یکی از بارزترین ویژهگیهای کمونیسم اتحاد شوری تبلیغات بود. اصولاً تبلیغ، تحریک و برانگیختن از ابزار اصلی حاکمیت حزبی بهمنظور جذب، بسیج و تحمیق تودهها در هر حاکمیت ایدیولوژیک وجود دارد. یکی از شگردهای اصلی حکومتهای پر از فساد و فاقد پایگاه مردمی در کشورهای عقبمانده
نیز دروغپراکنی بهمنظور فریب و اغوای مردم است.
در جهان سرمایهداری تبلیغات بیشتر بهمنظور تحریک و آفرینش نیازهای کاذب برای مصرف بیهنجار و در نهایت تقلیل انسان به ماشین مصرفی صورت میگیرد. البته این بدین معنا نیست که دموکراسیهای غربی و سیاستمداران آن کشورها در سیاستهای خارجی و داخلی دست به دروغ جعل و فریب نمیزنند.کافی است تا به دروغها و جعلیات دوران جورج بوش درباره موجودیت زرادخانههای اتمی صدام حسین نظری انداخته شود تا دریابیم که در همه نظامها توسل به جعل و تحریف از ابزار نازیبای سیاست در دنیای معاصر است. اما تفاوت اصلی و گوهرین در این است که سیاستگران در نظامهای نامشروع دروغ را به اصل، به سیستم و به جفت جداناپذیر سیاست داخلی ارتقا میدهند.
احساسات دینی، تباری و یا محلی تودهها را برمیانگیزند و به این کار، تا جایی ادامه میدهند که تودهها و یا برخی از تودهها کاملاً دروغها و پندارهای واهی را به جای حقیقت بگذارند. مبلغین و سیاستگذاران چنین نظامهایی میدانند که به سخن بزرگترین دروغپرداز سیاسی تاریخ بشریت، آدولف هیتلر، دروغ هرچه بزرگتر باشد به همان اندازه مردم از آن پیروی میکنند (به آن باور میکنند). به همین منظور پیهم دروغ میگویند. روزی ادعا میکنند که برای آموزش فقه حنیفی چند سالی را در آستان علمای دیوبندی زانو زدهاند و روزی دیگر سخن از چندماهی میزنند که در پشاور «فقه جعفری» را فرا گرفتهاند و بر دانشهای معاصر به مقامات و به مرحله اجتهاد دست یافتهاند و قس علیهذا. تودههای افسونزده نیز به چنین خزعبلاتی باور میکنند و آسانباوری تودهها زمینهی سر برافراشتن دیکتاتوران و جباران خرد و بزرگ را مساعد میسازد.
در روزگار معاصر در پناه تکنالوژی معاصر که حتا در افغانستان نیز دسترسی تودهها به رسانهها آسان و سهل شده است، اگر با دروغ به حسرت لبهای تشنه و شکمهای گرسنه پاسخ گفته شود، آسانتر میتوان آنها را فریب داد. تحمیق تودهها به همین معنا است. با اندک نگاه ژرف میتوان به دروغهای سیاستگران پی برد، اما سیاستگران دروغپرداز تودهها را چنان با ارایه اطلاعات غلط و مسخشده مصروف میکنند که فرصتی برای بازنگری و حتا اندک نگاهی از روی شک بر درستی اطلاعات نمیماند. ارایه اطلاعات جعلی با چنان فضای برانگیختهشدهی عاطفی همراه میشود، که انسان ورای دنیای رویایی و پر از رنگ را نمیتواند ببیند.
هر قدر که انسانها در متن باورهای غریزی خون، خاک، تبار و تعصب بیشتر گیر مانده باشند به همان اندازه نیز امکان برانگیختن احساسات و فراهمآوری پذیرش جعلیات و دروغهای بزرگ آسانتر میشود. در نهایت چنین امری، این دیگر تکآدمها نیستند که بسان حشیشیان پشکل (پشقل) سوار به دنیای خلسه فرو میروند و کاهدان را سبزهزار و مرغزار میپندارند بلکه کتلههای وسیعی در پناه تبار و تعصب به چنین بیماری گرفتار میشوند و دستگاههای دروغپراکنی و ماشینری بیمار و بیرحم آنها همچنان دروغ تولید میکنند و هی تولید میکنند. و تودههای برهخوی و بیدانش و گیرکرده در چنبرهی جهل و خرافات نیز این دروغها را باور میکنند.
