با مجموع شاخه های آن نتوانستند درمتن جامعۀ سنتی جای پای پیدا کنند. بنا بران مائویست ها تا آخر راه از طرف عام پذیرش پیدا نکردند و از سویی مورد پیگرد شدید خلقی ها و پرچمی ها و به ویژه مورد خشم احزاب تُند رَو اسلامی از جمله حزب گلبدین قرار گرفتند که به خون شان تشنه بود. لذا، تعداد کثیرِ مائویست ها که پیش از کودتای هفت ثور در سطوح مختلف تنظیم شده بودند، توسط خلقی ها و پرچمی ها به قتل رسیدند و یا از کشور بیرون شدند و قسمت دیگر آنها به وسیلۀ تنظیم های اسلامی از میان رفت. اگر به اختصارعطف توجه شود، مائویست ها طی چارده سال حاکمیت خلق و پرچم همیشه تلف دهنده بودند که از صفوف تا رده های بالا نه تنها خسارتهای جانی سنگین را متحمل شدند، بلکه جایگاۀ خود را در میان مردم نیز به اثبات رسانده نتوانستند. ازین رو اگر اشخاص یا گروهای مائویستی با هر چهرۀ جدید خود را مطرح بسازند، مستقلانه عمل کرده نمی توانند، مگر بصورت ضمنی و یا حاشیوی اتمام حجت نمایند.
اجتماعیتِ انسان بدیهیست که تگ زیستی هرگز دران راه ندارد و اما طبیعی تر ازان، وجود (رهبر)ی به وسیلۀ افراد است که بنیاد آن را خانواده تمثیل میکند. بناءً از خانواده، تا شهر و ده تا کشور و کشور ها به (رهبر) نیاز دارد.
مردم افغانستان کلمه (رهبر) را به مفهوم خاص دینی که دین ما اسلام است و (رهبر) ما قرآن وهمچنان به معنی عِرفانی آن در محور پیر، مرید، (رهبر) ومرشد ... به کار می بردند. اما آهسته آهسته با جنبش های روشنفکری مشروطه خواهان و ازان پس با ظهور دهۀ دموکراسی توسط جریانات سیاسی و بیشتر از همه یاد کردن نام ولادی میر ایلچ لینن به عنوان (رهبرِ) کارگران و دهقانان و مظلومان... که چپی ها به زبان می راندند مورد استفادۀ سیاسی قرار گرفت. بعداً نام محمد داوود بصورت رسمی با پسوند (رهبر) ملی و زعیم ملی از طریق نشرات سرِ زبان ها افتاد. وقتی، خلقی ها و پرچمی ها به قدرت رسیدند، استفادۀ ازین کلمه به حدی اوج گرفت که هزاران بار از تره کی تا حفیظ الله امین، کارمل و نجیب با عناوین (رهبر) انقلاب و (رهبر) حزب زمزمه شدند.
همانطوریکه رژیم خلق و پرچم مادر یا مایۀ انواع بد بختیها در افغانستان شد که تا نامعلوم زمان ادامه خواهد داشت، حزب سازی و (رهبر) سازی ( سیاسی- دینی) یکبار دیگر( پس از آشوب ملای لنگ و شیطنت های مجددی ها، نقیبب ها...) با تمام تبعاتِ بد شگونِ آن نیز زائیده شدۀ رژیم هفت ثور است که ناخواسته هشت گانه و نه گانه را برای عَلم کردن در برابر خود شان و در شکمِ خودشان به وجود آوردند. مضحک تر ازان که امروز تعداد احزاب و (رهبر) ها در افغانستان به حدی رسیده که نسبت به هرکشور بزرگ جهان تعداد حزب و (رهبر) در افغانستان بیشتر است و لیک، نه احزاب قدیمی راست وچپ ونه احزاب تازه ایجاد شدۀ دموکرات و غیره هیچ کدام نتوانسته اند، به حزب یا جریان سیاسی یی مبدل شوند که حد اقل یک یا دو تای آن افغانستان شمول باشد.
