یک زبان با سه نام

روز شنبه مورخ 2017/11/11م تنی چند از شخصیت ها و نمایندگان دو، سه، چند نهاد اجتماعی- فرهنگی و مذهبی، در شهر تورنتوی کانادا با هم نشستن، تا پیرامون انشقاق زبان فارسی به دو شعبه (فارسی و دری) تبادل نظر داشته باشند.

علاقه داشتم در نشست مذکور اشتراک ورزم، مگر چانس یاری نکرد. خواستم دیدگاه خویش را پیرامون موضوع یاد شده، خدمت علاقمندان این صفحه پیشکش نمایم. ممکن یک، دو و چندی را پسند آید.
 
برای نابودی کشوری نیاز به جنگ نیست!
کافیست که  جای  افراد سیاستمدار، آگاه  و
برجسته آن کشو را با شماری نادان واحمق
 عوض کنید. «چرچل»    
    
اشاره.
نگاهی کوتاه به گذشته:
می دانم، گام گذاری در جهت انشقاق زبان فارسی به سه زبان (فارسی، دری و تاجیکی) از امروز نه، بلکه تاریخ دراز و نزدیک به یک قرن دارد و بر میگردد، به نیمه اول دهه دوم 1300خ، زمانی، حکومت های تهران و قاجاریه به ایران تغیرنام کرد و حکومت ایران جمع آگاهان جامعه ایرانی تلاش ورزیدند تا زبان فارسی (پارسی) را از عربی جدا و آن را اگر ممکن باشد فلتر نمایند.
به تبعیت از عملکرد حکومت ایران و ایرانیان، ناسیونالیست های افغانستان، برای احیا هویت مردم و سرزمین افغانستان جدید (محدودۀی جغرافیایی بازمانده از میراث امیرعبدالرحمن) در تکاپو شدند. تصور ناسیونالیست ها بر این بود: در این اقدام ممکن بخشی از پشتیبانۀی فرهنگی و تاریخی «آریانای قدیم و خراسان دیروز» را افغانستان به آن جغرافیا تعلق دارد از دست دهیم، اما می توان در بدل آنچه از دست می رود، چیزهای را با استفاده از تاریخ گذشته و دستآوردهای جامعه بشری، در سطح کشور (حدود جغرافیایی میراث امیر عبدالرحمن) و همه شمول ایجاد و داشته های از دست رفته را نسبی جبران کنیم.
ناسیونالیست های کشور ما،غافل از این که تمامیت خواهان قبیله، این داعیۀی سطح کشور را، در سطح قبیله و تمامیت خواهی تقلیل می دهند و چنین اقدام خام و ناسنجیده، سبب شد، افغانستان و مردم آن از پشتیبانه و داده های فرهنگی- تاریخی (« آریانا» و «خراسان») محروم گردند، جز حفظ نظام و سیستم قبیله، افکار قبیله گرایی و رونق بازار قرون وسطی چیزی عاید میهن و مردم ما نگردد. 
سیاستمداران قبیله و حلقات قبیله گراهای کشور، در تبانی با قدرت های منطقه و جهان، حربۀی فکری و دیدگاه قبیله گرایی را درقرن 20 و 21 بکار بستند. در نتیجه، عقبماندگی سیستم اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی قبیلۀی و فیودالی در افغانستان و محصول همه این تلاش ها داشتن فرهنگ تحجر، بنیادگرای از نوع طالب، داعش و تروریزم بوده و بس واین یک حقیقت، آفتابی وغیر قابل کتمان است. با وجود چنین تجارب تلخ، حلقاتی چند بازهم در راستایی قبیله گرایی از نوع شوونیزم از یک سو و تعصبات قومی افراطی از سوی دیگر پا می فشارند. در حالی که از این سوراخ چند بار جامعه و مردم ما گزیده شده است.    
 
