در وجه تسمیه "بهشت" به معنی "محل رهایش" و "دوزخ" به معنی "محل عذاب" است. انگیزه های بهشت و دوزخ در این گفته حافظ، شاعر شیرین سخن بدرستی ترسیم می یابند:
طفلی و دامان مادر خوش بهشتی بوده است
تا به پای خود روان گشتیم سرگردان شدیم
ذهن انسان در بدو تولد "سفید" بوده و عاری از هر نوع رنگ عقیدتی و طبقاتی می باشد؛ به این معنی که انسان در بدو تولد نه کافر می باشد و نه مسلمان، نه دستخوش تعزیر می باشد و نه متهم به تکفیر، نه رعیت می باشد و نه ارباب، نه بورژوا می باشد و نه پرولتر، نه آرمانگرا می باشد و نه مادی پرست، نه حاکم می باشد و نه محکوم، نه کارگر می باشد و نه کارفرما.
بلکه با تمام معصومیت، زمانی که انسان دیده می گشاید، بلافاصله وجود لطیف خود را در آغوش گرم و نرم یک موجود فرشته سیری زیر نام مادر می بیند. او از جام بلورین پستان مادر از طریق غنچه دهن شیر می نوشد، معده را لب ریز ساخته و معبود های جنسی خود را انتخاب میکند. آن هم به این معنی که او به یک دست پستان مادر را و به دست دیگر به لمس کردن موها و بخش های دیگر بدن می پردازد. این روش برای نوزدان جنبه استثنایی نداشته بلکه تمام آنها نقطه ای مشترکی به حساب می آید. ای کاش این بهشت دوام می یافت و انسان ها پس از دوره شیرخوارگی در تمام ادوار زندگی از نعمت های طبیعی یکسان بهره میگردیدند. ولی این کار جامه عمل نپوشیده و برخلاف دوره "سرگردانی" آغاز میگردد.
سرگردانی، "محل عذاب" انگیزه های گوناگونی دارد، که اینک به جزییات آن می پردازیم:
اول: انگیزه های زناشویی
در کشور های اسلامی "حجاب" امر شرعی تلقی میگردد. بنابراین پدر و مارد یا یکی از اقارب فرد مجرد که میخواهد زندگی نوین و مشترکی را آغاز کند، به خواستگاری دختری میروند. پس از توافق اقارب دختر و اقارب پسر، ازدواج زمینه سازی میگردد. در "شب زفاف" وقتی که داماد در عروس معبود های جنسی خود را نمی بیند، دست به خشونت میزند. خشونت ، به طور نمونه در افغانستان علیه زنان از طرف شوهران در انواع گوناگونی روز افزون به مشاهده میرسد.
دوم: انگیزه های سیاسی
سیاست یک امر اجتماعی و زعامت در کشور ها انفرادی می باشد. حکومت فردی نمی تواند نیازمندی های افراد ملت را براورده سازد. بنابرآن میان حکومت و ملت فاصله نارضایتی ایجاد میگردد. ملت ها قصد سرنگونی حکومت ها را در سر می پروانند، ولی به آسانی موفق نمیگردند، زیرا توسط نیروهای دفاعی سرکوب میشوند. حکومت ها در دارالاماره های آسمان خراش بود و باش کرده و ملت ها در فقر و فاقگی و در بدری.
سوم: انگیزه های اقتصادی
دانشوران و اندیشمندان در باره ای "دانش اقتصاد" نظرات گوناگونی دارند. بعضی از آنها، علم اقتصاد را عبارت از بررسی وسایلی میدانند که برای رفع احتیاجات مادی بشر بکار میروند. بعضی ها علم اقتصاد را عبارت از پدیده اجتماعی مربوط به تحصیل و خرج ثروت میدانند.
این تعریفات در صورتی درست به مشاهده میپیوندند، که در جوامع بشری یکدستی وجود داشته باشد. ولی طوری که مشاهده میگردد، یکدستی جایش را به دودستگی داده است: یک دسته غنی و دسته ای دیگر فقیر . طوری که داکتر سهراب خوشبین {1} بررسی میکند، اغنیا چیزی را که میخورند به مصرف نمی رسانند. بنا بران اکثراً به بیماری های گوناگون مانند سرطان، بیماری شکر، چاقی و سکته قلبی مبتلا میگردند، و به علت مرگ های زود رس اکثراً از بین میروند. ولی فقرا در گوشه و کنار جهان صدها ملیون نفر با گرسنگی دست و پنجه نرم میکنند و در اثر گرسنگی و عوارض ناشی از سوء تغذیه جان میدهند. از هر شش نفر، بیش از یک نفر در کره زمین در فقر مطلق بسر می برد. این دسته از انسان ها با شکم خالی و گرسنه سر به بالین میگذارند؛ آن هم در حالی که موادغذایی موجود در دنیا - اگر از روی انصاف و مروت تقسیم گردد – میتواند حتی جوابگوی جمعیت بیشتر هم باشد. طبق آمار سازمان ملل متحد پنجصد ملیون انسان در جهان به بیماری های سوء تغذیه و بیماری های حاصل از گرسنگی مطلق و طولانی مبتلا هستند که نه تنها نمی توانند در امر تولید مثبت داشته باشند، مصرف کننده اند. مثلاً در هندوستان که دومین رقم بزرگ جمعیت دنیا را به خود اختصاص داده است، سی در صد کودکان کمتر از پنج سال دارای وزن بسیار کم و مبتلا به بیماری های سوء تغذیه می باشند. تاریخ شهادت میدهد که هیچ قحطی و یا زلزله و سیل و طوفان باعث مرگ ومیری در حدود بیست و پنج هزار کودک در یک هفته نشده است. ولی گرسنگی و کمبود موار غذایی ناشی از اختلافات طبقاتی هر هفته بیست و پنج هزار کودک را می بلعد. در ایالات متحده امریکا، این کشور باصطلاح مترقی و ثروتمند بیشتر از سیزده در صد حمعیت در فقر کامل به سر میبرند. به عبارت دیگر در این کشور ده ها ملیون نفر وجود دارند که در کنار پرخورترین و پر مصرف ترین ملل دنیا با شکم خالی سر ببالین میگذارند. این بی سر وسامانی که گریبان گیر انسان گردیده است، از کجا منشاء میگیرد؟ پاسخ این پرسش را بازهم حافط خوش کلام میدهد:
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت ره افسانه رندند
//////////////////////////////////////////
{1} داکتر سهراب خوشبین، ژورنال پزشکی، سال ششم، شماره ۶۸ ، ازر ماه ۱۳۷۸، ص ۸ و ۹