استراتژی جدید امریکا در قبال جنگ و استقرار امنیت در افغانستان و سرکوب نیرو های مسلح مخالف دولت، که بعد از تقریباً هشت ماه کش و قوس در درون حکومت امریکا و حدس و گمان های زیاد جهان،
به خصوص مردم افغانستان بالاخره توسط رئیس جمهور امریکا، دونالد ترمپ، اعلام شد، از نظر پاکستان، طوری که نخست وزیر این کشور بیان داشت، راه حل بحران افغانستان نمی باشد.
قرار گزارش تعدادی از رسانه ها "شاهد آقا عباسی"، نخست وزیر پاکستان در مصاحبه ای که روز یک شنبه گذشته با شبکۀ خبری امریکائی "بلومبرگ" داشت، گفته است: «استراتژی نظامی در افغانستان جواب نخواهد داد و باید به دنبال یک راه حل سیاسی بود.»
از سیاستمداران پاکستانی غیر از این سخن چیزی دیگر نمی شد و نمی توان انتظار داشت. قبول شکست برای پاکستان در افغانستان، بعد از بیشتر از چهار دهه تلاش و تحمل دشواری های مختلف برای یافتن سیادت و قیادت در افغانستان، تأسیس دولتی با مهره های افغانی، که در خدمت پاکستان برای پیشبرد اهداف سیاسی ـ اقتصادی ـ فرهنگی و نظامی جاه طلبانۀ این کشور باشد، برای پاکستان امری نیست که به این زودی به آن تن بدهد. بناءً تا آن جا که ممکن است، و توان دارد کوشش می کند که چه در صحنۀ سیاست و دیپلوماسی، چه در قلمروی تبلیغاتی و جنگ های روانی و چه درعرصۀ نظامی و استخباراتی تا رسیدن به مقصد تلاش های دولت افغانستان و امریکا را برای شکست طالب غیرعملی و بی فایده بنمایاند ـ حتی اگر دولت افغانستان و نیرو های حامی آن پیروزی های هم در جنگ با طالب یا داعش و حقانی و... داشته باشند. ادعای که طبیعتاً هر حریفی در رویاروئی با حریف برای خرد کردن روان جانب مقابل یا پنهان نمودن ترس خود باید بدان متوسل می شود!
واقعیت دیگر، اما اینست که، گذشته از جنگ های تبلیغاتی و روانی و استخباراتی و امیدواری کاذب یا راستین پاکستان به ناکامی امریکا در افغانستان، وقتی به تعاملات و ویژگی های سیاسی ـ قانونی ـ حقوقی درون امریکا و و موضع گیری های بعضاً متفاوت سیاستمداران دو حزب قوی و تاریخ این کشور با تأمل نگاه شود، از یک نظر نخست وزیر پاکستان می تواند در این ارزیابی خود تا حدودی حق به جانب باشد؛ چرا که:
1ـ حکومت پاکستان در دست نظامیانی است، که با تمام وجود و به هر قیمتی، و تا هر زمانی که خواسته باشند، حتی در صورت مخالفت های احتمالی مردم این کشور با دولت، و حتی با نادیده گرفتن قوانین کشور، برای پیروزی نهائی در افغانستان سعی می ورزند؛ درحالی که در امریکا چنین الزام و امکانی برای دولت وجود ندارد، زیرا دولت امریکا، هر چند توسط سرمایه داران اداره می شود و نفع سرمایه دار در تولید و فروش سلاح و افروختن جنگ و تداوم بحران در جهان می باشد، انتخابی است و در نهایت مجری خواست مردم می باشد و ناگزیر است به خواست های مبرم و جدی مردم التفات کند و قوانینی را که حق حاکمیت را، ولو بر روی کاغذ، از آن مردم می داند، به منصۀ اجراء بگذارد ـ صرف نظر از این که هر حزبی برای دست یابی به رأی بیشتر مردم در انتخابات ناگزیر است به خواسته های مردم توجه داشته باشند.
مردم پاکستان که اکثراً مسلمانان احساساتی و خشک اندیش هستند، از هر تصمیمی که احزاب قشری مسلک اسلامی این کشور که پوششی هستند برای پیشرد و اجرای مقاصد استخباراتی ـ نظامی و توسعه طلبانۀ این کشور، تا مرز وقف مال و جان پشتیانی می کنند؛ چنانچه همین اکنون با یک اشارۀ آی. اس. آی رهبران دینی این کشور تعداد بیشماری از مردم طالب مانند را پاکستان را در اعتراضات خشم آلود خیابانی علیۀ تصمیم اخیر امریکا در قبال افغانستان و پاکستان به جاده ها کشانده اند.
