نگاهی به "سیستم شکنجه" در رژیم های خلق و پرچم:
زندان، بویژه زندان سیاسی، بدون "شکنجه" و "شکنجه گر" قابل تصور نیست. با شکنجه و شکنجه گر است که زندان مفهوم پیدا می کند. چون زندانی سیاسی در درون زندان در رابطه مستقیم با زندانبان و شکنجه گر قرار دارد،
اکثرآ روایت ها و خاطره های زندانیان از جریان شکنجه و زندان بر محور "شکنجه گر" می چرخند. طراحان و سازندگان "سیستم شکنجه" در این روایت ها اکثرآ غایب اند. لازم است به این نکته توجه داشته باشیم، و این نکته خیلی مهم است، که "شکنجه گری" در واقع یک سیستم است و شکنجه گر مهره ی است که در این سیستم کار خودش را انجام می دهد. شکنجه گرهای اند که خود بطور مستقیم کسی را شکنجه نمی کنند بلکه طراح و سازنده "سیستم" شکنجه اند. ترکی، امین، کارمل و سایر رهبران حزب دموکراتیک خلق، از دستگیر پنجشیری گرفته تا سلطانعلی کشتمند، شاید هیچ کدام بصورت مستقیم کسی را شکنجه نکرده باشند اما بدون شک اینها سازندگان "سیستم " شکنجه بوده اند. در"سیستم شکنجه"، شکنجه گران حرفوی به گونه ای آموزش داده می شوند که بتوانند با بکاربردن سیستماتیک شکنجه اهداف نظام را برآورده سازند. شکنجه گرانی آموزش دیده، قربانیان خود را به گونه ای شکنجه میکنند که نظام از آنها می خواهد. در سیستم شکنجه رژیم ترکی این مهم نبود که زندانی در زیر شکنجه چه میکشید، می مُرد و یا زنده می ماند. شکنجه گر در این سیستم نقش انتقام جو را داشت که می خواست از مخالف خود انتقام بگیرد، اتنقام تا سرحد نابودی فزیکی. انتقام جویی، تا سرحد نابودی فزیکی، از مخالفین سیاسی، خواست رژیم ترکی بود. اسدالله سروری و سیدعبدالله و دیگران شکنجه گرانی بودند که این خواست را برآورده می ساختند. دراین نظام مرزی بین شکنجه و کشتن وجود نداشت. شکنجه گران این نظام جانیانی بودند که قربانیان خود را تا سرحد مرگ شکنجه می دادند.
در دوران رژیم کارمل اما شرایط دگرگون شد. در سیستم شکنجه رژیم کارمل، که مستقیم توسط روسها مدیریت می شد، شکنجه کردن زندانی حد و مرز داشت. این مهم بود که متهم باید زنده بماند تا رازهای درون او کشف شوند. در این رژیم شکنجه سیستماتیک و نظام مند بود. شکنجه نباید از مرز "تحمل" زندانی فراتر می رفت و قربانی نباید در جریان آن جان می داد. زیرا هدف اصلی شکنجه، دست یافتن به رازهای متهم بود. او بحیث یکی از حلقه های "زنجیری" پنداشته می شد که اگر از دست داده می شد امکان دست یافتن به آن "زنجیر" از بین می رفت. چرا غذای که در جریان بازجویی در صدارت و ریاست تحقیق برای زندانیان داده می شد یکی از بهترین نوع غذا بود، اما وقتی بازجویی پایان می یافت و زندانی به زندان پلچرخی انتقال داده می شد جای ان را مقدار ناچیزی از شلغم و کچالوی بی مزه در میان سطل پر از آب می گرفت؟ خوراک و غذای خوب در جریان بازجویی به این هدف داده می شد تا نیروی جسمی زندانی در جریان بازجویی و شکنجه آنقدر به تحلیل نرود که زندانی از پا بیافتد. تن متهم باید توان شکنجه دوامدار را می داشت، اما روح و روان او باید می شکست. زندانی باید بصورت دوامدار در میان ترس و امید قرار داده می شد تا سرانجام به زانو در می آمد و وادار به "همکاری" می شد.
