normhaجامعۀ انسانی در هر پلۀ رشد تاریخی تکاملِ خویش دارایِ ارزش ها، نورمها وقواعدی است که باعث تنظیم حیات اجتماعی آن میگردد. بدون
موجودیت و رعایتِ چنین ارزش ها، نورم ها و قواعد انتظام معاملات و رفتار روزمرۀ مردم برهم میخورد.
هرگاه یک جامعۀ مشخص تحت نظر و مطالعه قرار داده شود، دیده میشود که افرادِ مختلف آن با وجودیکه در زندگی روز مره برخوردهای متفاوت از همدیگر را دارند، اما اکثریت مطلق شان در برخورد های عمده با هم مشابهت دارد و طرق اساسی رفتار، حالت و نوعیت تفکر شان دارای شاخص های عمدۀ مشترک می باشد. بسیاری از این ارزش ها و نورمها از تصورات و عادات اخلاقی مردم سرچشمه گرفته، در کتابی درج نیست و قانونی تعمیل آن را جبرِی نمیسازد، اما باوجود آن هر کدام در مقابل دیگران خویشتن را مکلف به رعایت آن میپندارد. هر جامعه برای خود نورم ها و ارزش های زندگی را میسازد که کم یا زیاد از جوامع دیگر متفاوت است. ارزش ها و نورمهای اخلاقیِ اجتماعی مانند سایر پدیده های طبیعت و جامعۀ انسانی بطور مسلسل و بلا انقطاع قابل تغیر و پیشرفت است. به مرور زمان در نتیجۀ تغیرات اقتصادی، مناسبات تولیدی و نیاز های عینی زندگی اجتماعی میتواند اخلاقیات جامعه حتی به سمت کاملاً مقابل تغیر نماید. اگر به ارزش و نورم اجتماعی معین حکم قاطع یگانه حقیقت موجود دائمی و عدم قابل تغیرداده شود، بوی ایدیولوژیک از آن برمی خیزد و میتواند سد راه تغیر و تکامل اجتماع قرار گیرد.
ارزش ها را میتوان بطور عمده به ارزش های مادی و معنوی (یا ارزش های ماتریالیستی و ایدیالیستی) صنف بندی نمود که هر کتگوریِ آن به گروپ های فرعی و کوچکتر دیگر نیز قابل تقسیم است. در حیات فردی و کلکتیفیِ انسانها ارزش ها و نورم های مختلف اجتماعی اهمیت و وزن متفاوت دارد. اگر ما ارزش ها را نسبت به وزن مخصوص، مقام اثرمندی و ارجحیت آنها در اذهان جامعه در نظر گرفته و ردیف بندی نمائیم، هیرارشی ارزش ها را به وجود میاورد. توجه به هیرارشی ارزشها در فعالیت های روزمرۀ سیاسی و اقدامات برای تغیرات اجتماعی اهمیت حیاتی برای نیروهای تجدد طلب و مترقی دارد. فعالیت های سیاسی و اجتماعیِ نیروهای متعهد به تمدن و تجدد ملی، تأمین عدالت خلق و صلح و همبستگی بین المللی تابع درجۀ استحکام و مقام اثرگذاریِ ارزش های موجود در ذهن جامعه میباشد. بدون در نظر داشت هیرارشی ارزشها فعالیت های ناسنجیده، پراگنده وغیر منظم نیروها میتواند به نتایج غیر مطلوب، بی ثمر و حتی معکوسِ آمال فعالین شان منجر گردد.
اصطلاح ارزش ها از دید فلسفه مفهوم متفاوتی نسبت به شاخه های علوم دارد. در عین زمان علوم اقتصادی، دینی، روحیات، اخلاق و غیره نیز مفاهیم متفا وت را از مقولۀ ارزش ها تعریف و در ذهن انسان تداعی مینماید. اما در همه تصاویر و تعاریف در کلیه بخش های فوق الذکر ارزشِ وضعیت، شی و حالت برازنده، پر بها و شایسته را برای انسان افاده مینماید. افراد برای دریافت چنان ارزش هایِ کار وپیکار مینمایند که وضعیت و حالت روحی شان را بلند ببرد، کیفیت و رضایت درونی آنها را توسط اسباب مادی و یا انگیزه ها و برداشت های معنوی ارتقأ دهد. این ارزش های اجتماعی است که برای افراد جامعه نوع ظاهر شدن در جمع، حالت جسمی و روحی، طرز معاملات و کردار انسانها در جامعه را معین و مشخص میسازد.
