چند روز پیش کنفرانسی زیر نام "سام" (نشست مقام های ارشد) در کابل برگزار شد. رسانه های گوناگون کشور قبلا برگزاری این کنفرانس را گزارش داده بودند. چون در کابل همه روزه دست کم چهارده بار به درجه های گوناگون راه ها بسته می شوند تا کوتوله های ماوا گرفته در راس دولت به سوی کار و یا منزل شان بروند،
برای شهروندان عادی اگر یک بار دیگر هم راه ها بسته شوند زیاد مسأله بر انگیز نیست. اصولا هیچ پرسشی را بر نمی انگیزد. توده ای که چهل سال پی هم به خاک و خون کشیده شده باشد، توانی برای سرکشی و عصیان و اعتراض ندارد. در کشور ما صرفا دو موضوع موجب اعتراض خلق الله می شوند. نخست، اگر کسی حتا به شوخی در مورد برون شدن یک تار موی از زیر روسری زنی،خبری را پخش کند، علمای ما اعتراض می کنند و سخت بر آشفته می شوند. دوم هنوز هم جمع دیگری به خیابان ها می ریزند و در هوای آزادی بیت المقدس بر سرو و صورت شان می کوبند چرا که رهبر یکی از کشور های همسایه سال ها پیش روزی را به نام «آزادی قدس» مسما کرده است. ورای این روز ها اگر خانه ی خود شان را آب و باد ببرد و انتحاری کودکان شان را هزار پاره کند و زورمندان ته مانده های جان و تن شان را بگیرند، شکرگزار می مانند که مبادا از بد بدتر نشود. بنا بر این بند شدن راه ها و جان کندن بیماران در سرما و گرما و نرسیدن کودکان و دانشجویان به مکتب و دانشگاه با این که ناراحتی و نارضایتی را فراهم می آورند، اما موجب اعتراض معطوف به پایان حاکمیت قانون گریز و عدالت ستیز نمی شوند.
خبر برگزاری کنفرانس «سام» و راه بندان احتمالی ناشی از آن زمانی توجه مرا بر انگیخت که اعلامیه وزارت کار و امور اجتماعی در رابطه با اعلام تعطیلی روز چهار شنبه به گونه ی عاجل پخش شد و در پی آن رسانه های اجتماعی ناسزا پراکن و غیره این خبر را در اختیار ما افغان ها که از اعضای برگزیده ی خیر الامم هستیم قرار دادند. بسیار امیدوار شدم که با آمدن رهبران جهان و اعلام مجدد همبستگی جامعه جهانی با افغانستان مرحله ی جدیدی از همبستگی با استراتژی جدید ایالات متحده در جنوب آسیا و افغانستان، گشوده می شود و ما یک قدم دیگر به پیروزی بر تروریسم نزدیک تر می شویم. نمی دانم که چرا حس شناخته شده ای به من می گفت که این کوتوله های سیاسی باز به ما امت شهید پرور دروغ می گویند و از کاه کوهی می سازند. این حس زمانی به یقین مبدل شد، که در جریان تماشای مراسم گشایش کنفرانس چشمم به عنوان آن افتاد. "گرد هم آیی کارمندان عالی رتبه". در حیرت فرو رفتم. در دوران حکومت قبلی گردهمایی شبیه این برنامه،( JCMB Joint Coordination and Monitoring Board) «بورد مشترک همآهنگی و دیده بانی» نامیده می شد. کارمندان کشور های کمک کننده به افغانستان در سطح مدیران عمومی و گاهی هم در سطح سفرای کشور های خارجی مقیم کابل دور هم جمع می شدند و در رابطه به پیشرفت های افغانستان و تحقق وعده های کشور های کمک کننده در ظرف یک سال با مقامات مربوطه افغانستان بحث می کردند. از جانب افغانستان گاه گاهی وزیر خارجه کشور می رفت، کنفرانس را افتتاح می کرد و بقیه کار زیر ریاست وزیر مالیه و گاهی هم روسای بخش های مربوطه آن وزارت ادامه می یافت. کنفرانس بیشتر در سالون محمد ولی خان دروازی در وزارت خارجه و پسان ها در منزل زیرین وزارت مالیه برگزار می شد. شامگاه روز برگزاری یک اعلامیه مشترک صادر می شد و کار به پایان می رسید.
