زمانی شارل دوگل، رئیس جمهور فرانسه، با شناختی دقیق و عمیقی که از دولت ها، چه در شرق و چه درغرب داشت، سخن بالا را بر زبان آورده بود. حرفی کاملاً به جا، اما با این تفاوت که تنها دولت ها به بیماری کمبود
یا فقدان احساس و مرض دروغ بافی و تحریف و کور خود و بینای مردم بودن گرفتار نیستند، بلکه درغالب موارد انسان هائی که در رأس یا در درون دولت ها نیز نیستند، ولی هواخواه دولت ها هستند، به شکلی از اشکال، اگر غول هائی بی احساس و دروغ بافی و کتمان و تحریف به بزرگی دولتمردان نیستند، به تناسب کوچکی یا بزرگی اندام، توقع و کمیت و کیفیت وجدان خویش غول هائی بی احساسی هستند که با بیرحمی بر روی گلوی احساسات غالباً بی آلایشانه و پاک میلیون ها انسان پا گذاشته راه خویش را به سوی سود و مراد خویشتن باز می کنند؛ یا به تبرئه و یا تأئیدی هر جنایت و خیانتی بر می خیزد ـ غول هائی تهی از مسؤولیت، تهی از رسالت، تهی از تکلیف و تهی از ایمان به حقیقت و راستی و اخلاق شائستۀ یک انسان.
عبدالرشید دوستم انسانی جنایت کار و منفوری بود و است که به خصوص در دوران خدمت به رژیم دست نشاندۀ شوروی و همدستی با حکمتیار بعد از پیروزی شایان تحسین مردم بر آن رژیم به صد ها هزار انسان هموطن ما را به قتل رساند.
کاری که دوستم علیۀ ایشجی انجام داد، نه تنها یک کار غیراخلاقی، که یک جنایت بود، هر چند ایشچی هم در فساد اخلاقی و حیوانیت و جنایت و زد و بند های کثیف و پلید سیاسی و ضدملی دست کمی از دوستم و امثال دوستم نداشت و ندارد!
دوستم، تنها در مورد ایشچی به چنان عمل زشت و غیراخلاقی و غیرقابل بخشش و زورگویانه و غیرقانونی متوسل نشده است، بلکه در زمان کرزی به خانۀ اکبربای، یکی از مخالفین دیگر همتبار خویش نیز حمله نموده و از قرار معلوم عین عمل شرم آور را با وی نیز معمول داشته است. زمانی هم به عطاء محمد نور، جنگ سالار دیگر از میان جنگ سالارانی مانند دوستم و حکمتیار و فهیم و سیاف هشدار داده بود، که اگر از مخالفت با وی دست نکشد، با او نیز چنین عملی را انجام خواهد داد. عملی نامردانه، غیراخلاقی، زشت و زورگویانه ای که با زمینه سازی و میدان دادن خلق ـ پرچم به وی، در پاداش حمایت وی از رژیم خلق ـ پرچم، اینک جزء فطرت و اخلاق دوستم شده است!
در زمان خلق ـ پرچم دوستم، نه این که خون ده ها هزار هموطن ما را برای تثبیت رژیم مورد حمایت شوروی با قساوت و بربریت چنگیزیان ریخته است، بلکه به هزار ها انسان را، هم خودش و هم افرادی از خود وی وحشی ترش با اجبار و عنف مورد آزار و اذیت و اخاذی و استفادۀ جنسی و هتک حرمت و آبروریزی قرار داده اند. اگر روزی کسی پیدا شود و همه جنایت های دوستم و دوستان و افراد او را به قید قلم درآورد، بی گمان، گذشته از این که کتابی خواهد شد قطورتر از کتاب ده ـ یازده جلدی "تاریخ تمدن" ویل دورانت، به اصطلاح عوام "قوت" از سر هر یک از ما خواهد پرید.
