آیا غرب میخواهد تروریسم وطالبان وهابی را سرکوب نماید؟
علی رغم همۀ این اقدامات وتلاشهای تروریستی که تنها گوشه های کوچکی ازآن درجِ این اثرگردید، بخصوص ظرفِ ده سال (از2001 تا2011میلادی) که بوسیلۀ گروه مسلح طالبان (افغانی و پاکستانی) و
شاخه های مختلفِ احزاب و گروپ های مسلح و متحدِ خارجی آنها (چچنی، ازبکی، چینایی، روسی، بنگله دیشی، یمنی، سعودی، الجزایری، قرغزی و ....) درخاکِ افغانستان انجام داده شد و با وجودِ مجموع اقداماتِ تبلیغاتی، دپلوماتیک، نظامی، اطلاعاتی و " ستیزه جویی " های کشورهای غربی علیه آنان، بازهم چنانکه تحلیل ها و پیشبینی های سیاسی خبره گان درگذشته ارائه گردیده بود، بالاخره روشن شد که ایالات متحده، انگلستان و مجموع اعضای پیمان (ناتو)، آرزو نداشتند واقعاً این گروه تروریستی را در منطقه سرکوب نموده و کارِ شان را یکسره کنند. گزارشِ رسمی که درهفتۀ دوم ِماه دسامبر سال 2011 میلادی، یعنی متعاقبِ برگزاری کنفرانسِ دومِ بُن، به نشررسید، بیانگرِ آن بود که امریکا موافقت کرد تا برای گروه طالبان، دفتررسمی و دپلوماتیک در" دوهه" مرکزِشیخ نشینِ " قطر" بگشاید و حتا گفته شد که تنی چند ازکادر های این گروه مانند (طیب آغا جان – شهاب الدین دلاور و سهیل شاهین) درهمان شب و روز به شیخ نشینِ قطر سفر نمودند تا با هیأتِ امریکایی دراین مورد گفت و گو نمایند. گرچه این اقدامِ جانبِ امریکا، دنبالۀ همان برنامه های قبلی به شمولِ ایجاد و فعالیت " شورای عالی صلح"، تقاضاها و تضرعاتِ حامد کرزی و تماسگیری های خصوصی دراز مدت میان امریکا و گروه طالبان، آلمان و گروه طالبان و انگلستان و طالبان و . . . بود که تعجب کسی را بر نیانگیخت واما، دولت افغانستان، بخاطرِآنکه گویا امریکا، بدونِ آنکه رییس جمهورافغانستان را درجریان قرارداده باشد، " خود سرانه" دست به این اقدام ( پذیرش و گشایشِ دفتربرای طالبان) یازیده است و خود را درقبالِ این قضیه، بی مقدار و منفعل یافت وازسوی دیگر، حامد کرزی میخواست محلِ این دفترِ رسمی، درخاکِ ترکیه یا عربستان سعودی قرار داشته باشد. بنابرآن، نخست، " خالد احمد ذکریا " سفیر افغانستان درقطر را بعنوانِ اعتراض بکابل خواست و باز، به روزِ شانزدهمِ ماه دسامبر، یکتعداد از " کلان شونده ها " را درارگِ جمهوری احضار نموده پس ازآن چنین اعلام گردید: " ... حاضران در این نشست، با بررسی مکانیسم ِعملی شرایط ِمذاکره با مخالفانِ مسلح ِدولت، بر ادامه ی روندِ گفت و گو های صلح به رهبری حکومت افغانستان تأکید کردند و توافق نمودند تا برای طالبان یک " مرکزِ تماس" یا دفترِ سیاسی با هدفِ پیشبرُدِ مذاکراتِ صلح ایجاد شود... سرانِ سیاسی منتخبِ رییس جمهوردر این جلسه تأ کید کردند که دفترِ تماس با طالبان باید در داخلِ افغانستان ایجاد شود، اما در صورتیکه شرایط مساعد نباشد، این دفتر در یکی از کشورهای اسلامی مانند عربستان سعودی و یا ترکیه فعال شود..."