ارزش های که از جانب همه افراد بشر در نظر گرفته و مراعات میشود، بنام ارزش های عمومی بشری یاد میگردد. اگر ارزش های ملی تولید و مالکیت ملت معین محسوب شده میتواند، ارزش های عام بشری دست آوردهای مشترکِ عموم بشر بطور کُل میباشد. بعضی از عمده ترین ارزشهای عمومی بشری در اعلامیۀ جهانی حقوق بشر ملل متحد درج گردیده و به نارمهای اجتماعی همگانی معتبر مبدل شده است که تطبیق آن در کشور های امضأ کنندۀ اعلامیه را ملزم میسازد. از جملۀ عمده ترین ارزشهایِ عمومیِ بشری میتوان از صلح، حقوق بشر، دموکراسی، آزادیِ فردی، احترام به حیات انسان، تحمل پذیری دیگر اندیشان، دولت قانونی، همبستگی، مساعدت با سایرین، مساوات، عدالتِ اجتماعی، احترام به عقایدِ دینی دیگران و کلتورهای کشور های خارجی، عزت نفس اشخاص و غیره نام برد. کاربرد ارزشهای فوق الذکر و مانند آن در هر جامعه نظم خوبی را تأمین و تضمین میکند. از همین خاطر ضرور است که برای تحقُق چنین ارزشها مبارزه صورت گیرد تا صلح، انتظام و آرامش در جامعه و کشوربوجود آید و دوام نموده بتواند.
در شرایط فعلی در کشورِ عزیزِ ما در نتیجۀ سلطۀ جنگسالاران بر سرنوشت خلق وطن آتش نفاق قومی، زبانی، مذهبی، سمتی وجنسیتی شعله ور گردیده است که روز به روز مردم و میهن مارا به صوب قهقرا می کشاند. تطبیق و بکاربُردِ ارزش های عام بشری فوق الذکر به نفع کسانی نمی باشد که در طول جنگ های خانمانسوز از طُرُق غیر مشروع و غیر اخلاقی صاحب نام و نشان، پول و دارائی گردیده، بلند منزلهای بی نقشه و بانقشه را صاحب گشته اند، هستی و مؤسسات دولتی را تحت نام خصوصی سازی (پریواتیزاسیون) به نام خود کرده، به خاطر پولهای بیگانگان و برای اهداف خارجیان خونِ مردمان ما را میریزانند، زمین های دولتی و شخصی را غصب نموده، سر تا پا در فساد اخلاقی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی فرو رفته، به چور و چپاول هستی مادی و معنوی کشور پرداخته و تنها و تنها در فکر پر کردن جیب ها و حساب های بانکی شخصی شان اند. برخلاف، این ها با قطع جنگ و تأمین صلح در افغانستان ثروت های باد آورده و در آمدهای جاریه را از دست خواهند داد. فلهذا چنین حلقۀ حرامخوارِ حاکمه تا آخرین توان و رمق حیات خویش بر ضد عملی شدن ارزش های اجتماعی متذکره مبارزه می نماید. امیدِ تأمین صلح و عدالت اجتماعی تحت حاکمیت و رهبری آنها خیالات واهی، آرزو های اوتوپیک و خواب های غیر عملی میباشد. از همین جا است که ایجاد، تقویت و تسریع جنبش وسیع عدالت خلق افغانستان از نیاز های درجه یک و غیر قابل تأخیر برای جامعۀ افغانستان به حساب می آید تا بتواند برای قطع جنگ، تأمین صلح دوامدار و عدالت برای خلق میهن مبارزۀ جسورانه و ثمر بخش نماید.