آنچه که موجب شگفتی بیشتر من در جریان برگزاری کنفرانس «سام» شد ، حضور رییس حکومت وحدت ملی، همسر ایشان خانم رولا غنی، که نمی دانم بر اساس کدام مسؤولیت دولتی در آنجا حضور داشتند، و رییس اجرایی جمهوری اسلامی و سایر مقام های والا رتبه دولتی در این کنفرانس بود. سر و کله وزیر خارجه جمهوری اسلامی افغانستان هم گاه گاهی از قطار دوم مانند شبحی نمودار می شد. بدون شک حضور همسر آقای غنی در نشست های عمومی و در عرصه های اجتماعی و فرهنگی ، کار شایسته ای است. حضور همسران مقام های دولتی در فعالیت های سیاسی و اجتماعی می تواند به حضور زنان افغانستان در صحنه سیاسی و اجتماعی کمک کند. از این لحاظ باید از خانم غنی و حضور شجاعانه وی سپاسگزاری کرد. خانواده آقای غنی در این سرزمین پر از تعصب به دلیل حضور در سیاست و جامعه بهای بزرگی می پردازد و در موارد زیادی نه تنها خانم وی بلکه حتا فرزندانش نیز به گونه بسیار ناپسند و نازیبا در معرض اتهام قرار می گیرند. اما به دلیل این که خانم غنی کدام مقام رسمی دولتی ندارد، بهتر همان است تا فعالیت هایش را در عرصه های اجتماعی، فرهنگی و کمک های انسانی محدود بسازد. وی شریک زندگی همسرش است و نه شریک قدرت وی. در نیمه دوم قرن بیستم در فلیپین دیکتاتوری حکومت می راند بنام فردیناند مارکوس. خانم وی املدا مارکوس بدون داشتن مشروعیت دموکراتیک بیش از اندازه در امور سیاسی مداخله میکرد تا این که در فرجام در پی سال ها دیکتاتوری و غارت، مردم فلیپین بر دیکتاتور شوریدند و نظام دیکتاتوری از هم فرو پاشید و خانم مارکوس هم به ایالات متحده پناهنده شد. از جمله چیز هایی که از آن خانم به میراث ماند، هزار جوره کفش بود که حکایت آن هنوز هم شهره عام و خاص است. در رمانیای دوران نیکولای چایسسکو نیز تجارب ناپسندی در این رابطه وجود داشت. خانم رولا غنی خوشبختانه از چنین اعمال مبرا می باشد اما با این هم نیازی نیست تا در عرصه های که در حطیه ی کارش نیست، مداخله کند. در محافل رسمی دولتی باید جایگاه و صف وی از جایگاه و صف کارمندان دولت جدا باشد. همانگونه که خانم رییس جمهور ایالات متحده امریکا در مراسم گشایش کنگره این کشور در جایگاه مهمانان می نشیند و نه در جایگاه نمایندگان مردم و در گفتگو های حکومتی با مقام های بین المللی و حکومت های دیگر نیز حضور ندارد. بدون شک که نظر من در اینجا معطوف به حکومت جمهوری و مبتنی بر قانون است و نه دستگاه قبیله.