در بحبوحۀ چنین حرفها و ژست ها، واشنگتن پُست درشمارۀ بیست و سومِ ماه دسامبرِخویش نوشت که " مقام های امریکایی، به تعداد پنج تن ازاعضای برجستۀ گروه طالبان را از زندانِ " گوانتانامو" به " دوحه " مرکزِ شیخ نشینِ قطر انتقال داده تا درجریان ِمذاکره و مصالحه میان (امریکا – آلمان – طالبان) نقش بازی کنند. " در این گزارش، ازشخصی بنام " سید طیب آغا " نام برُده شد که در دورانِ حاکمیتِ امارتِ گروه طالبان، بحیثِ رییسِ دفترِ ملا عمرانجام وظیفه میکرده و حال بعنوانِ نمایندۀ ملاعمردرمذاکرات با امریکایی ها نقش دارد. اما، متعاقباً گفته شد که حامدکرزی با این عمل مخالفت نموده است. چنانکه سخنگوی رییس جمهورافغانستان دریک نشستِ خبری اظهار داشت که : رییس جمهوری به این دلیل با این موضوع مخالفت کرد که در جریانِ جزئیاتِ آن نبود... امریکایی ها در موردِ مذاکره با طالبان، چیز های زیادی را از دولت افغانستان پنهان کرده اند و این، خلافِ اصولِ برنامه ی مصالحه با طالبان است ..."
ولی، این ژست ها و حرفها و این نشست ها و اعلامیه ها هرچه بود، فقط یک واقعیت را برملا ساخت و آن این که " ادغامِ مجدد"ِ گروه طالبان به حاکمیتِ سیاسی افغانستان و به رسمیت شناختنِ آنها، برنامۀ ازقبل تعیین شدۀ قدرت های ذیدخل درامورِافغانستان بود، منتها " باید " این پروژه از راه ها ی خاص و با شیوه های حساب شده قدم به قدم عبور میکرد و درپناهِ تداوم ِجنگ و گریز وصحنه سازیهای (انفجاری وانتحاری) عملی میشد. چنانکه درصفحاتِ قبلی تذکردادیم، طرح اصلی "مذاکره " و "ادغامِ مجدد" و به "رسمیت " شناختنِ گروه طالبان، سالها قبل ازسوی مقام های اطلاعاتی انگلستان شکل گرفته و بخشِ عمدۀ سیاستِ حکومتِ پاکستان در قبالِ افغانستان را تشکیل میداده است. به این معنا که آنچه پس از دوازده سال به اینسو به وقوع پیوست، مدتها پیش ازطرف جنرالانِ نظامی و حکومت مدارانِ پاکستانی به کرات ابراز شده بود. مثلاً، جنرال حمید گلُ سابق رییس شبکۀ جاسوسی ارتشِ پاکستان طی مصاحبه هایی که با منابع خبرگزاری کشورهای غربی انجام داد، با صراحت اظهار نمود که " امریکا باید با شخص ملا محمد عمر رهبر طالبان گفت و گو کند . . . طالبان حتماً پیروز میشوند و حامد کرزی با پنجصد نفر نزدیکانش بخارج فرار خواهد نمود. . . شریعت در برابرِ دموکراسی افغانستان برنده است ... و . . . " و جنرال پرویز مشرف سابق رییسِ جمهورِ آن کشور بارها و بدون ِرعایتِ اندکترین نزاکتِ دپلوماتیک و احترام به مردم ِافغانستان اظهارنمود که " پشتونها از قدرتِ سیاسی محروم ساخته شده اند... قدرت تنها بدست ِتاجکها قرار گرفته است که تنها هشت فیصد نفوس افغانستان را تشکیل میدهند... طالبان یگانه نیروی تأمین کننده ی امنیت در افغانستان هستند و . . . "
