چگونگی تکامل انسان

آیا میمون ها قادر اند اثری را به عظمت شاهنامه فردوسی خلق کنند ؟

این سوال اگرچه کمی احمقانه به نظر میرسد اما سوال  بسیار مهمی است که باید بالای آن مکث شود.

یکی از پرسش های مهم و بسیارهم منطقی و به جا که همیشه از طرف مخالفین تیوری تکامل داروین مطرح میشود این است که چگونه امکان دارد که طبعیت نا بینا و بی شعور بتواند موجود بینا و با شعوری مانند انسان  یا اشرف مخلوقات را بوجود بیارد.
این ادعا که طبعیت بی شعور در طی  ملیون ها سال  و در طی یک روند تکاملی و گام به گام از یک ارگانیزم ساده و یک سلولی  یک موجود با شعوری را بوجود آورده است  به این مانند که کسی ادعا کند که اگر یک میمون بی شعور را عقب یک کمپیوتر بشنانیم باید بتواند کتابی بنویسد به بزرگی و عظمت  شاهنامه فردوسی. چون میمون هم مانند طبعیت نه خود را می شناسد و نه جهان را و اگر طبعیت بی شعور ایک کار را توانسته است چرا میمون ها قادر این این کار نیستند. یعنی اینکه اگر ما یک میمون را پشت میز کمپیوتر قرار بدهیم و برایش یاد بدهیم که دکمه های کیبورد  کمپیوتر را پی هم فشار بدهد، و این کار را هر روزه برای یک مدت طولانی چند هزار و یا چند صد هزار سال ادامه بدهد بالاخره کتابی باید بنویسد که از آغاز تا پایان مانند شاهنامه باشد.
واضیح است که اگر یک میلیارد سال هم این میمون  به این کار ادامه بدهد موفق به نوشتن شاهنامه نخواهد شد،  و حتی ادعای  چنین چیزی احمقانه مینماید.  چرا که میمون ها نه خود را میشناسند، نه حروف را می شناسد و نه هم میداند که مصروف چی کاری است. چی رسد به اینکه چیزی از شاهنامه ی فرودسی بداند.
پس آیا ادعای داروین و یا باورمندان به تیوری تکامل کاملا  بی اساس نیست؟ و آیا این ادعا که طبیعت بی شعور انسان با شعور را در طی یک روند  طولانی بوجود آورده است همانقدر غیر ممکن و دور از منطق نم نماید که ادعای نوشتن شاهنامه توسط  میمون احمقانه به نظر میرسد؟ 
جواب اما منفی است. به هیچ صورت این ادعای داروین بی اساس و دور از منطق نیست. 
نکته اصلی و اساسی اما این در است که اگر همان کنترول های را که طبیعت در روند طولانی تکامل  پیش پای موجودات زنده گذاشته است، بالای این میمون هم که فقط  فشار دادن بالای دکمه ها را بلد است و فهمیده است که اگر این کار را نکند چیزی برای خوردن و نوشیدن نخواهد داشت اعمال کنیم  مسلماً  روزی قادر خواهد شد که تمام شاهنامه را کلمه به کلمه برای ما بنویسد. چگونه؟
به این صورت که اگر کسی در کنار این میمون بیاستد و هر حرفی را که میمون تایپ میکند کنترول کند. حروفی را که اضافی  یا بی جا است  و به درد شاهنامه نمیخورد از بین ببرد و فقط همان حروفی را که از ترکیب شان اشعار شاهنامه ساخته میشود اجازه بدهد در صفحه کمپیوتر باقی بماند، مطئنن بعد از چند هزار و یا چند صد هزار سال میمون مذکور شاهنامه را خواهد نوشت،  بدون آنکه خودش بداند چی کاری را انجام داده است  و یا کتابی که نوشته  برایش کدام ارزشی داشته باشد، همان گونه که طبیعت بی شعور نمیداند که موجود با شعوری را بوجود آورده است و نه هم بودن و یا نبودن این موجود برایش کدام معنی و یا ارزشی دارد. 
این نوع کنترول و دور انداختن حروف اضافی  و بدرد نخور عین همان میکانیزمی  است که طبیعت در طی  تکامل انسان از یک ارگانسیم یک سلولی تا یک انسان تکامل یافته انجام داده است.  طبیعت هم یک سلسله امکانات و محدودیت ها را در برابر زنده جان ها قرار داده است، هر فرد و یا نوعی که از این امکانات استفاده نکند و یا انحراف کند و محدودیت هایی را که برایش گذاشته است بشکند، طبیعت او  را از دور خارج خواهد ساخت و فقط آنهایی را مجال پیشرفت و تکامل میدهد که خود را با این امکانات ومحدودیت ها وفق میدهد.
ممکن است  باورمندان  به تیوری یا نظریه خلقت و یا طرفداران  تیوری طرح هوشمند (انتلجنت دیزاین) خوشحال شوند و خود را بالا بیاندازند و بگویند اگر چنین کنترولی وجود دارد، پس تکامل موجودات زنده، آنگونه که ادعا میشود،  یک رونده خود بخودی نی، بلکه یک روندی است از پیش طرح ریزی شده و هدفمند که در عقب این طرح موجود با شعوری قرار دارد وانسان و جهان را برای هدف خاصی طرح ریزی کرده است. 
اما متاسفانه یا خوشبتخانه چنین نیست، هیچ هدف و یا طرح از پیش تعین شده در این روند دیده نمیشود. برای طبیعت همانقدر که یک مورچه ارزش دارد و یا بی ارزش است به همان  پیمانه هم انسان برایش ارزش دارد یا بی ارزش است. کار یا کنترولی را که طبیعت در روند تکامل انجام میدهد شاید شبیه کاری باشد که نشانه ها و خطوط  روی جاده ها برای راننده ها انجام میدهد. یعنی اینکه برایشان هشدار میدهد که اگر سرعت شان زیاد باشد و یا از چراغ  سرخ عبور کنند  نه تنها جریمه نقدی میشوند بلکه امکان این هم وجود دارد که با عث نابودی شان شود بدون آنکه برای این راننده ها هدف و یا مقصدی را تعین کنند و بگویند که بکدام شهر باید بروند و چی کاری را باید انجام بدهند. آنهایی که از این قوانین سرپیچی نمیکنند حتما به صورت امن به مقصد خود خواهند رسید اما کسانی ک این محدودیت ها را نادیده مییگرند بالاخر به گونه ای از جاده خارج ساخته میشوند. 
کار طیعت هم دقیقاً همین گونه است، برایش مهم نیست که کدام نوع به چی صورتی خود را تغییر یا تکامل میدهد، فقط هر زمانی که از جاده خارج شود و یا تیز رانی کند او را از جاده  تکامل خارج خواهد ساخت. 
   
 
 
 
  
 
 
ا