لطیفهای درباره تبلیغهای بیجا در دوران اتحاد شوروی وجود دارد که نقل آن در اینجا شاید به فهم مطلب ما کمک کند. میگویند روزی یک کشتی بزرگ طیارهبردار اتحاد شوروی از آبنای باسفورس عبور میکرد. هنوز نارسیده به مدخل آبراه از آن دورها چنان سر و صدای بوق (هارن) آن بلند بود که خواب را از چشمان ساکنان استانبول برای چند روز برده بود. پس از عبور این کشتی غولپیکر از تنگه آبی و در آستانهی ورود به دریای سیاه به یکبارهگی ماشینهای هیولامانند آن خاموش شدند و کشتی حامل دهها هواپیمای میگ و سوخوی در آبهای ترکیه متوقف شد. متخصصان سوسیالیسم و انجنیرهای «کشورهای برادر» و حتا یک انجنیر «خلقی» از افغانستان با سبیلهای کلفتش همه بر بنیاد انترناسیونالیسم پرولتری تلاش کردند تا ماشینهای این کشتی غولپیکر را که با توقفش مانع رفت و آمد دریایی در منطقه شده بود، مجدداً فعال سازند اما موفق نشدند. تصادفاً یک انجنیر آلمانی که در کمپنی زیمنس کار میکرد و بهمنظور گذشتاندن تعطیلاتش بر قایقی سوار و مشغول ماهیگیری بود از دور متوجه توقف کشتی و راهبندان دریایی میشود. وی قایقش را به سوی کشتی طیارهبردار میراند و به محافظان کشتی میگوید من انجنیر ماشین هستم، اجازه میدهید تا نظری به ماشینهای کشتی شما بیندازم؟ متخصصان «جهان سوسیالیسم» از این دیدهدرایی انجنیر امپریالیسم برآشفته میشوند و با خود میگویند بگذاریم تا بیدانشی این نماینده بورژوازی در عمل آشکار شود. به او اجازه میدهند تا به عرصه کشتی بیاید و از آنجا وارد ماشینخانه شود. انجنیر زیمنس پس از ارزیابی متوجه مشکل ماشینها میشود و از هممسلکان سوسیالیستش تقاضای ابزار کار میکند. بعد از ساعتی باز و بستهکردن چند پیچ و جابهجاکردن چند سیم برق میگوید: لطفاً ماشینها را روشن کنید. کاپیتان سویچ کشتی را میچرخاند و کشتی غول پیکر به غرش در میآید و آماده حرکت میشود. انجنیر کاپیتالیسم کشتی را ترک میگوید. حالا در ساحل دهها خبرنگار منتظر او هستند. وقتی او به ساحل میرسد، خبرنگاران از او میپرسند، شما چگونه توانستید مشکلی را که دهها انجنیر اردوگاه سوسیالیستی در چند روز انجام داده نتوانستند، ظرف یک ساعت برطرف کنید؟ انجنیر آلمانی میگوید: مشکل بسیار ساده بود. سیمهای اصلی انتقال انرژی را به بوقهای کشتی بسته بودند تا تبلیغات آنها به همهی جهان برسد و لینهای انتقال انرژی ناچیز را به ماشینهای که باید کشتی را به حرکت در میآوردند وصل کرده بودند. من فقط محل اتصال سیمهای انتقال انرژی را تغییر دادم.
فرجام اتحاد شوروی و «کشورهای برادر» و آن انجنیر «خلقی» وطنی را که سر از گریبان آقای حکمتیار برون کرد، همه میدانیم. و خاطرهی تلخ کشتارهای بیحساب گولاک تا پولیگون پلچرخی را همه به یاد داریم. شاید بتوان جمعی را برای مدتی با دروغ فریب داد و اغوا کرد اما همه را و تاریخ را نمیتوان برای همیشه فریب داد. در همین کابل، کاخ ویرانی وجود دارد به نام دارالامان.
روزگاری گروهی تلاش کردند نام این بنا و خیابان بزرگی که منتهی به آن میشود را تغییر دهند تا از بانی آن نام و نشانی نماند. در همین کابل لیسهای است به نام امانی، سالهای زیادی برای نابودکردن نام و نشان موسس آن به آن میگفتند لیسه نجات. در کتاب «قرائت فارسی» دورانی که ما به مکتب میرفتیم و همچنین در کتابهای تاریخ روزگار ما از شخصیت رهبریکننده استقلال افغانستان شاه امانالله هیچ سخنی در میان نبود. به جای یادآوری از او، یکی از افسران او، نادرشاه، را بانی استقلال افغانستان میدانستند.
اما امروز شاهدیم که برخی از این جعل کاریهای تاریخی اصلاح شدهاند و مردم میدانند که رهبری به دست آوردن استقلال افغانستان را شاه امانالله و دوستان اصلاحطلب و ترقیخواه او برعهده داشتند و مردم افغانستان برای حصول آن جانبازی کردند. و یقین دارم که جعلیات دیگر نیز اصلاح خواهند شد ولو اینکه تا آن زمان خونهای بسیار دیگری نیز ریخته شود.
