بررسی چیستی و ضرورت آزاد اندیشی در گفت و گو با دکتور رسول رحیم
منتشر شده در شماره 246 هفته نامه ننی افغانستان
علاوه بر آزادی بیان و دسترسی به انترنت، دنیای مجازی و شبکه های اجتماعی رشد چشمگیری در کشور ما داشته و باعث
اظهار نظر های زیادی در باب تاریخ، قومیت، زبان سمت و حتی دین و مذهب در میان مردم ما شده است؟ آیا اظهار نظر ها و گفت و گو های رایج در کشور ما با ساز وکار آزاد اندیشی، تسامح پذیر و انسان محور نسبتی دارند؟ اظهار نظر های موجود در فضای آگنده از سیاست زدگی افغانستان واقعاً چقدر به حس هم زیستی و منافع ملی ما کمک کرده است؟
ضیاالدین صدر، مسئول مرکز نشراتی افغانستان امروز، فرصت ها و چالشهای آزاد اندیشی را در فضای کنونی افغانستان با دکتور رسول رحیم، ژورنالیست پیش کشوت و تحلیل گر مسائل سیاسی در میان نهاده است. این متن علاوه بر توضیح و تفسیر آزاد اندیشی، اشارات عمیق و دقیق در راستای سیر تطور آزاد اندیشی در اروپا و جهان اسلام داشته است، که مطالعه آن برای مخاطبان بسیار ثمر بخش خواهد بود.
صدر: جناب آقا داکتر! بسیار خوشحالم از اینکه وقتی در باره آزاد اندیشی پرسش می کنم، مخاطب پرسش ها شما هستید( کسی که لا اقل 40 سال در این خصوص تجربه ارزنده دارید، آزادانه فکر کرده اید و مسئولانه مبارزه نموده اید) نخست بهتر است در باره چیستی ازاد اندیشی از شما بپرسم، اینکه آزاد اندیشی چه معناست؟
رسول رحیم: خوشحالم با کسی صحبت میکنم که رشته تخصصی شان فلسفه است و برعلاوه آگاهی بر نابسامانیهای فکر فلسفی در کشور ما وظیفه خود میدانند تا آن مفاهیم دقیق فلسفی را که تاسطح صفات خوب مترادف یک انسان اندیشمند در مباحثات روزمره ما مورد استفاده قرار می گیرند، از هاله ابهام بیرون کشند.
در آغاز من میکوشم واژه «آزاد اندیشی» را کم و بیش چنانکه در فرهنگهای فلسفی معتبر اروپایی بدان پراخته شده است در اینجا بازگو کنم. اما پیشاپیش باید بگویم که اکتفا صرف به این تعریف بدون توجه به سیر تکوین و تحولات معنایی که در طول چند قرن پس از پیدایش اش متحمل شده، ممکن است سو تفاهمات بی موجبی را سبب گردد. بنابراین از شما خواهشمندم تا با توجه به سقف آگاهی فلسفی جامعه سوالها را طوری مطرح فرمایید که به فهم روشنتر موضوع کمک نماید.
بهرصورت آزاد اندیشی ( Freethought) را در شکل کتابی آن چنین تعریف کرده اند: « آزاد اندیش» معادل ( Freethinker) در زبان انگلیسی است. آزاد اندیشی یک دیدگاه فلسفی است و حاکی از آنست که موضعگیری در قبال حقیقت باید برمبنای عقل، منطق و اصول تجربی باشد، نه کدام مرجعیت یا اقتدار، سنت، شهود و مکاشفه و یا سایر جزم ها.به طور فشرده بکارگیری فکر آزاد در پروسه شناخت «آزاد اندیشی» گفته میشود و کسی که آن را به کار میگیرد « آزاد اندیش» خوانده می شود. ا این واژه در قرن ۱۷در مورد کسانی به کار برده میشد که در مورد ریشههای ادیان رایج در اروپا تحقیق می کردند. آزاد اندیشان بر این نظر بودند که دانش باید ریشه در واقعیت ها، پژوهشهای علمی و منطق داشته باشد. به کارگیری شکاکانه علم مستلزم آزاد بودن از آن محدودیتهای فکری است که مستلزم تأیید تعصب آمیز یک حکم قبول شده قبلی، یا فرهنگ عامه و یا فرقه گرایی باشد. آزاد اندیشی در غرب در ضدیت با نهاد حاکم دین یعنی کلیسا به وجود آمده است و در بسیاری حلقه ها تاکنون با همین وصف مشخص می گردد.»