این قضاوت، تنها قضاوت نگارندۀ این سطور در مورد دوستم و دوستمیان نیست، بلکه قضاوت نود نه اعشاریه نود و نه در صد مردم ما در مورد وی همین است. حتی خود اشرف غنی که این انسان جنایت پیشه را در ایام انتخابات به صفت معاون اول خود انتخاب نمود نیز، زمانی که هنوز قصد کاندید کردن خود برای ریاست جمهوری کشور را نداشت و هنوز نیازی به کمک و حمایت دوستم نمی دید، در مورد وی همین نظر و همین داوری را داشت که نگارنده این مقاله و میلیون ها انسان دیگر دارند.
آقای رئیس جمهور این را به خوبی می دانست که دوستم ـ با آن همه فرومایگی و کثافت کاری و جنایت و خیانت و نادانی و بی سوادی ـ انسانی نیست که او را به کرسی معاونیت ریاست جمهوری نصب کرد. به این کرسی چه، که به هیچ کرسی و مقامی نباید او را انتخاب و مقرر نمود؛ ولی، رئیس جمهور غنی این کار را با همه بد رفتاری ها، با همه ناکسی ها و با همه جنایات و مفاسد اخلاقی و سابقۀ سوء دوستم به دلیل مصلحت های فردی ـ سیاسی با درد و دریغ کرد.
می گویند، و کاملاً به جا هم می گویند که، تیری که سینۀ انسانی را می شکافد و او را هلاکت می کند، و کمانی که تیر از آن رها می شود، مسبب اصلی قتل کسی نیست؛ نه تیر و نه آن کمانی که تیر از آن رها می شود، بلکه قاتل، کسی است که تیر را در چلۀ کمان می گذارد و آن را به قصد نابودی و هلاکت کسی می کَشَد.
انسانی مانند دوستم را به دنبال مجددی و کرزی، آقای اشرف غنی عَلَم کرد، و به قدرت رساند. امری که غول هائی بی احساس ما، غول هائی بی مسؤولیت وعاری از مروت و اخلاق انسانی ما، غول هائی خارج از صفوف دولت غنی، ولی مدافع غنی، به جای دفاع از اشرف غنی، ضمن این که اعمال دوستم را تقبیح و محکوم می کنند، باید متوجه اشرف غنی و حامیان خارجی وی نیز کنند.
مگر کار حکومت و دولت داری و سیاست، اگر یک سیاست مدار واقعاً در فکر مردم و آیندۀ کشور باشد، اجازۀ آن را به ما می دهد که هر دزدِ لندهورِ بی سروپا و بی همه چیز، هر قاتل، هر قلدر، هر انسانی را که تا گلو در فساد اخلاقی و فساد مالی و فساد اداری و وابستگی به اجانب غرق است، از هر بیغوله ای بر داریم و بیاوریم و وزیر و رئیس و مشاور و معاون رئیس جمهور و وکیل و سناتور و جنرال بسازیم و با او برای برآورده ساختن مصلحت های فردی و سیاسی سازش کنیم؟
یا مسعود و ربانی و عبدالله و اتمر و محقق و دانش و فرزندان مجددی و گیلانی و افرادی از این سنخ و صنف را، که سابقه ای نه چندان بهتر از دوستم و سیاف و گلبدین و طالب دارند و داشتند، خلاف مصالح همگانی و نیاز های حیاتی کشور بالا ببریم و بر گردۀ مردم سوار کنیم؟ از انسان های مانند دوستم و گلبدین و طالب و محسنی و نور و ربانی و نادری و شیرزی و اسماعیل و امثالهم، با آن افکار پوسیده و بدوی و دگم مذهبی و سیاسی چه انتظار نیکی می توان برای رهائی از بحران فعلی کشور و درد های بی شمار مردم داشت که رئیس جمهور ـ فرض کنیم رئیس جمهور، طوری که حامیانش اصرار دارند یک انسان نیک و ملی و پارسا و پاک باشد ـ آن ها را به دور خود جمع نموده است، یا در تلاش است که به دور خود جمع کند؟
نگارندۀ این سطور در همان زمان، هر چند بیشتر روی تقلب انتخاباتیی که صورت گرفته بود تمرکز نموده بود، هر دو گروه انتخاباتی را به دلیل سابقه سوء و به دلیل زد و بند های مصلحتی ـ سیاسی و غیرملی شان مورد انتقاد قرار داده بود و تمام روند انتخابات را ناسالم و غیرقابل قبول معرفی کرده بود ـ حقیقتی که حتی برای کسانی که در آن زمان آن را نمی دیدند یا نمی خواستند آن را ببینند و بپذیرند و حرف من سر شان بد هم خورده بود، امروز و اینک کاملاً علنی و مسلم گردیده است.