(رهبر) به معنای واقعی کلمه در موارد خاص دینی، عرفانی و یا در زمینۀ (رهبر)ی اجتماعی و سیاسی به کسی یا شخصی اتلاق شده می تواند که عالم باشد، صادق باشد، برنامه داشته باشد، حس هر گونه تبعیض در ذهن و دماغش رخنه نکرده باشد، خود خواهی نداشته باشد، همکاران صمیمی داشته باشد، بی غیرت نباشد، از شیوۀ شایسته سالاری کار بگیرد، روانشناسی جامعه اش را بداند، مغز و فکرش با جهان نو آشنایی داشته باشد، ترقی و تعالی کشور را توام با روحیۀ زیست با همی با سایر کشور های جهان در نظر داشته باشد، خلاصه آنکه شخصیت (رهبر)ی اش به حدی تکامل یافته باشد که از انجام این ماموریت خطیر به نکویی برامده بتواند.
لازم به یاد آوریست که دسترسی به همچو مدینۀ فاضله نه تنها در افغانستان متصور نیست، بلکه در سطح جهان نیز چنین (رهبر) سیاسی یا زعیم ملی سر تا پا بی عیب به ( پَر عنقا) می ماند . ولی تجارب تلخ و اندوهبار را که پس از کودتای ثور مردم افغانستان نسبت به حزب، (رهبر)، انقلاب... حاصل کرده اند، بسیار مشکل است تا سالهای دیگر ذهن و دماغ خستۀ شان از دروغها، خیانتها و جنایتهای حزبی و (رهبر)ی یی که به حق آنها انجام شده است، اعتماد حاصل کنند. زیرا به مردم افغانستان ثابت شده است که هر حزب و (رهبر)ی که با شعار ها و وعده های براورده ساختن حقوق و آرمانهای مردمی به ظهور رسید، در فرجام به تباهی مردم و کشور و به قدرت مداری، پول اندوزی و خود محوری آنها چرخید. احیاناً اگر (رهبر) سالم پا به عرصه گذاشت، از سوی دشمنان خارجی وطن در تبانی با نزدیکترین همکارانِ بی وجدان و فروخته شدۀ خود شان از میان برداشته شده اند.
حساسترین نکته را که میخواهم درین نوشته به عرض برسانم، این است:
وطن دوستان و مردم دوستانِ واقعی کشوراعم از دانشمندان، هنرمندان، فرهنگیان، شاعران، نویسنده گان، نخبه گان، روحانیون، روشنفکران... هی به مخاطبان فریاد بر میدارند که وطن و مردم از دست (رهبر ان) غارتگر و دزدانِ چراغ به دست به تباهی کشانده شد. در سرزمین ما درد، رنج، بی عدالتی، زورگویی، رشوه، فساد، قتل، دزدی... بیداد میکند و ....
اگر دقیق توجه کنیم این سخن ها و این بیانات به آن می ماند؛ انگار که به مخاطبان گفته شود: ( آفتاب روشن است و یا قیر سیاه است). بیشک، مردم کسانی اند که نه تنها همچو حقایق را میدانند، بلکه با گوشت و پوست همه مظالم و بدبختی ها را تجربه کرده اند. بنا بران به افادۀ این تعبیر زیبا؛ ( نباید به دنبال نابود کردن دود تلاش شود، لازم است که منبع آتش از میان بر داشته شود). پس منبع تمام بد بختی ها در نبود دانش و فهم مدنی، اجتماعی و سیاسی مردم ماست که هر کس و ناکس با پیشکش کردن حرفها، سخنها و برنامه های راست یا دروغ، چهرۀ حزب شان را با رویکرد های انقلابی یا دینی قبلۀ آمال معرفی کرده اند.
به وجود آمدن حزب ( احزاب) و (رهبر) (رهبرها)ی سالم و یا نزدیک به سلامت، وقتی در افغانستان امکان پذیر است که این دو اصل تحقق پیدا کند:
1 – شخصیت (رهبری) سالم و متکامل توام با مطرح شدن آن.
2 – پذیرش(رهبر)از سوی مردم بر مبنای آگاهی.
تحقق هر دو پیش شرط برای (رهبری) سالم و انتخاب (رهبر) مستلزم صداقت و آگاهیست. بنا بران کشور ما پیش از انکه به حزب سیاسی و (رهبر) سیاسی نیاز داشته باشد، به دانش در خورِ احتیاج لازم دارد که مردم سرنوشت خود را به دست خود رقم بزنند. پس پیشنهاد من از همه وطن دوستان و مردم دوستان کشور این است که همه وطن دوستان و مردم دوستان بصورت فردی، جمعی، گروپی و حتی حزبی، بیشترین توجه شان را به کمپاین آگاه سازی مردم مبذول دارند.
شما چه نظر دارید؟