صدر:چرا شما به طور خاص به قرن ۱۷ در اروپا اشارت نمودید؟ این قرن دارای چه ویژگیهایست که به چنین موضعگیری آزاد اندیشانه منجر می شود؟
رسول رحیم: قرن ۱۷ در نگاه نخست یک ارزش نمادین یا سمبولیک دارد. در سال ۱۶۰۰ میلادی جوردانو برونو کشیش دانشمند و کیهان شناس ایتالیایی به دلیل مخالفت با تعالیم کلیسای کاتولیک کشته می شود. اما این کشته شدن در حقیقت نقطه اوج یک پروسه تاریخی پیچیده را نشان میدهد که در اواخر قرن ۱۳ میلادی با انقلاب تجاری شروع شده، از قرن ۱۴ به بعد برای قریب سه قرن شاهد یک تحول عمیق و گسترده فرهنگی (رنسانس/ نوزایی) میشود که با اصلاحات دینی و انقلاب علمی توأم می باشد. در قرن ۱۷ انباشت سرمایه تجاری به جایی میرسد که برعلاوه پرتگال و اسپانیا که در دهه سوم قرن ۱۶ مستعمراتی در ماورای بجار برایشان تصرف کرده بودند، اکنون فرانسه، بریتانیا، دنمارک و سویدن نیز در خارج از قلمرو های شان در قاره های دیگر صاحب مستملکات و مستعمراتی می گردند. رشد سرمایه تجاری و پیدایش مستعمرات در پرتو تحولات فرهنگی ای که رنسانس به وجود آورده است، زمینهساز یک انقلاب علمی می گردد. اما سلطه فکری کلیسا مانع این امر میگردد و هنوز هم میخواهد باورهای تاریخزده کلیسا را در مورد عالم، حیوانات، جمادات و محاکات بر دانشمندان تحمیل کند، اما با مقاومتهای فداکارانه یی مواجه می شود. دکارت و بعدها نیوتن برای گریز از جزمیات کلیسا کوشش میکنند محک اثبات حقیقت را در ریاضی ببینند. گالیله با گفتن اینکه زمین مرکز کاینات نیست به پیشواز محاکمه خطرناک می رود.
خود کامگی کلیسا به جایی میرسد که انحصار غیر قاعده مند تعریف جرم و مجازات را در دست می گیرد. برای چیزی که گناه و جرم نیست،احکام سنگینی صادر می کند. زنان سرخ مو را به اتهام جادوگر بودن به آتش میسوزاند و بیماران روانی را به مثابه عوامل شیطانی سر به نیست می کنند.
اما خطیر ترین پدیده این قرن جنگهای ۳۰ ساله در اروپا است که از ۱۶۱۸-۱۶۴۸ را در بر گرفته و نیروهای بزرگ اروپایی برای تثبیت قدرت و تعیین مرزها آن را به راه میانداختند که این جنگها بیشتر بین پیروان مداهب کاتولیک و پروتستان دین مسیحی بود. این جنگها موجب چنان بیماریهای ساری و قحطی ها گردید که گفته میشود آلمان امروزین از سکنه خالی شده بود. سرانجام با امضای معاهده وسیتفالیا در شهر مونستر آلمان کنونی این جنگها پایان یافت و این معاهده تهداب تعریف دولتهای ملی مدرن و یا ویستفالیایی قرار گرفت که کشور عزیز ما نیز یکی از نمونههای نهایت ناتوان آننست.
اما آزاد اندیشی به همان تعریف و اتمام حجت تاریخی قرن هفدهمی محدود نماند و در قرن ۱۸ یک جنبش روشنفکری را به وجود آورد که عصر روشنگری را رقم زد و منادی افکار آزادی، ترقی، تحمل، برادری، حکومت مبتنی برقانون اساسی( مشروطیت) و جدایی دولت از کلیسا شد که دیگر از مسلمات سیاسی و حقوقی دنیای مدرن شمرده می شوند.