بر می گردم به کنفرانس «سام» که نه در سطح سران حکومت بود و نه هم نیازی به حضور ایشان در چنین جا هایی می رفت. در جریان این کنفرانس، کابل سه روز پیهم تعطیل شده بود و اگر آدم سری به خیابان ها می زد به جز سگ های ولگرد و موتر های امنیتی که آژیر کشان کاتبان خارجی را بدرقه می کردند، کمتر چیز دیگری دیده می شد. در کشور های پیشرفته جهان و حتا در جهان سوم که دارای حکومت های خودی می باشند، حکومت مداران کوشش می کنند، حکومت مداری بکنند و به مسایل کلان عامه بپردازند. سیاستمداران کلان، کار های کلان می کنند؛ جوجه های سیاسی به کار های سزاوار جوجه ها و یا به سخن کابلیان چوچه ها می پردازند. چرا که پرداختن به چنین کار هایی متناسب به قد اندام و دانش و درجه مشروعیت و درجه تکیه شان به مردم است. یک دولت هرقدر هم ناتوان باشد، باید رهبران آن برخی رفتار های نمادین را رعایت کنند. رفتار های که از مسؤولیت تمثیل و رهبری دولت ناشی می شود.
همین چند روز قبل عصر تعدادی را برای بحث و گفتگو دعوت کرده بودم. قرار ما ساعت پنج بود. مهمانان تلفون زدند که در راه بندان گیر مانده اند، دیرتر به جلسه می رسند. یکی پیام داده بود که "به دلیل بازگشت غنی بابا از قندهار راه ها را بسته اند" بعدا در روزنامه ها خواندم که ایشان در قندهار دو فروند چرخبال "بلک هاک" را تسلیم شده اند. با خودم فکر کردم که تسلیم گیری دو فروند هلیکوپتر برای نیروی هوایی افغانستان به کسی که خودش را رییس جمهور کشور سی میلیونی می پندارد، چه ربطی دارد. مگر نیرو های نظامی افغانستان در قندهار دارای قوماندان و رهبری نیستند؟ رییس جمهور کشوری که بخاطر گل رویش و برای اعطای مشروعیت دموکراتیک به او زنان افغانستان که بیشتر از 1400 سال میشد از خانه های شان برون نشده بودند، از خانه ها برون ریختند و «چند میلیون رای» در شهر های ده هزار نفری «به صندوق ها ریختند»، می رود تا هلیکوپتر های فرسوده را تسلیم بگیرد؟ آنهم چرخبال هایی که به اعتراف افسران و هوا بازان ایالات متحده توان پرواز از این سو به آن سوی هندوکش را ندارند.
چند روز قبل در مراسم تجلیل از سال روز اعلام جمهوری توده ای چین در سفارت آن کشور ضیافتی برپا شده بود. معاون دوم رییس جمهوری جناب استاد دانش، معاون اول رییس اجراییه آقای انجنیر خان محمد و معاون دوم رییس اجراییه جناب استاد محقق و تعداد زیادی از وزرای کابینه و وکلای پارلمان افغانستان حضور داشتند. بدون شک که جمهوری مردم چین کشور بزرگ و همسایه افغانستان است و باید در روز ملی این کشور نماینده ای از دولت افغانستان شرکت کند. عرف بین المللی چنین است که کشور ها در مراسم برگزاری از روز های ملی کشور های دوست رویه همانند را در نظر می گیرند. بدین معنا که نمایندگان رسمی دولتی در همان سطحی در مراسم تجلیل حضور می یابند که نمایندگان کشور تجلیل کننده در مراسم روز ملی کشور مورد نظر نیز شرکت کرده باشند. روش قبول شده همین است که یک تن در سطح رییس بخش سیاسی در وزارت خارجه و در حالت های استثنایی وزیری از دولت میزبان نمایندگی می کند و پیام تبریک حکومتش را در مراسم مورد نظر قرائت می کند و یا هم بدون سخنرانی صرفا حضور می یابد. این رسم ناپسند که سران و سرامدان یک کشور در مراسم تجلیل از روز های ملی کشور های دیگر دسته دسته حضور بیابند نه تنها در عرف دیپلوماتیک نمایشی از احترام و همبستگی تلقی نمی شود بلکه نشان آشکاری است از این که در کشور مورد نظر مفهوم دولت و باور مقام های دولتی به عرف دیپلوماتیک و جایگاه کشور شان، اهمیت و جدیتش را از دست داده اند. چنین حالت های را در مراسم تجلیل از روز های ملی تقریبا تمام کشور ها در افغانستان می توان دید.