اگر نگاهی دقیق به "سیستم شکنجه" رژیم ترکی و کارمل بیاندازیم، سیستم شکنجه رژیم کارمل خطرناکتر و تباه کننده تر از رژیم ترکی و امین بود. زیرا در اثر شکنجه های سیستماتیک رژیم کارمل بود که مقاومت و روحیه شماری از بهترین چهره های چپ انقلابی نیز درهم شکسته شد، تا جایی که وادار به "همکاری" با دشمن شدند. در دوران ترکی-امین کمترشاهد این گونه شکستن ها و به زانو درآمدن ها بودیم. زیرا به دلیل کم تجربگی و خام بودن "سیستم اکسا و کام" و خواست انتقام جویانه ی رژیم، شکنجه گران تنها در نقش انتقام جو به جان قربانی می چسپیدند و عطش انتقام جویی خود را فرو می نشاندند. کمتر در فکر دست یافتن به راز های درون قربانی خود بودند. شکنجه در آن زمان هنوز در سطح شکنجه سیستماتیک نبود. هرشکنجه گر آنقدر خودسر و مغرور بود که در سلسله مراتب قدرت در برابر مقام بلاتر از خود هیچ گونه حس مسئولیت نداشت. به بهانه "عناصر ضدانقلاب"، هریکی از آنها "حق کشتن" قربانی خود را داشت. اما در دوران رژیم کارمل مسئولیت شکنجه گران، در سلسله مراتب قدرت، تقریبآ یک امر الزامی بود. هر کس نمی توانست آشکارا و خود سرانه کسی را به قتل برساند. اهداف شکنجه فراتر از انتقام های شخصی بود. در رژیم ترکی، زندانی در ترس و وحشت مطلق بسر می برد. امیدی به زنده ماندن نداشت و هرلحظه انتظار مرگ را می کشید. اما در رژیم کارمل زندانی "در میان ترس و امید" نگاه می شد. بنابرآن، "سیستم شکنجه گری" رژیم کارمل را می توان یکی از پیش رفته ترین، نضام مند ترین، محیلانه ترین و غیر انسانی ترین "سیستم شکنجه گری" در تاریخ افغانستان شمرد. تاثیر شکنجه های روانی و فزیکی این رژیم آنقدر سیستماتیک، ویرانگر و تباه کننده بود که کسانی که حتا از آن جان بسلامت برده اند و هنوز ظاهرآ زنده هستند، روحآ زخم خورده، تکیده و نیمه جان اند.
رژیم ترکی "غول" مغروری بود که حزب و هواداران آن را در یک سو و اکثریت مردم را در سوی دیگر قرار می داد. از دید این رژیم مغرور و مستبد هرکس خلقی یا هوادار رژیم نبود دشمن پنداشته می شد. تصادفی نبود که "بی طرف ها را بی شرف" می خواند. ترکی آشکارا می گفت: " هر کس برعلیه ما در تاریکی دسیسه می چیند در تاریکی از بین می رود". با اینحال، برای این رژیم هدف نابودی فزیکی مخالفین بود. زندان در واقع محل جمع آوری آنها بود تا از آنجا در تاریکی از بین برده شوند. اکثرآ بازجویی در کار نه بود. جرم همه یکسان و متهمین همه "ضد انقلاب" پنداشته می شدند. بنابرآن شرایط و جای نگهداری و مجازات آنها نیز یکسان بود. تمام زندانیان در شرایط یکسان بسر می بردند و انتظار مرگ را می کشیدند. سلسله مراتب سیستماتیک وجود نداشت. هر حزبی و یا سازمانی می توانست مخالف را بنام "ضدانقلاب" بصورت فزیکی از بین ببرد.