صدر: آیا در بین مسلمانان جنبشهای خرد گرا و آزاد اندیش وجود نداشته است؟
رسول رحیم: وقتی که از آزاد اندیشی در غرب و آنهم در قرن ۱۷ سخن به میان می آوریم، به معنای آن نیست که آزاد اندیشی را یک پدیده صرف اروپایی می شناسیم.دست کم ۶۰۰ سال پیش از آنها، ما در قرنهای نخست بعد از رحلت پیامبر اسلام بیش و کم با چنین گرایشهایی در اسلام نیز مواجه هستیم. قبل از همه دلیل آن در قرآن کریم میتواند جستجو شود. آیات قرآنی در بسیاری موارد بیانگر سؤالات و حتا شک و تردید های انبیاء در مورد قدرتهای خداوند اند. به طور مثال در آیه ۲۶۰ سوره البقره، حضرت ابراهیم درمورد تواناییهای خداوند برای زنده گردانیدن مرده ها ابراز شک میکند و طالب پاسخ می شود.در زمان حیات پیامبر اسلام پرداختن به چنین مسایل در حضور ایشان معمول بوده است. در دو قرن اول هجری مسلمانان به دلیل همجوار بودن شان با پیروان ادیان مسیحی، کلیمی و زردشتی برای ارزیابی خودشان در بخش عبادات و معاملات وهمچنان اثبات حقانیت و توجیه مواضع شان در کلیت های اعتقادی و حتا مسایل جزیی ناگزیر به خرد ورزی توسل می جستند.
این امر منجر به تشکیل آن مکاتب خردگرا و منطقی شده است که به علم کلام اسلامی شهرت دارد. یعنی برای اثبات وجود خدا، معاد نبوت ، قدیم یا حادث بودن جهان و سایر کلیت ها به منطق متوسل میشده اند. مسلماْ در آن موقع ادیان بزرگ دیگری که پیروان شان با مسلمانان همچوار بوده اند، از خود علم کلام داشتهاند و نخستین برخوردهای اندیشمندان اسلامی نمیتوانسته است آنها را نادید بگیرد. به تدریج اما به طور جدی بعد از نیمه قرن اول هجری و به ویژه در عهد اموی ها خردگرایی ای که از فلسفه یونانی نیز متأثر است در و جود گروهی از اندیشمندان سنی که بعدها به معتزله معروف شدند ظهور می نماید. اما اموی ها با این دسته متفکران مخالف اند و مجال عملی را از آنها سلب می کنند. درحوالی دهه سوم قرن دوم هجری است که واصل بن عطا مکتب معتزلی را تاسیس می کند.اوج شهرت و تأثیر معتزلی ها در عصر مامون خلیفه عباسی است.معتزلی ها برعکس اهل حدیث که برسندیت قاطع حدیث و معنای ظاهری قرآن در حل معضلات پافشاری می کردند، عقل را ترجیح داده و همین را برای مسلمان بودن کافی می شمرند.معتزله انسان را در اعمالش مختار یا آزاد میشمرد و در امر به معروف و نهی از منکر تنها به شرع تکیه نکرده بلکه معتقد اند که عقل نیز از عهده آن برمی آید.معتزلی ها قایل به حدوث قرآن بودند و کسانی را که به قدم بودن آن ایمان داشتند، کافِر می شمردند.