مردم امریکا، اما، اگر جنگ به درازا بکشد، بخصوص وقتی میزان تلفات سربازان امریکا بالا برود و سقف مصارف شان در حدی برسد که سبب ناآرامی آن ها شود، حتی اگر موضوع حیثیت امریکا هم در میان باشد، خلاف تصامیم دولت موضع می گیرند و در صورت لزوم دست به تظاهرات دامنه دار و سلب حمایت از دولت خواهند زد؛ به عکس مردم پاکستان، که از روی اعتقادات دیوانه وار دینی، دشمنی با هند و دوستان هند، اعتقاد خاص و افراطی به پاکیزگی و تقدس خاک و داشتن وظیفۀ آسمانی برای جنگیدن در راه اسلام، عمیقاً خود را ملزم به کمک به برادران مسلمان شان در هر سرزمینی که باشد، می دانند؛ تا جائی که حاضر هستند همۀ هستی خود را در این راه مقدس قربان کنند.
2ـ دولت افغانستان به دلائل متعدد توان و ظرفیت اداره (به قول امروزی ها مدیریت) درست اوضاع کشور را ندارد. در وزارت دفاع کشور، همینطور در وزارت امور داخله، دو وزارتی که بار اصلی جنگ با دسته های چریکی افراط گرا و ترورستی را به دوش دارند، همکاری و همارایشی لازم وجود ندارد.
اکثریت جنرال ها صرف نظر از این که افکار و تعهدات تنظمی دارند، مسلکی نیستند و مراحل لازم را برای ارتقاء به رتبه های بالا و مهم طی نکرده اند و از اصول و قواعد نظامی و الزامات ضروری و اساسی جنگ و سوق و اداره بی خبر می باشند و از روحیۀ مورد نیاز برای یک افسر در جنگ بی بهره هستند و یا این که از ترس افتادن قدرت به دست طالب یا به دلیل همعقیده بودن با طالب و... اصلاً قصد جنگیدن و سرکوب طالب را ندارند.
وجود فساد در داخل بخش های سه گانۀ دولت، امر دیگری است، که دولت افغانستان را در میدان سیاست و مذاکره و جنگ و دفع یا سرکب طالب و گروه های خشن تر از طالب ناکام ساخته است. نیرو های خارجی به هر اندازه ای که قوی باشند و توان رزمی و مورال جنگی شان بالا باشد، هر قدر که سلاح های ثقیل و کشنده در اختیار داشته و با هر شدتی که بجنگند و بخواهند اوضاع را تحت کنترول داشته یا به نفع خود تغییر بدهند، از آن جائی که بار بنیادین جنگ و آمادگی خنثی سازی برنامه های تخریبی اشرار طالبانی و داعشی و حقانی و... بر دوش نیرو های بومی است، و نیرو های بومی هم به دلیل ملوث بودن یا نداشتن کفایت و روحیۀ لازم رزمی یا یک سری از دلائل دیگر، از جمله داشتن رابطه با مخالفین مسلح دولت و پاکستان، نمی توانند از حملات آن ها، به خصوص حملات انتحاری آن ها و برپا کردن آشوب و فتنه و رخنه کردن در درون قطعات امنیتی و نظامی و انتظامی جلوگیری کنند. بناءً جنگ ادامه پیدا می کند، چنانچه تا امروز، کم و بیش هفده سال، باوجود اشتراک بیشتر از چهل کشور دنیا در جنگ به پشتیبانی امریکا، ادامه پیدا کرده است.
3ـ برنامه های استخباراتی و تلاش های سیاسی پاکستان، در امتداد برنامه های جنگی آن، نسبت به آنچه امریکا در افغانستان در صدد انجام آن است، از موفقیت های زیادی پاکستان در راستای رسیدن به اهدافش خبر می دهد. جا به جا کردن مرحله ای افراد طالب و حزب اسلامی و تعدادی زیادی از احزاب دیگر در درون نظام، یکی از توطئه ها و یکی از اهداف شیطانی دیگر پاکستان است.