در همین روز های قبل رییس اردوی پاکستان آقای باجوه برای دیدار و ملاقات با مقام های افغانستان به کابل آمد. نخست خلاف عرف های قبول شده و موازین دولتداری، ایشان یک ملاقات یک با یک و خصوصی طولانی با آقای غنی داشتند. بعدا در ملاقات هیت با هیت از جانب افغانستان تمام اراکین مهم حکومت، وزیر دفاع، وزیر داخله، مشاور امنیت ملی، رییس امنیت ملی، رییس دفتر رییس جمهوری، رییس ارگان های محلی و... در اخیر میز کنفرانس هم همتای جنرال پاکستانی، لوی درستیز افغانستان، حضور داشتند. در بدترین و بینواترین دولت ها هم چنین حالت های اتفاق نمی افتد که رییس جمهوری یک کشور با رییس اردوی یک کشور دیگر، آن هم متخاصم، به تنهایی دیدار و بعدا به جای این که با حضور رییس ارتش خودش او را به حضور بپذیرد، با تمام اراکین دولت یکجا با وی بنشیند و با او گفتگو کند. رییس حکومت وحدت ملی در سفر نخست خود در این مقام به پاکستان نیز به قرارگاه اردوی پاکستان رفت و خلاف اصول و ارزش های متداول دیپلماتیک با وی دیدار کرد. پیآمد آن دیدار را همه می دانیم.
همین روز ها در یکی از روزنامه ها عکس مراسم امضای قرار داد احداث یک سرک ۱۷۰ کیلومتره را میان سرپرست وزارت فواید عامه و رییس یک شرکت چینایی چاپ کرده بودند. در پشت سر جمع زیادی از اراکین دولتی و در میان آنها رییس حکومت وحدت ملی آقای غنی ایستاده بود. از خودم پرسیدم که مراسم امضای یک پروژه چه ربطی به رییس جمهور کشور مصیبت دیده وجنگ زده ی افغانستان دارد. حالا بپذیریم که جناب دکتور غنی شبانه روز ۱۶ ساعت کار می کند، روشن است که وقت وی در کجا ضایع می شود. وی به اموری می پردازد که هیچ ربطی به مقام ریاست جمهوری ندارند. ریزه کاری و مدیریت خرد پروژه ها از روی توانایی یک رییس دولت صورت نمی گیرد. بلکه نماد و نمود ناتوانی و بی اعتمادی مدیریتی است. اداره نیز کار رییس جمهور در نظام ریاستی نیست، کار رییس جمهوری سیاست کردن و رهبری سیاسی و هدایت کشور است از طریق پرداختن به امور کلان عامه. به سخن دیگر کار رییس جمهوری حکومتداری و دولتمداری است، نه پروژه سازی. آقای غنی در پاسخ به انتقادات معاون اول و یکی از والیان خود گفت که اینان توانایی این که طرح یک پروژه پنجصد میلیونی را بریزند، ندارند. ... واقعیت این است که رهبران سیاسی هیچ نیازی ندارند چنین توانایی را داشته باشند. طرح پروژه کار متخصصان پروژه ساز است و نه روسای دولت. اگر رییس دولت کارش را طرح پروژه و یا تقاضا نویسی برای مجاب کردن پول دهندگان برای تمویل پروژه ها تلقی کند، رییس دولت نیست، پروژه نویس است و در بهترین حالت می تواند یک پیشنهاد نویس باشد و نه بیشتر. حتا کار کردن در ساعات زیادی از روز هم به ذات خود و به تنهایی فضیلت تلقی نمی شود. دسپلین کاری و فعال بودن خوب اند اما این ویژه گی ها را فضیلت های درجه دوم میگویند. فضیلت های والا و بالای سیاستگران و شخصیت های عامه باور به عدالت و آزادی و برابری انسان ها است. باور و تعهد به حقوق انسانی و حقوق شهروندی و وفاداری به قانون مداری و قانون باوری است. کسانی که از دیدن یک کارمند عادی خارجی به تب لرزه گرفتار می شوند و اما به شهروندان افغانستان توهین و تبعیض روا می دارند دارای فضیلت نیستند. کسی که نظام مند به مردمش و افکار عامه دروغ بگوید، در انتخابات مرتکب جعل شود، بر بی دانشی اش با داعیه های بزرگ سرپوش بگذارد، انسان فاقد فضیلت است و لو این که هزار هزار از اهالی غوغا تلاش کنند، این حقیقت را بپوشانند.