فکر میشود که درعصر عباسیان،رهنمودهای سیاسی و اداری برای تشکیل یک امپراتوری نوپای اسلامی که براقوام مختلفی حکومت می راند و همچنان می بایست برای تأمین استحکامش در رقابتهای جهانی تمدن شگوفانی را نیز ایجادنماید، به ظهور و رونق مکتب کلامی معتزله کمک شایانی نموده است. بعد از قرن سوم هجری که دوران افول خلافت عباسی رونما میشود ابوالحسن اشعری مکتب کلامی اشعری را دربغداد و ابومنصور ماتریدی مکتب کلامی اش را در سمرقند تاسیس می کند. این دو مکتب جدید که خردگرایی ناب معتزله سر سازگاری ندارند، برای اثبات مدعیات شان بر مبنای آیات قرآنی و احادیث نبوی استدلال می کنند. اگرچه با خردگرایی ناب سر سازگارری ندارند اما مانند اهل حدیث نیز نمی باشند که تنها به حجت بودن حدیث و ظواهر آیات اکتفا کنند و درکل منطق را نادیده بگیرند. در زمان متوکل و القادر خلفای عباسی که ضعف عباسیها نمایان میشود زیرا از یک طرف سلاله های شاهی شیعه در مرز امپراتوری سربلند میکنند و ازجانب دیگر قدرت خلیفه دچار انقسام شده و ترکها در درون دستگاه خلافت عباسی اقتداری به هم می رسانند، عباسیها مجبور میشوند بساط آزاد اندیشی را برچینند. متعزله را به فجیع ترین اشکال تشهیر و طرد نمایند و در مقابل به اشاعره و ماتریدیه مجال بیشتر بدهند. اجرای معاملات و عبادات را در چهارچووب مذاهب چهارگانه به رسمیت بشناسند. از آنهم جلوتر رفته از اهل حدیث تجلیل بیشتر به عمل می آید، متوکل پیرو مذهب شافعی والقادر پیرو مذهبی حنبلی می گردد. من فکر میکنم در این مقطع از تاریخ تفکر اسلامی بیشتر نفس قدرت و سیاست تعیین کننده بوده است.از همین جهت است که برای ایجاد محدودیت برای آزاد اندیشی بر مکتب کلامی ابوالحسن اشعری وبرای مسدود گردانیدن باب اجتهاد بیشتر بر اهل حدیث اتکا کنند.
بنابراین برای قریب نه قرن تا آستانه قرن بیستم رکود فکری و تقلید از قدما به نام شریعت و علم الکلام برجهان اسلام حاکم می شود. نفاق مذهبی و تکثر فرقه گرایی کار را بدانجا میکشاند که همه کشورهای اسلامی در دست قدرتهای بزرگ استعماری سقوط کنند.
صدر:پس از این ۹ قرنی که شما بدان اشاره نمودید چه اقدامی به سود خردگرایی در مراجع دینی اسلامی به وجود آمده است و چرا ظاهراْ امروز چنین راهی در کشور ما مسدود به نظر می رسد؟
رسول رحیم: پس از این قریب ۹ قرن برخی از مراجع دینی مسلمانان می کوشند تابه منظور دفع استعمار و کسب استقلال کشورهای اسلامی، راه آشتی بین ایمان دینی مسلمانان و ارزشهای غربی مانند ناسیونالیسم، دموکراسی، حقوق مدنی، خردگرایی، برابری حقوقی و ترقیخواهی جستجو نمایند.
در دودهه اخیر قرن ۱۹ در راس این حرکت سیدجمال الدین افغانی و شیخ محمد عبده قرار می گیرند.نهضتی که به این ترتیب به وجود میآید خود را «سلفی» می خواند. این سلفی از «سلفیه» امروزین که یک فرقه اهل حدیث و ظاهریه میباشند فرق دارد. علت نامگداری نهضت اصلاح طلب اوایل قرن ۱۹ به «سلفی» آن بود تا به مسلمانان تفهیم و تلقین شود که سلسله جنبانان این حرکت به اصول و شیوههای معمول در صدر اسلام پابند اند. رهبری فکری این جنبش اصلاح طلب دینی را عمدتاْ شیخ محمد عبده به عهده داشت که مفتی اعظم مصر نیز بود. جامعه شناسان به این نهضت «مدرنیسم اسلامی» می گویند.
این نهضت جدید ضمن آنکه به درجات مختلفی از مدرنیسم غرب اننقاد می کند، به اهمیت دستاوردهای علمی، فنی و قانونی غرب اعتراف می نماید و مقاومتش را در برابر استثمار استعماری کشورهای اسلامی توسط غرب پنهان نمی کند.هدف اصلی نهضت آنست تا با ترویج خردگرایی و دانش معاصر مانع استثمار و تحقیر بیشتر مسلمانان گردد.