میلیونرهای حرامخوار، اجنتان استخبارات بیگانه، ساختار های مافیایی و سرمایداران وابسته با خارج بخاطر حفظ منافع شان به ادامۀ جنگ و موجودیت انارشی در کشور ضرورت دارند تا فرصتی برای چپاول بیشتر، تحکیم ملکیت شان بر دارایی های انباشته شده و پول شویی کمایی نمایند. برای همین مأمول تپ و تلاش مینمایند که افکار خلق زحمتکش افغانستان را از موضوع اصلیِ تطبیق ارزشهای بشری به طرف تضاد های قومی، نفرت دینی، بدبینی جنسیتی، اختلافات زبانی و غیره متوجه سازند. این ها خویشتن را از طریق استعمال سلاح، زور، پول، نیرنگ و کجروی های عوامفریبانه به حیث مشران قومی، نمایندگان گروپ های زبانی، پیشوایان مذهبی، کلان های منطقه و غیره جازده اند و به نفاق و شقاقِ جامعه بیشتر از پیش می افزایند. دین فروشانِ دین ستیز دین مبین اسلام را در انحصار خود گرفته، به جز از خود دیگران را همه تکفیر نموده و از مذاهب آن به حیث سلاح سیاسی بر ضد یکدیگر و تحکیم موقف دولتی خویش استفاده میبرند. تجاران قومی ایکه ناپرسیده از مردم، خویشتن را به حیث کلانِ قوم تحمیل و جازده اند، قبل از مردمان سایر اقوام به خلق قوم خویش به حیث وسایل تجارتی برای منفعت شخصی شان معامله، با خون آنها تجارت و با حیات شان بازی مینمایند. به همین منوال سران نامنهاد و تحمیل شدۀ سایر گروپ های زبانی و محلی نیز منفعت خویش را در تداوم حالات کنونی می بینند و طرفدار تحول و دیگر گونی، آنهم به صوب ترقی و تعالی کشور نمیباشند. پس ضرورت اجتناب ناپذیر اجتماعی است که نیروهای ترقی خواه و تحول طلب بنیاد مبارز و فعال سیاسی خویش را ایجاد، در صحنۀ عمل آشکارا و با شهامت عرض اندام نموده، به مسابقۀ سیاسی پرداخته و از تبلیغات بی مورد برای تسامح غیر عملی و مصلحت گرایی مضر بین طبقات متضاد المنافع و نیروهای متقابل الجهت اجتماعی حذر نماید که عملا منجر به تسلیمی بی چون و چرای زحمتکشان به ثروتمندان میگردد . جنبش وسیع عدالت خلق افغانستان میتواند جواب مقنع برای حل مشکلات کشور ارائه نموده، زمینۀ اشتراک فعال فقرا و اقشار تحت ستم را در بازیهای سیاسی مهیا و به نیروی توانمند حفظ منافع خلق زحمتکش افغانستان از طریق ایجاد و استعمال کلتور جدید دموکراتیک و مدنی سیاسی مبدل گردد.
زمان انتظار نمیکشد، حوادث یکی پی دیگر به سرعت غیر قابل پیش بینی رُخ میدهد، وقت ضایع میشود و فرصت ها از دست میرود. ما افغانها و بخصوص خلق زحمتکش وطن نباید دست زیر الاشه به انتظارنیروی خارق العادۀ معجزوی بنشینیم؛ چشم براه مهربانی خارجیهای دخیل در معضلۀ افغانستان باشیم؛ ترحم را از نیروهای ظالم و خداناترس، شریر و مفسد، پول پرست و نفاق افگن التجأ نمائیم؛ زاری، نصیحت دینی و درس اخلاقی برای کسانی راه اندازیم که تجارت بالای دین، سؤاستفاده از احساسات مردم و قتل و جنایت به پیشۀ زندگی و منبع اساسی عواید شان مبدل گشته است. ما همچنان نباید به سراب آزموده شده امید بسته، زیر سقف ساختارهای نامطمئن گِلیِ قرون گذشته به لشکر ترس و ناامیدی بپویندیم. ضرورت شدید احساس میگردد که دژهای مستحکم و مدرن دفاعی و تهاجمی سیاست را بر مبنای اصالت ارزش ها بدستان معماران ماهر با وجدان و صادق نقشه کشی و با نیروی سرشار نسل جوان خلق وطن به سر رسانیم.