موضع نگارنده در آن زمان، مانند امروز، موضعی ناشی ازهمدلی با قاطبۀ مردم، و دور از وابستگی به این یا آن گروهی بود که هر یک از خرده گروه های متعددی تشکیل شده بودند که زیر باری از فساد و گناه و جرم و خیانت مدفون بودند و هستند؛ یکی هم همین دوستمی که امروز، مثل همه وقت، میلیون ها انگشت انتقاد های تند به سویش به حق نشانه گرفته شده است!
رئیس جمهور غنی را نباید از جنایاتی که دوستم، یا هر جنایت کار دیگر شامل در حکومت، در زمان ریاست جمهوری وی مرتکب شده است، بی غرض، مبرأ و بی گناه دانست. یا کرزی و امریکا را که در رأس ده ها کشور غربی صلاحیت و سر رشتۀ کار مملکت داری و نصب و عزل صوبه دار هائی مانند کرزی و غنی و دوستم و عبدالله... و غیره را در افغانستان طی کمابیش 17 سال، به جای انسان های واقعاً دموکرات و ملی که دارای سابقۀ و شخصیت و نام نیک بودند و هستند، در دست دارد. اگر منصفانه، عقلانی و از نظر علت ـ معلول یا اصل علیت به تمام قضایا و رویداد های ناشی از میدان دادن به اشخاصی مانند دوستم بعد از آمدن امریکائی ها به کشور ما نگاه شود، همۀ این ها در هر جرمی که دوستم و امثال دوستم در دوران حکومت های کرزی و احمدزی، و در دوران حضور نیرو های خارجی در کشور ما مرتکب شده اند، برابر سهیم و شریک و مقصر اند.
دوستم تیری بود و است که از کمان حکومات کرزی و غنی که به دست امریکا و نیرو های متحد وی کشیده شده است، به سوی مردم ما رها گردیده است. بنابراین به جای این که تنها به دوستم تاخته شود، عادلانه و بهتر خواهد بود که همۀ این ها را در جرائمی که هر یک از انسان های مانند دوستم در کشور ما مرتکب شده است، خواه این جرائم اخلاقی بوده یا مالی و سیاسی و ملی، مورد نقد و بازخواست قرار داده نظر به کیفیت و کمیت جرم شان تقبیح و محکوم نموده آرزوی مجازات شان را کنیم، حتی آن هائی را که خود مرتکب جرمی نشده اند، ولی به گونه ای به این جنایت کاران یاری رسانیده اند.
داوری در مورد جنایات این ها باید با دید و مطابق مسؤولیت ملی و وجدانی در برابر خاک و در قبال فرد فرد مردمانی که در این خاک زندگی می کنند صورت بپذیرد، نه با دید قومی و قبیله ئی و زبانی و ارتباطات سمتی و صنفی و سلیقه ئی یا ارتباطات دیگر و دوستی ها و سائر ملحوظات.