این جنبش اصلاحی میخواهد با توجه به چهار منبع سنتی قضاوت و استفتا در اسلام ، یعنی با توجه به قرآن، حدیث، اجماع و قیاس، تفسیر مجدد از قرآن و حدیث و ایجاد تحولاتی در اهداف اجماع و قیاس، در پرتو معیارات حاکم بر خردگرایی علمی و نظریه اجتماعی مدرن، پروژه اصلاحات را برای کشورهای اسلامی تدوین کند.
این حرکت میخواهد از اصل اجتهاد نه تنها برای مسایل قضایی بلکه همچنان برای خردگرایی انتتقادی مستقل در تمام قلمرو های فکری استفاده کند.
این جنبش میخواهد از «مقاصد شریعت» برای تبیین و تقنین در «مصالح عامه» استفاده نماید. در اینجا هدف آنست تا برای آن مسایل سیاسی و اخلاقی مبرمی پاسخ یافته شود که در گذشته چنین پاسخی وجود نداشته است.
از جانب دیگر این نهضت اصلاحی کوشش میکند تا فتاوی شرعی قدما را به مواردی محدود گرداند که براساس قرآن و سنت موثوق صادر شده اند. البته موثوق بودن این سنت هم موکول به ارزیابی اکیداْ انتتقادی می باشد.
دیدگاه این حرکت در مورد جهاد نیز با نظرات سنتی گذشته متفاوت بود و به جهاد همچون یک محاربه دفاعی در برابر تجاوز و یا پیمان شکنی به جامعه اسلامی نگریسته می شد. در غیر آن همزیستی مسالمت آمیز با کشورهای غیر اسلامی امر طبیعی و مطلوب شمرده می شد.
موسسان گروههای پیرو اسلام سیاسی( اسلامیست) بهخصوص حسن البنا رهبر اخوان المسلمین برای مدتهای مدیدی به پیروی از افکار این جنبش اذغان مینمود و ابوالعلی مودودی رهبر جماعت اسلامی پاکستان تاحدود زیادی تحت تأثیر این مکتب قرار داشت. مودودی در حالی که استناد این مکتب را به قرآن و احادیث موثوق تأیید می نمود، استدلال عقلی در آیات و احادیث را مچاز نمی شمرد.
فتاوی و ره آورد های فکری جنبشی که با چنین مرجعیت و با این عمق و پهنا که در یکی از کانونهای اصلی فتوا در اسلام یعنی جامع ازهر راه باز می کند، در بدو امر مورد استفاده دولتهای پسا استعماری در آن کشورهای اسلامی قرار میگیرد که توسط نخبگان سیاسی و اداری غیر اسلامیست تشکیل می شوند.
اسلامیست ها که به مثابه اپوزسیون سیستماتیک در کشورهای اسلامی عمل می نمودند، یعنی جز خود هیچ نیروی دیگری را در راس قدرت بر نمی تافتند،از این حرکت خردگرای اسلامی که در حقیقت جلوه دیگری از مکاتب کلامی اشاعره و ماتریدیه در آستانه قرن بیستم بود، به سرعت دور گردیده و زیر عنوان علمانیت یا سکولاریسم به تخطیه و حتی تکفیر آن کوشیدند.
سرانجام «سلفیه» یا سلفی های امروزین که برعکس جنبش «سلفی» یا مدرنیسم اسلامی اواخر قرن ۱۹ یک فرقه ظاهریه ، اهل حدیث و ضد خردگرایی بوده و با امکانات مادی و فرهنگی عربستان سعودی، در نهاد های دینی کشورهای سنی مذهب و از جمله افغانستانُ همچون ابزار گسترش نفوذ جیوپولتیک عربستان سعودی عمل می نماید، جنبش اصلاحی ای را که توسط محمد عبده به راه افتاده بود به نام « معتزله جدید» به زغم خود مورد تشهیر قرار می دهد.