سیاست حاکم در افغانستان امروز نیز به گونه بیمار گونهای از نظام جعلیات و دروغ متاثر است. ناتوانی و نابکاری این حکومت در عرصههای امنیت، توسعه، آبادانی و استقرار دولت قانون حواله داده میشود به ناتوانی و نابکاریهای حکومت گذشته. پس از سه سال هنوز هم رهبران این حکومت که خود از طویلهداران نژادی و شریکان نیرومند حکومت گذشته بودهاند، نتوانستهاند چرخ پیشرفت و امنیت را حتا اندکی به حرکت درآورند و برای پنهانکردن شکست و ناتوانی خود در گستره و پهنای جامعه دروغ میگویند. کوتولههای سیاسی و جعلکاران غریزی دستهدسته دروغگویان و بوقزنان را برای فریب مردم به میدان میفرستند بدین امید که بتوانند باز هم مردم بینوا را فریب دهند و جعل و دروغ را پایدار سازند.
چند بار در تلویزیون دیدم و در روزنامهها خواندم که به باور سرکردههای حکومت وحدت ملی آنها در آستانهی یک خیزش بزرگ برای گذار از بیامنیتی، ایستایی و ویرانی قرار دارند و افغانستان به زودی در تأمین انرژی و ارتباطات وارد یک عصر دیگری که در تاریخ این کشور بینظیر است، خواهد شد.
بر این مبنا و برای تحقق این آرمانها، افغانستان در سالی که گذشت قرار بود برابر «یک صد سال گذشته در تاریخ کشور به تولید برق» میپردازد و در یک جهش کیفی «مدیریت آبهای این سرزمین را به دست گرفته است» و «محاصره تجارتی و ترانزیتی کشور نیز به میمنت این حکومت شکسته است».
من با قاطعیت میدانستم که مبلغان و مسیونرهای تقلب و جعل، بار دیگر دروغ میگویند و خیلی آشکارا دروغ میگویند. از این رو دست به دامان متخصصان و اسناد و مدارک شدم تا ببینم حقیقت چگونه است.
با اینکه برای خوانندهگان روزنامه، ملالآور خواهد بود اما اشاره به چند واقعیت را اجتنابناپذیر میدانم و به برخی از پروژههای آبیاری و تولید برق و زمان آمادهگی آنها اشاره میکنم تا دروغهای بزرگ سیاستگران آشکار شود.
همانطور که میدانیم حکومت وحدت ملی پس از تنشهای برخاسته از جعلیات و تقلبهای نظاممند در انتخابات ۱۳۹۳ به قدرت رسید. زمان به قدرت رسیدن این حکومت و زمان شروع دیزاین، برنامهریزی و اجرای پروژههای زیر را در نظر بگیرید تا ببینید که این حکومت هم مانند اتحاد شوروی وقت تمام انرژیاش را برای تبلیغات مصرف میکند.
۱٫ نصب و بازسازی توربین دوم بند برق کجکی در سال ۱۳۹۲، یعنی یک سال پیش از شروع به کار این حکومت آغاز شد؛
۲٫ دیزاین و احداث بند برق سروبی دوم، در سال ۱۳۹۱ دو سال پیش از حکومت کنونی شروع شد؛
۳٫ بند آبیاری کامه ننگرهار در سال ۱۳۹۲ دیزاین شد؛
۴٫ دیزاین و ساختمان بند برق منوگی، کنر در سال ۱۳۹۰ شروع شد؛
۵٫ دیزاین و ساختمان بند آبیاری و تولید برق پاشدان هرات در زمان حکومت قبلی شروع شد و کار احداث آن تا حدود زیادی پیش رفت اما ادامه کار بر روی این بند در دوران حکومت وحدت ملی متوقف شد و دو سال میشود که متوقف است؛
۶٫ تمدید لین برق آسیای میانه از طریق افغانستان به آسیای جنوبی در سال ۱۳۸۷ آغاز شد؛
۷٫ پروگرام انکشاف سرمایهگذاری منابع آبی در سال ۱۳۸۸ تدوین شد؛
۸٫ مطالعه و دیزاین بند برق آبدره ولایت کاپیسا در سال ۱۳۸۸ آغاز شد؛
۹٫ دیزاین پروژه بند برق بخش آباد فراه در سال ۱۳۸۴ آغاز شد؛
۱۰٫ پروژه آبیاری کمالخان و کنترول سیلاب لشکری در سال ۱۳۸۲ مورد مطالعه قرار گرفت؛
۱۱٫ مطالعه مدیریت منابع آبی حوزه غرب در سال ۱۳۸۲ آغاز شد؛
۱۲٫ احیا، دیزاین و ساخت دستگاه برق آبی چرخ لوگر در سال ۱۳۸۲ آغاز شد؛