فرستادن حکمتیار آخرین میخی است که این کشور بر تابوت آرزوی مردم ما برای داشتن یک حکومت ملی در افغانستان می زند. دو سال، یا کمی بیش برای انتخابات ریاست جمهوری نمانده است. با وضع موجود و وجود فرهنگ تقلب وعطش بی پایان برای دست یافتن به قدرت به هر قیمتی، و رسم کنار گذاشتن دشمنی (که تابع رویداد ها می باشد) با یک دیگر و نقض عهد، آنچه در گذشته بار ها و بار ها شاهد آن بودیم، بسیار احتمال می رود که حکمتیار، با همه مخالفت هائی که علیۀ او وجود داد، در اثر زد و بند با اجزای تشکیل دهندۀ حکومت غنی و حکومت قبل از آن، حتی با نور و عبدالله و ربانی و مسعود و سیاف و محسنی و امثالهم، برندۀ انتخابات اعلام شود.
چنین امری مشکل پاکستان را در رویاروئی با امریکا، شخصیت های ملی کشور و انسان های مخالف سیاست های توسعه طلبانۀ پاکستان و ایادی آن تا حدودی زیادی کاهش می دهد؛ زیرا وارد کردن ضربه به نیرو های افغانی از طریق یک حکومت دست نشاندۀ پاکستان (همین طور به امریکائی ها و متحدینش) بسیار کاری تر است، نسبت به وارد کردن ضربه در جبهات جنگ؛ علی الخصوص وقتی چنین حکومتی بنابر وظیفه ای که از سوی پاکستان گرفته است، ملت را به نام قوم و مذهب و زبان و فرهنگ و سمت به جان هم بیندازد؛ چیزی که حکمتیار همین اکنون به اشاعۀ آن آغاز نموده است. با آمدن چنین حمومتی بر سر قدرت روابط با هند به سردی می گراید. دولت رسماً از نیروهای خارجی تقاضا می کند تا افغانستان را ترک کنند. با چنین تقاضائی از نظر حقوق بین الملل برای نیروهای خارجی دست آویزی برای ماندن و جنگیدن در افغانستان باقی نمی ماند (مگر این که توسط نیرو های طرفدار خود دست به کودتائی بزند و شرایط را به نفع خود برگرداند). برای راضی ساختن نیرو های خارجی تمام مخالفین مسلح دولت موجود افغانستان به وسیلۀ پاکستان فرا خوانده شده به استراحت کوتاه مدت فرستاده می شوند و یا به جبهۀ کشمیر اعزام می گردند. به جای مشاورین غربی، مانند ایام اولیۀ حاکمیت ربانی ـ مسعود مشاورین پاکستانی به افغانستان سرازیر می شوند. و بعد از این که آب ها از آسیاب افتاد، خلیفه دو باره وارد بغداد می گردد: نیرو های افراطی دو باره ظهور می کنند، ولی این بار افغانستان تنها برای تختۀ خیز به کشورهای آسیای میانه و برای بر هم زدن اوضاع آرام کشور های این منطقه و تنگ ساختن حلقه بر روسیه و چین و ایران مورد استفاده قرار می گیرد؛ کاری که فقط پاکستان نظر به موقعیت جغرافیائی و نظر به امکانات فکری ـ سیاسی و علائق مالی و تجاری و اقتصادی و روابط وسیع با جنگ جویان بنیادگرای مذهبی از عهدۀ آن بر می آید و کشور های مانند امریکا و عربستان سعودی هم از دو یا سه جهت مخالف آن نیست!
بررسی وضعیت فعلی افغانستان، افکار و نیات پیدا و پنهان پاکستان، تجربه هائی که ازعدم پایداری امریکا در برخی از جنگ ها دیده شده است و یک سری مطالب دیگر، که قسمتی از آن در بالا یاد شد، به ما اجازه می دهد که سخنان نخست وزیر پاکستان را سر سری نگیریم؛ مگر این که حکومت های غربی و متحدین شان که به نام سرکوب دهشت افگنان (و نابود ساختن مزارع کشت کوکنار) به افغانستان آمده اند، علاوه به سرکوب نیرو های ددمنش وحشت افگن، پاکستان را بیشتر از راه تعزیرات اقتصادی، جریمه ها، تحریم های مؤثر و پی گیر و گسترده و فشار های سیاسی وادار به دست کشیدن از حمایت و تمویل و تجهیز نیرو های افراط گرا و جانی و بی فرهنگ کنند.
چون چنین قصد و اهتمام و پایداری، همینطور صداقت در کار امریکا دیده نمی شود، هفده سال جنگ مؤید این حقیقت است، بنابراین گمان من نوعی این است، که احتمال آن وجود دارد که روزی این خواب نخست وزیر پاکستان با جهانی از غم و اندوه و دریغ و افسوس به حقیقت بپیوندد و نمایش دیگری از بدبختی های ما بر روی صحنه بیاید؛ نمایشی خیلی خونبارتر؛ نمایشی از حالتی که سگ صاحبش را نیابد!