مسلماْ این درجا زدگی در مسیر خردگرایی در بین مسلمانان زاده عوامل نهایت قوی بینالمللی و منطقه یی است که فکر میشود بعد از این جنایات بی سابقه ای که توسط گروههای افراطی اسلام سیاسی صورت گرفته است خواهی نخواهی پایان می یابد. ازجانب دیگر آزاد اندیشی و خردگرایی دینی به تناسب مسایل مطروحه در زمانه ما از پا نه نشسته و ابعاد تازهای یافته است.
صدر: آیا آزاد اندیشی یکی از فضایل عقلانی، معرفت شناسانه، و یا یکی از فضایل اخلاقی و یا فضایل نقادانه است؟
رسول رحیم: در اساس آزاد اندیشی یکی از مسایل فلسفی است که با تیوری شناخت یا معرفت شناسی سر کار دارد. معرفت شناسی یا شناخت شناسی و یا اپستمولوژی به سرشت یا چیستی شناخت و معرفت، برهان های توجیه کننده و عقلانیت یک اعتقاد می پردازد. در فلسفه معاصر عمدتاْ مباحث معرفت شناسی متمرکز به چهار مورد می باشند. اینها عبارت اند از:
۱ـ تحلیل فلسفی سرشت یا چیستی شناخت و اینکه چه ارتباطی با مفاهیمی چون حقیقت، ایمان و توچیه استنباطات دارد،
۲ـ معضلات مختلف مربوط به شکاکیت،
۳- منابع و گستره شناخت و اعتقاد توجیه شده،
۴- معیارت برای شناخت و توجیه.
آزاد اندیشی مربوط به مورد چهارم یعنی معیارات برای شناخت و توجیه می باشد.
من نمیدانم که در یک بحث عام تا کجا مجاز خواهیم بود که در مورد آزاد اندیشی، معیارات ارزشی چون فضیلت را به کار گیریم، زیرا آزاد اندیشی طرفداران بسیار جدی و مخالفان سرسخت دارد، با آنهم اعتماد به نفس علمی و فلسفی بسیار استواری لازم است تا استنباط های فلسفی خود را بدون اتکا به باورهای قبلاْ تثبیت شده در مراجع قدرت و یا افکار عامه توجیه نمود و این خود فضیلت شمرده می شود.
صدر: آزاد اندیش خصلتی درجه اول است یا خصلتی درجه دوم؟
رسول رحیم: من قبلاْ در مورد جایگاه آزاد اندیشی در معرفت شناسی معاصر عرایضی تقدیم کردم. در مبحث معرفت در فلسفه اسلامی امر معقول یا ماهوی خوانده میشود و یا اعتباری. در این فلسفه معقولات ماهوی را معقولات اولی میگویند که یا محسوس اند و یا باطنی. معقولات ثانوی یا منطقی میباشند و یا فلسفی. بر این مبنا من فکر میکنم آزاد اندیشی خصلات درجه دوم است.
صدر: آیا آزاداندیشی فضيلتی است مستقل از سایر فضایل، یا صرفاً ترکيبی از فضایل دیگرست، یا صرفاً نام دیگري است براي عقلانيت یا تواضع عقلانی؟
رسول رحیم:در روزگاری که انسانها چنان مجبور گردانیده شدهاند که برای تأمین قوت لایموتی تن به هرگونه تسلیم طلبی بدهند، بدون شک آزاد اندیشی فضیلتیست شجاعانه. آزاد اندیشی به یک معنا عقلانیت هم است، مشروط بر اینکه درک عام و امروزین از عقلانیت را ملاک قرار دهیم که عقل را آن خزانه تمام نشدنی نزد انسانها تلقی نکند که هر وقت خواست از آن مصرف کند، بلکه واقعیتهای اجتماعی، دست آوردهای علمی، تجارب بشری و نظریات پژوهش شده را چنان پایه و اساس این خردگرایی اش قرار دهد که هدف اصلی آن خیر و رفاه بشر باشد. برای نیل به همه خوبیهای مطلوب ما قبل از همه آزاد اندیشی به مثابه یک حق قانونی مطرح می باشد.
