"زبیگنیو برژینسکی"Zbigniew Brzezinski مشاور امنیت ملی رئیس جمهور جیمز کارتر با ورود قوای شوروی در دسمبر 1979 به کارتر رئیس جمهور امریکا نوشت:«اکنون فرصتی است تا شوروی را گرفتار جنگی چون جنگ ویتنام کنیم.»
او بعداً در سوم فبروری 1980 با میزبانان آی اِس آی خود به درۀ خیبر پاکستان رفت و در یک قرارگاه نظامی مرز دیورند با ماشیندار کلاشینکوف چینایی رو بسوی افغانستان عکس گرفت. برژینسکی که نقش بسیار فعال و مهم در حمایت از جنگ مجاهدین علیه قوای شوروی و دولت حزب دموکراتیک خلق و کشاندن پای پاکستان به خطوط عقبی این جنگ بازی کرد با این تصویر نمادین نشان داد که روس ها را در میدان افغانستان نشانه می گیرد و آن ها را گرفتار جنگی چون جنگ ویتنام می کند که خود توسط روس ها گرفتار شده بودند.
نشانه گیری نمادین برژینسکی از درۀ خیبر و در واقع بسوی لشکر شوروی در افغانستان خطا نرفت و به هدف اصابت کرد. اگر روس ها در این یک دهه جنگ دچار شکست متعارف و کلاسیک نگردیدند، اما شصت و پنج هزار زخمی و کُشته (14453کُشته 49983 مجروح و 330نفر مفقود) دادند و مهم تر از آن به اهداف و آرزوی خود که ثبات و پایداری حاکمیت حزب دموکراتیک خلق بود، نرسیدند. وقتی جنرال بوریس گروموف فرمانده عمومی قوای شوروی به عنوان آخرین سرباز این قوا پل حیرتان را عبور کرد، گفت:«من آخرين سپاهي شوروي بودم که سرزمين افغانستان را ترک ميگفتم. در اين لحظات واپسين در درونم خلاء بزرگي را احساس ميکردم، زيرا در پيش رويم آينده گنگ و تاريک و در پشت سرم گذشتۀ تهي و برباد رفته را ديدم.»
اکنون 37 سال بعد که امریکایی ها درگیر جنگ افغانستان هستند و یک و نیم دهه است که در این جنگ دست و پا می زنند، نظامیان روس ماه گذشته(31 مارچ 2017) پا جای پای برژنیسکی در آنسوی مرز دیورند در وزیرستان گذاشتند و با میزبانان پاکستانی (افسران آی اِس آی) همچون برژینسکی عکس یادگاری گرفتند. هر چند این بازدید و این عکس از سوی پاکستانی ها به نمایش پیروزی آن ها در مبارزه با تروریزم عنوان و تفسیر گردید تا روس ها از نزدیک آن را مشاهده کنند، اما به نظر می رسد که در پشت پردۀ این نمایش، سناریوی دیگر نگاشته شده باشد که هر یک از دوطرفِ اسلام آباد و مسکو در صدد نقش و تمثیل خود در این سناریو هستند.
آیا حضور نظامیان روسیه در وزیرستان و در جوار مرز افغانستان سناریوی مشابه زبیگنیو برژنیسکی است تا انتقام خود را از امریکایی ها بگیرند؟ آیا روس ها از چنین توانایی و ظرفیتی بر خوردار هستند؟
آیا نظامیان پاکستانی 37 سال بعد در کنار نظامیان روسی سیاست معکوسی در پیش گرفته اند و این بار در همراهی با روس ها بر ضد امریکایی ها در زمین افغانستان جنگ را تنظیم می کنند؟
روس ها که دو سال قبل فکر ویتنامی ساختن جنگ افغانستان را برای امریکایی ها با ورود و دخالت غیر مستقیم خود در همکاری با طالبان بگونۀ برنامه ریزی شده در سر نمی پروراندند، حالا در صدد تغییر این رویکرد بر آمده اند. ایجاد رابطه با طالبان که با گذشت هر روز ابعاد این رابطه افزایش و گسترش می یابد حکایت از این تغییر دارد. جالب این است که روس ها به جای کتمان این رابطه تمایل دارند تا از آن آشکارا سخن بگویند و در واقع به گوش امریکایی ها و غرب برسانند.