۱۳٫ دیزاین بند آب شاهتوت کابل در سال ۱۳۸۵ آغاز شد؛
۱۴٫ دیزاین و ساخت بند آب و برق مچلغوی پکتیا در سال ۱۳۸۶ آغاز شد؛
۱۵٫ دیزاین و ساخت بند آب و برق شاه عروس شکردره، کابل در سال ۱۳۸۶ آغاز شد و کار آن به خوبی به پیش رفت؛
۱۶٫ دیزاین و ساخت بند آبیاری المار فاریاب در سال ۱۳۸۹ مطرح شد؛
۱۷٫ دیزاین و ساخت دستگاه کوچک برق آبی ولایت غور در سال ۱۳۹۱ آغاز شد؛
۱۸٫ مطالعه تخنیکی و اقتصادی بند آغاجان و ملغار ارزگان در سال ۱۳۹۱ آغاز شد؛
۱۹٫ برنامه اعمار و ساخت حوزه دریایی غزنی در بودجه سال ۱۳۹۱ شامل شد؛
۲۰٫ مطالعه، دیزاین و ساخت بند برق و آبیاری ارغستان قندهار در سال ۱۳۹۲ شامل برنامه شد؛
۲۱٫ مطالعه، دیزاین و ساخت بند سوری خولی ولسوالی چمکنی پکتیا شامل برنامه سال ۱۳۹۳ شد؛
۲۲٫ بند برق و آبیاری دهله قندهار در سال ۱۳۹۱ شامل برنامه شد؛
۲۳٫ تمدید لین برق از کابل به لوگر، گردیز، پکتیکا و خوست در سال ۱۳۸۵شروع شد؛
۲۴٫ پروژه فابریکه برق آبی گرشک در سال ۱۳۹۲ مطرح شد.
طبیعی است که تا بهرهبرداری این بندها راه درازی در پیش است. نهاییسازی پروژههای تولید برق و آبیاری زمانگیر است، اما آغاز کارهای مقدماتی و اساسی بر میگردند به پیش از زمانی که تقلب جای قانون را بگیرد و بتواند سکاندار حاکمیت شود. تمام اطلاعاتی را که در اینجا آوردهام میشود از متن تصویبشده اسناد بودجهای سالهای مربوطه دریافت کرد.
نقل این واقعیتها به معنای تبرئه حکومت قبلی از فساد، سوءاستفاده، قومگرایی و ندانمکاری نیست. حکومت گذشته مانند حکومت کنونی مبتلا به همهی این بیماریها بوده است.
اما به باور من برخلاف ادعاهای رهبران حکومت کنونی و ادعاهای حواریون داخلی و خارجی، این حکومت ادامهی همان حکومت پیشین، به گونهی بسیار وحشتبار آن است؛ این حکومت ژرفای بداندیشی و بدکنشی است. نه تنها به این دلیل که سردمداران اصلی این حکومت از بازیگران کلیدی و موسسان دستگاه نژادپرستی و تبعیض بودهاند بلکه بیشتر به این دلیل که دستگاه قبلی همراه با سردمداران حکومت کنونی بانی و حامی جعل و تقلب بوده و زمینه قدرتیابی جناح مسلط و نژادگرای این حکومت را فراهم کرد.
در مورد برنامههایی که گویا توسط این حکومت به منظور پایاندادن محاصره ترانزیتی و تجارتی افغانستان از جانب پاکستان، از جمله راه دریایی چابهار، استفاده از راه آهن ترکمنستان- خزر تا بحیره سیاه (راه لاجورد) و همچنین وصل افغانستان به آسیای میانه و چین از طریق راه زمینی و راه آهن، میشود زمان دیگری سخن گفت. همچنین خوب خواهد بود تا با نشاندادن مفاهیم دولت قانون و واقعیت قانونستیزی این حکومت و الغای قانون اساسی و نقض نظاممند قوانین افغانستان در آینده نیز نوشت.
بدون شک که با در نظرداشت انتخابات و مفهوم انتخابات و نحوه اعلام انتخابات و مفهوم حکومتهای ایتلافی در حکومتهای پارلمانی و ریاستی و مانند اینها، به جا خواهد بود تا دستآوردها در عرصه مبارزه با فساد و دفاع از آزادی بیان و مانند آن را نیز با در نظرداشت دادههای اعلامشده و تجربهشده بیان داشت تا روشن شود که تقرر دو سه نفر خوشنام به مقامهای سارنوالی و اصلاحات اداری و یا ارگانهای محل نمیتواند نشان از باور به قانونمداری و گریز از نژادپرستی باشد.
چنین اقدامهایی بیشتر به برگهای زیتونی میمانند که نمیتوانند پرده ساتری بر دروغهای وقیح این گلهی نژادپرست شوند