نویسنده: اسحاق دیوان
منبع: اشیاء تایمز ۲۸ مارچ
مترجم: رسول رحیم
مشابهتهای قابل توجه بسیاری بین« بهار عربی» که در سال ۲۰۱۰ شروع شد و همهپرسی برای «بریگزیت» یا خروج بریتانیای کبیر از اتحادیه اروپا، انتخاب دونالد ترامپ رپیس جمهور ایالات متحد امریکا و خیزش مجدد راست افراطی
در سرتاسر اروپا وجود دارد. در هر یک از این موارد یک نظم نو سقوط میکند و احزاب مترقی خیلی ضعیفتر از آن بوده اند که با ظهور اشکال حکومتداری اقتدارگرا و بیگانه ستیز مقابله کنند.
نارضایتی فزاینده از وضع موجود که زمینه قیام ۲۰۱۰-۲۰۱۱ کشورهای عربی را تشکیل میداد عوامل متعددی داشت و نیروی مخالف حکومت (اپوزسیون) هم شکل ترقیخواه داشت و همنوع محافظه کار. اعضای طبقه متوسط به دلیل از دست دادن منزلت شان توسط یک لایه نخبه غیر مسوول ابراز خشم و انزجار نمودند.جوانان در برابر آیندهای ابراز تنفر نمودند که در مقایسه با انتظارات نسل والدین شان تیره به نظر می آمد. اسلامگرایان مخالفت اخلاقی را نسبت به ازدست دادن ارزشهای اخلاقی جامعه دامن زدند.
اینها همه موضوعاتی اند که در مباحثات جاری در سرتاسر غرب، دربین جمعیت درحال افزایش ناراضیان سفید پوست، کارگران بیجا شده و جوانان نا امید تکرار می شوند.با گذشت زمان که اصول دیرینه برابری و همبستگی اجتماعی تحت فشار قرار گرفت و نا برابری عظیمی در توزیع ثروت به وجود آمد، سیاست را در اکثر کشورهای غربی دچار فساد گردانید.
در عین زمان جهانی شدن و نوآوری تکنولوژیک تأثیر عمیقاْ منفی بر برخی گروههای اجتماعی داشت و سیاستهای دولتی نتوانست خسارات آن را کاهش دهد. اکنون ضرورت به سیاستهای انطباقی دهند عاجل بود، البته نه صرف به خاطر آنکه تهدید مرگبار تغییر اقلیم متوجه همه جهان است.
اما این سیاستهای انطباقی چه خواهد کرد و کی آنها را انجام خواهد داد؟ تاکنون شورشهای مردمی در جاده ها و در صندوقهای رأی نتوانسته اند چهارچوب بدیل حکومتداری را معرفی کنند تا راه حلهای قابل اعتمادی را برای آن مشکلات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی پیشکش نماید که جوامع غربی و خاور میانه را فرا گرفته است.
در جهان عرب انفجار خشم مردم رژیمهایی را بر انداخت که از مدتهای طولانی به اینسو تثبیت شده بودند.اما خود کامگان قدیمی برای جلوگیری از پیدایش یک نیروی مخالف(اپوزسیون) با قابل اعتماد به سختی کار کرده بودند. انقلابات سالهای ۲۰۱۱-۲۰۱۲ بدون رهبری بودند، بنابراین نمی توانستند خلا سیاسی ناشی از آن را پر کنند. به جای آن نیروهای نظامی، قبایل، گروه های مذهبی و احزاب دین پناه به سرعت جلو آمدند.
مصر اکنون یک رژیم خود کامه را تجربه می کند. یمن، سوریه و لیبیا در گیر جنگ داخلی اند. لبنان و عراق قطعه قطعه شده اند. و کشورهای تولید کننده نفت که کوشیدند با ریختن پول در منطقه آتش برافروزند، اکنون دچار کسر مالی هنگفت اند. ترکیه نیز به سوی حاکمیت یک مرد قوی حرکت کرد و نیروهای مترقی در ایران تضعیف گردیدند.تاکنون تنها تونس به یک انتقال غیر قاعده مند به سوی دموکراسی ادامه می دهد. با اینهم حتا در آنجا نیز اصلاحات اقتصادی نتوانسته است از عهده چالشهایی بر آید که کشور با آن رو به رو است.