دوستم در طول سی ـ چهل سال گذشته ـ تا امروز ـ مرتکب هزار ها جنایت رنگارنگ و متعد و خرد و بزرگ شده است (بحث بر سر دوستم است، و الا هر یک در همین کته گوری قرار می گیرند). هیچ شک و تردیدی در این بابت وجود ندارد. اما، هیچ وقت، در هیچ دوره ای دوستم در ارتکاب هیچ جرم و جنایتی تنها نبوده و تنها و بدون پشتیبانی و توافق و پیمان با این و آن صاحب اقتدار یا صاحب قدرت ـ از خلق و پرچم گرفته تا مسعود و مجددی و گلبدین و کرزی و احمدزی ـ عمل نکرده است.
در زمان کارمل و نجیب، کسانی که مورد حمایت شوروی قرار داشتند، دوستم به اتکاء به این دو انسان خون ریز و خون خوار تا توانست جرم و جنایت کرد؛ و در دوران کرزی و غنی، که مورد حمایت امریکائیان و متحدین شان قرار داشتند و دارند، به اتکاء به این دو انسان هر کاری خواست، کرد. در دوران مجددی و ربانی نیز گاهی در تبانی با دولت ربانی و گهی هم به همدستی و سازش با گلبدین و مجددی دستش به خون ده ها هزار انسان بی گناه رنگین شد! چه کسی وی را، با همه جنایت هایش در دوران حاکمیت خلق ـ پرچم، به رتبۀ "سترجنرال"ی ارتقاء داد؟؟
نگارنده می داند که کاری از دست ما بدان گونه که باید و شاید درهمین لحظه در قبال این همه جنایت کار ساخته نیست؛ ولی، حداقل آن چه را که باید گفت، نباید با بی دردی مسکوت گذاشت، یا با بی شرمی به دلیل ملاحظاتی تحریف یا پنهان کرد.
در میان مقامات حکومت موجود و حکومت قبل از آن، و گروه های به اصطلاح مجاهد، مانند سردمداران خلق ـ پرچم، کسی نیست که بتوانیم او را از جرائم و جنایات و خیانت هائی که طی سی و نه سال گذشته در کشور ما رخ داده است، تبرئه کرد. هر یک مرتکب جرمی شده است. یکی سنگین و بزرگ و دیگری سبک و خرد، که خرد و سبکش نیز در جای خود و در این شرائط مهلک اسف بار و بحرانی و وخیم به قدر کافی بزرگ و سنگین است!
نگارنده رئیس جمهور غنی را در جرم دوستم در قبال ایشچی بیشتر از دوستم مقصر می داند. چرا؟ چون این رئیس جمهور غنی بود که دوستم را با تمام شناختی که از او داشت، به صفت معاون خویش انتخاب کرد و به او میدان و فرصت جرم و جنایت داد و کماکان شرائط زورگوئی را برای او مهیا ساخت.
نه تنها این، که در موقعی که باید بزهکاری های دوستم را مورد سؤال قرار می داد، به گونه ای مصلحت آمیز، با همه زشتی اعمال دوستم، سکوت اختیار کرد، و اینک که ائتلاف ها و شر و شور ها علیۀ او به راه افتیده است و شرائط به سود وی نیست، با بازی های چرکین سیاسی و عوام فریبی موضوع ایشچی را به عنوان حربۀ فشار علیۀ دوستم به روی زبان ها انداخته است. نگارنده این کار رئیس جمهور غنی را حرکتی که نشان از میل باطنی او به سوی رسیدن به عدالت و تأمین حق و حقوق ایشچی ـ یا هر ذی حق دیگر در کشور ـ باشد، نمی داند.
داد و بیداد و محفل بازی و مصاحبه های رئیس جمهور در این ارتباط، فقط وسیله ای است برای زیر فشار قرار دادن دوستم و دوستمیان و اغفال مردم.
امیدوارم چشمان دیگر هموطنان ما نیز، که مشتاقانه فقط به یک فرد و یک نقطه دوخته شده است، به خاطر باز شدن هزار ها گره در کار این ملت، طوری باز شوند که همه را، همان گونه که هستند، ببینند؛ نه آن طور که خود میل دارند خلاف واقعیت ها دیگران را ببینند!!