اما در رژیم کارمل شرایط پیچیده و بکلی دگرگون شده بود. در این رژیم از یک طرف روس ها بصورت مستقیم دررأس امور قرار داشتند و تجارب خود را در اختیار رژیم قرار می دادند، از جانب دیگر از ضعف ها و بیکارگی های رژیم ترکی و امین درس های زیاد گرفته بود. بنابرآن برخورد رژیم کارمل با مخالفین محیلانه تر و فریبکارانه تر بود. در درون زندان هم "سیستم" را به گونه ای ایجاد کرده بود که با سیستم زندان ترکی و امین فرق کامل داشت. برعکس دوران ترکی- امین که شرایط و جای نگهداری زندانیان یکسان بود، در دوران کارمل زندانیان بر اساس شدت "جرم" و زمان قید شان به اتاق های جداگانه تقسیم شده بودند. آنهایی را که زمان قید شان پنج سال یا کمتر از آن بود از زندانیان که بالاتر ازپنج سال به زندان محکوم شده بودند جدا نگهداری می شدند. زمانی که شمار زندانیان که به بالاتر از ده سال زندان محکوم شده بودند زیاد شد، آنها را نیز از جمع دیگران جدا و به اتاق های جداگانه انتقال دادند. بنابرآن زندانیان نظربه زمان قید شان به سه گروه تقسیم می شدن.
گروهی که مدت قید شان یک تا پنج سال بود ۱
۲ گروهی که به شش تا ده سال محکوم بودند
۳ گروهی که از یازده تا بیست سال محکوم بودند
پسان ها خورد سالان، "کارگران دستگاه صنعتی" و شماری از زندانیان که به نحوی با "نظام" در رابطه قرار داشتند، نیز از سایرزندانیان جدا و به اتاق های جداگانه انتقال داده شدند. به مرور زمان "قشری" از "باشی ها" ،"کارگران دستگاه صنعتی"، " توبه گاران" و "رابطه داران" در زندان تشکیل گردید. این "قشر" هرچند مانند دیگران زندانی بودند، اما از شرایط بهتری برخوردار بودند. هدف از گروه بندی زندانیان و نگهداری آنها در اتاق های جداگانه این بود که رژیم می خواست برنامه "اصلاحی" خود را بر زندانیان تطبیق کند. زیرا چنانچه گفته شد، دیگر هدف تنها محرومیت محض زندانیان از آزادی و یا نابودی فزیکی آنها نبود. بلکه "مفید سازی"، اصلاح، تجدید تربیت، رام ساختن و مطیع سازی آنها نیز در برنامه کار رژیم قرار داشت. رژیم از میان خود زندانیان شبکه ی از نظارت و کنترول دایمی ایجاد کرده بود. جاسوسان و خبرچینان آشکار و پنهان را در میان قربانیان بوجود آورده بود که وظیفه نظارت و کنترول زندانیان سرکش و تسلیم ناپذیر را بعهده داشتند. این خبرچینان همراه با باشی های که از درون زندانیان برگزیده شده بودند، "آنتنهای" بودند که بصورت دوامدار وضعیت درون اتاقهای زندان را به اداره زندان بازتاب می دادند. سیستم شکنجه رژیم کارمل بوِیژه در برابر چپ انقلابی به شدت کین توزانه، خشن و غیر انسانی بود. چپ انقلابی همان گونه که در بیرون از زندان در بین دو سنگ آسیاب، دولت و گروه های اسلامی، قرار داشت در درون زندان نیز زیر فشار دوگانه ی دوامدار این دو "غول وحشی" قرار داشت. دولت و گروه های اسلامی هردو آن را زیر فشار شدید قرار داده بود. (در این باره بیشتر خواهم نوشت)
(درباره قشر "باشی ها"، "توبه گاران" و "رابطه داران" و امتیازات که این قشر نسبت سایر زندانیان داشتند نیز بیشتر خواهم نوشت.).
ادامه دارد