خبر سفر محمد محقق و عطا محمد نور، به دنبال عبدالرشید دوستم به ترکیه، و تشکیل " شورای عالی ائتلاف برای نجات افغانستان" ظاهراً به این دلیل که بحران کنونی کشور برای شان قابل تحمل نیست،
در صورتی که این سه شخصیت سیاسی کشور مردمانی می بودند که این ائتلاف را حقیقتاً برای نجات کشور از بحران و به مثابۀ انسان های خوش نام، خوش رفتار، دارای سابقۀ نیکو، مبراء از فساد و سائر جرائمی نهایتاً سنگین به وجود می آوردند، مسأله ای نبود که مورد تأمل و انتقاد نگارنده قرار گیرد.
وجود اپوزیسیون در کشوری با نظام دموکراتیک و پارلمانی و دارای قانون اساسی مترقی و پیشرفته، نه این که بد نیست مسأله ای است بسیار بائسته و ضروری؛ منتها باید متضمن حداقل دو شرط باشد:
یک ـ کسانی که اصناف و گروه ها و احزاب و ائتلاف های مخالف دولت را به وجود می آورند، باید این هسته ها را واقعاً برای نجات کشور، یا دست کم برای جهت دادن دولت به سوی کار مثمر، احترام به قانون، اجرای عدالت، تمکین در برابر حقوق و آزادی های حقۀ مردم و حفظ امنیت جان و مال آن ها و حفاظت از خاک... به وجود آورده باشند.
دو ـ هدف شان از به وجود آوردن هسته های سیاسی آن نباشد که حکومت را تحت فشار قرار بدهند و وادار بدان بسازند که به خواسته های غیرمشروع فردی و گروهی آن ها تمکین کند و زمینۀ استفاده جوئی های رنگارنگ آن ها را از طریق نهاد های دولتی فراهم نماید. این هسته ها باید جزء مکمل نظام های دموکراتیک و پارلمانی باشند و اختلاف شان با حکومت باید جنبۀ شخصی و سمتی و قومی ... و غیره نداشته باشد، بلکه در جهت مطالبات حقوق ـ قانونی همگانی و مصلحت های سیاسی ـ اجتماعی ـ اقتصادی ـ فرهنگی کشور و تحقق آرمان های والای ملت هدایت شود.
کسانی که با سیاست و شیوۀ حکومت داری در جوامع غربی آشنا هستند، جائی که حکومت ها پارلمانی هستند یا پارلمان ها در رأس همه امور قرار دارند و قوانین جاریۀ کشور را وضع و تدوین می کنند، به خوبی می دانند که وجود اپوزیسیون در تجسم جبهه ها، ائتلاف ها، احزاب، اتحادیه ها، اصناف، سازمان ها و گروه های سیاسی در برابر حکومات یکی از ضروریات اساسی برای نظارت در کار حکومت و جلو گیری از خود سری ها از راه انتقاد یا ارائۀ برنامه های عملی و سازنده به حکومت می باشد.
در نظام های مطلق گرا و تک فردی، جائی که یک انسان هر آن چه را که در ذهن خودش خوشایند بود یا خود آن را شائسته و لازم دید به منصۀ اجراء درآورد کار جامعه نه مطابق قانون تنظیم می گرد و نه به سوی بهبودی زندگی عامۀ مردم و ترقی و توسعۀ کشور پیش می رود. در چنین جامعه ای تنها یک شخص یا یک فامیل، یا یک دسته از انسان هائی که به این شخص یا فامیل به نحوی وابسته هستند و بدان ها وفادار می باشند و از این شخص یا فامیل حمایت می کنند و حرف می شنوند از همه امکانات بهره می برند، دارائی های عامه را حیف و میل می کنند و زندگی را در عیش و نوش و اندوختن سرمایه سپری می کنند و مردم را کماکان در نکبت و بدبختی نگه می دارند.
قانون، یعنی کلام شاه یا حاکم و امیر یا رئیس جمهور مطلق العنان و مستبد در نظام های تک حربی و تک فردی، تنها برای "رعایا"ی بخت برگشته به وجود می آیند. در چنین جوامعی نه پویائی وجود دارد و نه اصلاح و رفاه و ترقی و پیشرفت؛ و نه اصل تفکیک قواء و نظارت قانونی بر کارکرد های حکومت و نه امنیت و عدالت و آرامش و اطمینان. هر چه هست میل و عشق حاکمان جبار و تکرو هست و تعقیب و شکنجه و زنجیر و زندان و برچه و چوبۀ دار.
ائتلاف دوستم و محقق و نور، طوری که تجربۀ کمابیش چهار دهۀ گذشته نشان داده است، و آن گونه که ما از این انسان ها و انسان های همرأی و همفکر این ها شناخت داریم، ائتلافی نیست که کسانی برای رسیدن به اهداف والا و انسانی و ملی و نظر به مسؤولیتی که در برابر مردم، در برابر خاک و در برابر یک نظام کارآ و سالم و مردمی و برای رفع مشکل و بحران در کشور و خطر ها ناشی از تلاش های دشمنان میهن باید احساس کنند، به وجود آمده باشد. این ائتلاف برای آن صورت نگرفته است که مردم را متحد کنند و یک افغانستان مقتدر و واحد و رها از خطر و فساد، افغانستان امن و آزاد و مستقل و آباد و دارای عزت نفس به وجود بیارند، بلکه با آن که هر جزئی از آن جزئی از نظام موجود است به دلیل حرص و آز سیری ناپذیر شان و به سبب این که بیشتر از این نمی توانند برای چپاول و غارت سرمایه های ملی دست آزاد داشته باشند و آن گونه که می خواهند از یاران و همپیمانان گروهی و حزبی خود در درون و بیرون حکومت حمایت نمایند، به وجود آمده است. بنابراین هسته هائی که با چنین مقاصدی به وجود می آیند هسته های تداوم فساد و تشنۀ قدرت و پول هستند که در هر برهه ای از زمان، چنانچه در ائتلاف دوستم ـ مسعود، ائتلاف های گلبدین با تنی و دوستم و مجددی و بعداً مسعود ـ ربانی و ائتلاف طالب ـ جنرال مالک و طالب ـ حزب وحدت... و از هم پاشیدن آن ها شاهد بودیم و شاهد هستیم، گاهی با این و گاهی با آن به وجود می آیند و همین که ریگی زیر دندان شان آمد از بین می روند و دوستان دیروز به دشمنان امروز و بالعکس تبدیل می شوند.
اجزای این هسته ها به حکم تاریخ اصلاً قابل اعتماد نیستند و اصلاً جزء به خود و یاران خود، به هیچ انسان دیگری فکر نمی کنند؛ و نه به فکر خاک و وطن هستند. تا وقتی که دست شان رسید می چاپند و همین که از جهتی احساس خطر کردند پا به فرار می گذارند و کشور را ترک می کنند و به دامان حامیان شان پناه می برند، مانند طالب که با آمدن نیرو های امریکائی به پاکستان گریخت و دوستم که اینک در ترکیه به سر می برد، چنان که با آمدن طالب همرای جنرال مالک به مزار، فرار را بر قرار ترجیح داده راهی ترکیه شد.