سردمداران حکومت افغانستان که با اندک اعتراضی بر مردم و جوانان کشور ما گلوله باری می کنند و بر آنها به دلیل تعلق به تبار متفاوت و یا به دلیل تکلم به زبان متفاوت هزاران تبعیض نهادینه شده و نظام مند را روا می دارند، چرا در برابر نمایندگان خارجی چنین حقیر و زبون می شوند؟ دست کم برای حفظ ظاهر هم که شده است، نمی توانند برخی از قواعد و موازین رفتاری را رعایت کنند؟ از زمانی که فرزانگان انتقادی تیودور آدرنو، الزه فرنکل برونسویک و همکاران شان پژوهش های شان را در باره شخصیت قدرت گرا در میانه های قرن گذشته انتشار دادند، می دانیم که یکی از خصایل بارز شخصیت قدرت گرا و دارای تمایل و گرایش فاشیستی این است که در برابر فرودستان ستم، تبعیض و بیداد روا می دارد و در برابر فرادستان خصلت های اطاعت و مزدور منشی اش را به نمایش میگذارد.
در مراسم یاد بود از نخستین سالگرد استقلال کشور ما غازی شاه امان الله حین ایراد بیانیه به هیجان می آید و شمشیرش را از نیام در می آورد و با صدای بلند فریاد می زند: «کسی که به استقلال وطن من کج نگاه کند، با این شمشیر گردنش را می زنم.» شاه متوجه می شود که سفیر بریتانیا نیز در این محفل حضور دارد. رویش را به او میگرداند و می گوید: «شنیدی او سفیر؟». محمد ولی خان دروازی سفیر شاه امان الله به کشور های اروپایی، در جریان دیدارش از لندن وقتی که انگلیس ها به او میگویند با وزیر مستعمرات بریتانیا دیدار کند، در پاسخ می گوید که وی نماینده یک کشور مستقل است؛ با وزیر مستعمرات دیدار نمی کند و می خواهد با وزیر خارجه بریتانیا گفتگو کند و چنین می شود.
با تهمت ها و جعلیات فیسبوکی سازماندهی شده و بستن تهمت های نا روا به دیگران نمی شود از داوری تاریخ فرار کرد. به سخن سید موسی صمیمی «با شکستن پای دیگران نمی توانیم تندتر راه برویم.» و به سخن شاعر:
آیینه چون نقش تو بنمود راست _ خود شکن، آیینه شکستن خطاست.
بجای انداختن غوغاگران به جان انتقادگران بهتر این خواهد بود تا دولتمردان افغانستان با یک دید انتقادی به رفتار و کردار خود بنگرند و بهترین این خواهد بود تا بلاخره شهروندان صدای اعتراض شان را بلند کنند. چرا که این شهر به دره ای دور افتاده ی می ماند که در آن جوجه ها و روبه صفتان برجای دلیران و شیران جا خوش کرده اند و به سخن بیهقی مشتی «غوغا» نیز برای شان هورا می کشند، کف می زنند، جعل می کنند و دروغ می پراکنند. دروغ های بزرگ و بزرگ و هر روز بزرگتر. و مدیحه سرایان نیز هر روز سخنان سخیف تری برای بزرگ نمودن این چهره های هرزه بر زبان می آورند و پیمان شکنان و عهد شکنان میدان داری می کنند و چنین می نماید که روزگار عیاران و دلیران دیری است به سر آمده باشد.