صدر: چرا به آزاداندیشی نيازمندیم؟
داکتر رسول رحیم:ما در جامعهای زندگی میکنیم که قرنها در زیر سایه مطلقیت و استبداد سیاسی و اجتماعی زندگی نموده است و بر حسب عادت افراد بی شماری وجود دارند که در موضعگیریهای خرد و کلان شان پیرامون مسایل مختلف به عقلانیت و حقیقت توجه نمی کنند، یا از موضع قدرت و تحکم دیگران را در تحت سلطه و تأثیر شان قرار میدهند و یا از روی زبونی وضعف وبرای حفظ جان، جاه و مقام شان در زیر چتر حمایتی اقویا قرار میگیرند و بیچارگان را پامال می نمایند.
چنین وضعیتی از نگاه روانشناسی اجتماعی یک جامعه دو رو و آسیبپذیر را به وجود می آورد. یک نمونه آن قتل بیرحمانه شهید فرخنده، دوشیزه ای است که خود دانشجو و شیفته امور دینی بوده و به اتهام توهین به قرآن کریم، در غیاب هرگونه سند ومدرک موثق توسط جوانان ژیگولوی شهری کشته میشود که نمیتوانند هیچ گونه سنخیتی با دین و اخلاق داشته باشند.
در وجه گستردهتر آن از عرصه نزدیک به ۴۰ سال کشور ما به میدان محاربه گروه مختلف اسلام پناه تبدیل شده است که هریک با ادعای قویتر انتساب به اسلام عرصه زندگانی را بر انسانهای افغانستان و سایر کشورهای اسلامی تنگ گردانیده اند.
غیر از آن نیز افکار بشری تابع زمان و مکان و آن برداشتهایی است که انسانها بنابر طرق تأمین معاش، آموخته های علمی و تلاش برای تأمین جایگاه انسانی شان در جامعه به آن نایل شده اند. الزاماْ انسان قرن ۲۱ افغانستان نمیتواند مانند مردم این سرزمین در هزار سال پیش فکر و زندگی کنند. این عوامل همه دست به دست هم داده و نیاز به آزاد اندیشی را حتمی می گرداند.
صدر: آیا آزاداندیشی با داشتن باورهاي عميق و استوار، از جمله باورهاي دینی و اخلاقی ناسازگار است؟
رسول رحیم:آزاد اندیشی و استدلالی که متکی به کدام پیش شرط نباشد، قبل از آنکه یک انتخاب شخصی باشد،ناشی از ضرورتی است که در جوامع از نگاه اعتقادی و فکری متکثر کنونی مطرح می باشد. یعنی ما تنها برای اقناع خود، هم کیشان و هم فکران خود استدلال نمی کنیم.دیگرانی هم وجود دارند که جهت رسیدن به یک توافق نیاز به شنیدن براهین ما به نحوی دارند که کدام اجبار ناخواسته و غیر عقلانی را بر آنها تحمیل نکند. صاحب چنین استدلالی بدون تردید دارای باور و اعتقاد استواری می باشد.همین اکنون صدها میلیون انسان مؤمن بدون آنکه خللی در دین شان ایجاد شده باشد، در عرصه های مختلف فکری آزادانه می اندیشند. همینطور چنانکه شما خود بهتر می دانید، اخلاق امری است که مقدم تر از تاسیس ادیان هم وجود داشتهاند و ادیان چیزی برآن افزوده اند. حضرت محمد (ص) در خطبه حجه الوداع فرموده اند:«انی بعث لاتمم مکارم الاخلاق.»یعنی من برای تکمیل مکارم اخلاقی به پیامبری مبعوث شده ام. در جهانی که آزاد اندیشی هنجار شده است ما شاهد عام شدن فضایل جدید اخلاقی مانند مَحبت و ترحم بر حیوانات و حراست از محیط زیست می باشیم که در کل به طور آگاهانه یی پرورش یافته اند. بنابراین با قاطعیت میتوان گفت که آزاد اندیشی به تقویت فضایل اخلاقی کمک می کند.
صدر: تشکر از عطف توجه پرداخت ژرفنگرانه تان در پاسخ به این پرسش ها!
رسول رحیم: تشکر از شما که همواره تلاش دارید گفتمانهای بنیادی تری را به بحث بگیرید.