یعنی مقام های پاکستانی میخواستند به دولت افغانستان و کشورهای غربی تفهیم نمایند که اول باید شرایطِ ازقبل تعیین شدۀ سیاسی حکومتِ پاکستان درقبالِ آیندۀ افغانستان برآورده گردد تا در ازأ آن ،جانبِ پاکستان ازادامۀ قتل و ترور و انفجار و انتحارِمستمر و شبا روزی توسط گماشته هایش علیه هستی و منافع ملی مردم افغانستان قسماً دست بردارد. معنی بجا شدنِ این شرط از شروطِ پاکستان این خواهد بود که پاکستان با ادغامِ گروه طالبان و به دنبالِ آن مسلماً حزبِ اسلامی گلبدین دردولت افغانستان، (کادرهای حزب اسلامی به رهبری گلبدین نه تنها ظرف سالهای پسین، قسمتی ازارکان دولت کابل رامیسازند، بلکه شخص گلبدین نیزپس ازسالها اعتراض و مخاصمت باجانب دولت افغانستان وامریکایی ها و نیزپس ازسالها پناهجویی درآغوش دولت پاکستان، به کابل برگشت)، میتواند با سهولت و بدونِ دردِ سر، منافع استعماری و طمع کارانه اش را توسط همین گروه های دست پروردۀ خویش درافغانستان بدست آورد و دنبال کند. حکومت مدارانِ پاکستانی، بخصوص از سال 1979 میلادی که سیلِ مهاجرینِ افغانی به خاکش سرازیر شد، تنظیم های جهادی – اسلامی تحتِ امر و نظارتِ خویش را ایجاد نمودند، ایالات متحدۀ امریکا و متحدانِ بین المللی آن با ملیاردها دالرو دینار و هزاران ُتن سلاح و امکاناتِ دیگر به حمایتِ آنها برخاستند تا سربازانِ حریفِ جهانی اش (شوروی) درکوهپایه های افغانستان به زانو درآیند، استراتژی حکومتِ پاکستان در قبالِ کشورِ ما را طوری بنیاد نهادند که به هیچ صورت نباید درخاکِ ما یک دولت ِمقتدر، مستقل و ملی رویکار آید، بلکه "باید" درکابل یک دولت ضعیف، دستنگر، وابسته و مجری سیاست های پاکستان واربابانِ غربی آن برسرکارباشد. حال، بابرگشت گلبدین به کابل و همسویی وی با محمد اشرف غنی رییس جمهور و سپس، با ادغام ِگروه طالبان و برگردانیدنِ آنان به حاکمیتِ سیاسی، ملاحظه میشود که کلیه خواستها و برنامه های حکومت مدارانِ پاکستانی آهسته آهسته و اما درمیانِ خون و آتش و کشتارِ بلا انقطاع، به پیروزی نزدیک و نزدیکتر میشود. ورنه، آیا جورج دبلیوبوش، بتاریخ بیستم ِماه سپتمبر سال 2001 میلادی، طی سخنرانی درکنگرۀ امریکا با صراحت نگفته بود که " ما تروریستها را از داشته های مالی شان محروم خواهیم ساخت، آنها را علیه یکدیگرخواهیم شورانید و ازیک مکان به مکانِ دیگرخواهیم راند تا آنجا که دیگر نه آرامش داشته باشند و نه پناهگاه. . . ما همچنان ملتها {رژیم ها} یی را که برای تروریستها پناه میدهند، تعقیب خواهیم نمود. هررژیم در هر منطقه را. پس به آنها { به دولتها} است که تصمیم بگیرند با ما هستند یا با تروریستها. سراز همین امروز، هرملت {دولت} ی که به حمایت از تروریسم ادامه دهد، از سوی ایالات متحدۀ امریکا بعنوان دشمن تلقی میشود..."
پس با نگرشِ سیرِاوضاع و سیاست های کاخ سفید و متحدانِ آن، به وضاحت درمی یابیم که آن سخنان و آن شعارهای تند و اخطارآمیزِامپراتورامریکایی، واقعاً بهانه وابزاری غرض اشغال عراق و افغانستان بیش نبودند، والا، ابرقدرتِ امریکا بایستی درقدم ِاول، بجای مدارا و تحویلدهی ملیارد ها دالر و تأییدِ سیاست های ضد افغانی حکومتِ تروریست پرورِ پاکستان، آنرا بعنوانِ دشمنِ درجه یک صلحِ امریکا و جهان میشناخت، آنرا با تعزیراتِ اقتصادی مواجه مینمود و در لیستِ سیاهِ سازمان ملل می گنجانید. (همان چیزی که رییس جمهورجدید امریکا( ترمپ) در روزهای پسین، تا حدی ابرازنمود)
(ادامه دارد )