خود کامگان جدید در خاور میانه با تاکتیکهای تفرقه بیانداز و حکومت کن، قدرت شان را تحکیم میبخشند و شهروندان را در امتداد مشی های فرقه یی و هویتی دچار انقطاب می گردانند.با توجه به احساس گسترده ناامنی شخصی بسیاری شهروندان فرقه و مذهب شان را برجامعه و امنیت را بر حقوق مدنی ترجیح داده اند.
امروز در غرب سیاستمداران عوامگرا با برنامه های غیر واقع بینانه برای بهبودی واقعی آینده از خود کامگان خاور میانه تقلید می کنند. آن ها قدرت را از طریق افزایش ترس در برابر «دیگران» یعنی پناهجویان، مسلمانان و تروریستهای خارجی و تامین امنیت از طریق به کار برد قوه وعده می دهند.وقتی که به قدرت می رسند آنها به تحکیم حاکمیتی می پردازند که به این طریق به دست آورده اند.نهاد های دموکراتیک شاید در برابر حکومتداری عوامگرایانه انعطاف پذیری نشان بدهد، اما چنانکه ما پیشاپیش در ایالات متحد امریکا شاهدیم این نهاد ها به زودی آزمایش می شوند و بدون تردید پیش از آنکه چیزی بگوید و بکند تضعیف می گردد.
عین چیز درمورد مناسبات بین المللی معتبر است. نقشه جیوپولتیکی خاورمیانه در حال ترسیم مجدد توسط تفرقه فراملی شیعه و سنی به دست ایران و عربستان سعودی و همچنان مداخله بیرونی در منازعات منطقه یی است.به عین ترتیب رهبران عوامگرای غربی با توجه به چین، روسیه و هند و اروپای شمالی منافع کشورهای شان را برهم زده و نظم بین المللی پسا ۱۹۴۵ را بدون عرضه نمودن چیزی به چالش می کشند که از دور شبیه یک بدیل مناسب باشد.
از آنجایی که نیروهای سیاسی مترقی در فراهم ساختن چنین بدیلی ناتوان اند.یک روایت غالب در سرتاسر جهان گسترش یافته است. بسیاری مردم دیگر به آینده ای معتقد نیستند که با ترقی، پویایی اقتصادی، درهم آمیزی جهانی و سوسیال دموکراسی مشخص گردد.یک دیدگاه بسیار بدبینانه پا گرفته است که در آن آینده با جهانی شدن،بازارهای غیر قابل کنترول، نو آوریها درتکنالوژی که در آن به کار آدمی کمتر نیاز است و گرمای کره زمین خراب می گردد.
دوباره خوشبین گردانیدن مردم هم در خاورمیانه و هم در غرب وابسته به آن خواهد بود که آیا روشنفکران، اتحادیه ها، احزاب مترقی و گروههای جامعه مدنی میتوانند یک پایگاه مشترک سیاسی ایجاد کنند و دیدگاه مشترکی را برای آینده پیشکش نمایند. این امر نه تنها مستلزم راه حلهای بدیع برای مشکلاتی است که ظهور میکنند، بلکه همچنان ایجاب وسایل قابل اعتمادی را برای پیاده کردن این تغییرات به صورت دموکراتیک می نماید.
دست کم این عصر جدید مقاومت و انقلاب مشکلاتی را در ملا عام قرار داده است که باری به حالت گندیدن در تاریکی گذاشته شده بودند. در نتیجه ما اکنون می دانیم که سیاستهای اقتصادی شامل همه گردد، به این معنا که مصرف باید محدود گردد و دموکراسی باید از نفوذ خبیث ثروت متراکم شده و منافع تثبیت شده حفاظت گردد.
باید مطمین بود که اینها چالشهای عظیم اند، اما هرگاه ما بتوانیم به روشنی آنها را شناسایی کنیم، ما می توانیم دست به عمل زنیم.و دستاورد در یک جا می تواند مودلی برای هرجای دیگر باشد. بار دیگر میلیونها انسان در قاهره به طور صلح آمیز راه پیمایی می کنند تا خواستهای شان شنیده شود. شلیک برای آغاز کار خود سوزی «سیدی بوعزیز» نه، بلکه شورشی در استانبول، استیضاح رییس جمهور ایالات متحد امریکا و یا موفقیتهای انتخاباتی احزاب مترقی در اروپا خواهد بود.
اسحاق دیوان استاد دانشگاه در ایالات متحد امریکا، عضو ابتکار تحقیقاتی دانشگاه هاروارد در مورد خاورمیانه و همچنان همکار پژوهشی مؤسسه علوم و ادبیات در فرانسه است.