شاید همسویی روس ها با جمهوری اسلامی ایران و پاکستان در کمک به طالبان برای زمین گیر کردن امریکا در افغانستان، روس ها را امید وار ساخته باشد که امریکایی ها را وادار به خروج از افغانستان می سازد و سرنوشت مشابه سرنوشت خودش را بر آن ها تحمیل می کنند. اگر امریکایی ها با جدیت سد راه این مبارزه طلبی روس ها شوند، آیا روس ها توان عبور از این سد را خواهند داشت؟
آیا پاکستانی ها در این بازی با روس ها آن گونه مشارکت و همسویی خواهند کرد که در دهۀ هشتاد با امریکایی ها کردند؟
پاسخ این پرسش ها منفی است. اگر امریکا و غرب ارادۀ دوام بازی را در افغانستان با روس ها داشته باشند، روس ها ظرفیت پیروزی را در این بازی ندارند. روس ها نه از نظر اقتصادی و نه از نظر نظامی قادر نیستند تا هزینۀ جنگ را برای غلبه بر امریکا و غرب در افغانستان تامین کنند. پاکستان در این جنگ هیچگونه صداقتی در همسویی با با روس ها ندارد و تظاهر به این همسویی را ابزار بهره گیری از امریکا می سازد. هر چند جنرالان پاکستانی خروج قوای امریکا و قطع کمک به دولت افغانستان را در راستای منافع و اهداف خود ارزیابی می کنند، اما بسیار بعید به نظر می رسد که آن ها دست به قمار همسویی و مشارکت با روس ها برای اخراج امریکایی ها بزنند.
طالبان بیشتر ابزار دست پاکستان هستند و بسیار نامحتمل به نظر می رسد که روس ها این ابزار را بتوانند در دستان خود قرار دهند. زمینه و ظرفیت جمهوری اسلامی ایران بر نفوذ موثر و گسترده طالبان نیز اندک است.
بهره گیری روسیه از جبهۀ پیشین مخالف طالبان که مورد حمایت شان قرار داشت، در تحولات و شرایط پسا طالبان تقریباً از میان رفته است. این جبهه پس از فقدان رهبران اصلی خود در واقع متلاشی شد. چهره های متفرق و غیر موثر آن در بازی جدید روس ها اگر گاهی این جا و آن جا از مقاومت مجاهدین سخن می زنند و یا با ماموران استخباراتی روس ها سلام و کلامی دارند، تنها برای پُر ساختن جیب های خود شان است. برخی از این چهره ها دست به دامن امریکا دارند و بدون هیچ برنامه و داعیه ای از پول های اوپراتیفی امریکایی ها مستفید می شوند تا سناریوی دموکراسی نمایش یابد. جنرال دوستم نیز در این بازی نمی تواند برای روس ها کاری انجام دهد. او برای امریکایی ها با توجه به پیوند گذشته اش با روس ها، چهرۀ غیر قابل اعتماد و مطرود تلقی می شود. انزوای او از قدرت و راندنش به درون خانه به این تلقی امریکایی ها بر می گردد. حتی وزارت خارجه امریکا حاضر نشد تا در روزهای اخیر به سخنان هیئت اعزامی وی که پسرش نیز میان آنان بود، گوش فرا دهد.
در حالی که شانس و احتمال غلبۀ روس ها در بازی و دشمنی با امریکا در زمین افغانستان بسیار ضعیف و نامحتمل به نظر می می رسد، حتی اگر امریکایی ها به این بازی ادامه ندهند و افغانستان را به حال خودش بگذارند، روس ها برندۀ اصلی این بازی نخواهند بود.