یک خاطرهء فراموش ناشدنی ازمحبت های مرحومه مادرم

نخست ازهمه روزجهانی مادررا خدمت همه مادران جهان عموماً و اخصاً خدمت تک تک مادرا ن هموطن ما، به ویژه خدمت آنانیکه از دست ظالمان ووطنفروشان درچهار دههء اخیر

،اسپندواردراطراف و اکناف این کرهء خاکی درحالت آوارگی ومشکلات گوناگون زندگی دارند،تبرک وتهنیت عرض میدارم.

مقام والای مادرآنقدر بلند است که قلم توانائی تحریرآنرا ندارد. محبت مادران برفرزندان شان بی نهایت بوده که غیرازخداوند عالمیان وخالق مادران،دیگران قادر به درک آن نمی باشند. بطورمثال یکی ازاین محبتهای مادرمرحومهء خود را خدمت خوانندگان گرامی تقدیم میدارم.

سالهای۱۹۶۷ یا۱۹۶۸ بود که در رخصتی تابستانی خود،از شوروی سابقه که درآنجا تحصیل میکردم،بوطن عزیزم رفته بودم. درآنزمان برعلاوه کابل درلوگرهم جایداد،زمین وخانه داشتیم که دراین روز های رخصتی چند روزی را به لوگررفته بودم. درآنروزها فرش یکی از اتاق هارا کاه گل نموده بودند که من متوجه  نشده وپایم را روی کاه گل تازه گذاشتم و چاپ کف بوتهایم روی آن نقش شده بود.

مادر مهربانم که متوجه نقش کف بوتهایم درآنجاشده بود، آنرا طوری محافظه کرده بودکه خراب نگردیده وازبین نرود. بعدازچند روزی دوباره روانه اتحادشوروی سابقه گردیدم.یکسال بعد که بازهم در رخصتی تابستان بوطن عزیزم رفته بودم چندروزی را به لوگررفتم.

مادرمهربانم همان نقش کف بوتهایم را بسیارخوب نگهداری کرده بود وبرایم گفت که هرروزبیادت نقش کف بوتهایت را می بوسیدم.

این خاطره ومحبت مادر مرحومم را تاکه زنده باشم فراموش نخواهم کرد، ودرهمین دقایقی که این سطور را می نویسم اشکهایم از چشمان سرازیر گردیده است.

بلاخره از جور روزگار وخیانت وطنفروشان ونوکران بیگانگان مادرم تقریباً سی وچهار سال قبل درملک غربت درشهر مشهد مقدس داعی اجل را لبیک گفتند ودورازوطن دوستداشتنی اش دربهشت رضا در مشهد مقدس سر به تیرهء تراب گذاشتند. خداوند منّان مادر بنده را با تمام مادرانیکه درغربت، دهر فانی را وداع گفته اند،غریق دریای رحمت بی منتهای خویش بگرداند.

 

مادربه ملک غربت رفتی زپیش ما

جانم فدات بهر چه کردی پریش ما

 

پوهنوال داکتر اسدالله حیدری

۱۴،۵،۲۰۱۷،سدنی