 چرا، دری و فارسی سازی:
فارسی و دری سازی، به درازایی پشتونیزه سازی افغانستان، شروع از حکومت امیرعبدالرحمن، به شکلی از اشکال و به شیوه های گوناگون تا اکنون ادامه دارد. از تصرف زمین غیر خودی شروع تا نسل کشی، از تحمیل تک فرهنگی تا اضمحلال فرهنگ ها، از شیوع ترس و سرکوب تا پشت سر گذاشتن زمین سوخته و خیلی های دیگر. این سیاست گاهی قوس سعودی را پیمود. در شرایطی دیگر با هدایت حکام تمامیت خواه، «سمسور» افغان (یون) و شرکا، مانیفست ای را به نام «دوهمه سقوی» تدوین و به نشر رساندند، یعنی اوج تمامیت خواهی...
برای تطبیق «مانیفست دوهم سقوی»، حلقاتی در درون و بیرون دولتهای بعدی، درمیان مخالفین مسلح وغیر مسلح، در داخل کشور و بیرون از آن و در تبانی با هم با شیوه ها و اشکال گوناگون و با استفاده از همه امکانات و ابزارها، دست بکار شدند و بدون وقفه در این راستا تلاش دارند.  
 
ایجاد شعبه دری، جدا از شعب فارسی چرا؟:
درمورد ایجاد شعبه دری جدا از «شعب واحد فارسی» در رادیوی بی بی سی، با وضاحت دیده می شود،همان تداوم سیاست تمامیت خواهی است و از دو منظر:
یک، تحقق سیاست تمامیت خواهی و انشقاق زبان فارسی (قبلاً فارسی و تاجیکی) اکنون فارسی و دری، یعنی تجزیه فرهنگ واحد به فرهنگ های ساخته شدۀی جداگانه و صدمه رساندن به جغرافیایی واحد زبان و فرهنگ فارسی و همزمان در تقابل قرار دادن آنها برای سود جستن در مسیر تمامیت خواهی و برتری خواهی عظمت طلبان حلقات شیونیست.
دو، از برای کسب و دریافت بازار کار در رسانه بی بی سی، چون ایرانیان در بی بی سی کادرهای کارکشته دارند و جای به کادرهای سطح پایین افغانستانی ها در آن محل - نیست. به همین منظور جای پای برای خود باز کردن را پیشه کردند. همچون تلاشها توسط برخی اشخاص، نهادها در سطح کشورها و نهادهای بین المللی سالهاست به چشم میخورد. 
 
نتیجه:
هردوگروه (تمامیت خواهان و ایجادگران زمینه برای بازار کار در نهادهای رسانۀی، اجتماعی و فرهنگی) از جمله مردم افغانستان بازندۀی اصلی این پروسه ها اند. اولی، صرف متوجه تمامیت خواهی فرهنگ تک قومی (منفعت کوچک در تناسب با افغانستان) اند، و به هیچ وجه به آن دست نخواهند یافت، تکرار تاریخ در این جهت گواه این ماجراست.
دومی، در پی کاریابی و یافتن لقمه نان (منفعت کوچک و پشت کردن به فرهنگ کلان و سرفراز) در نتیجه هر دو گروه اولی دانسته و دومی ممکن  ندانسته و از اینطریق در گذشته به فرهنگ کلان وعام مردم  جداً صدمه جبران ناپذیر رساندند و اکنون نیز می رسانند.
بدون چون و چرا، راه رفتن در این مسیر برای عام مردم و کشور ما، سخت زیانبار و استخوان سوز است. باید، در برابر تلاشهای تمامیت خواهی های قبیله گراها و آنان که از این طریق در پی پیدا کردن بازار کارند، جداً استاد و پایداری نمود در غیر آن، گریبان نسل ما چنانی که در پنجه قبیله گیر مانده، و نسلهای بعد از ما نیز در دست همان سیستم قبیله با افکار تحجر پسند گیر خواهد ماند و سرزمینی به نام افغانستان، خاستگاه انواع بنیادگرای و تروریسم خطرناکتر از امروز و تختۀی خیز بر منطقه و جهان خواهد شد. به یقین این کشتی نامیمون با ناخدا قبیله گرا، همه را به شمول خود تمامیت خواهان و یابندگان بازارکار فرهنگی بی گمان غرق خواهد ساخت. یگانه راه، تن دادن به زندگی باهمی، تساهل، تسامح، عدالت، تأمین برابری و هم کاریست، نه برتری جوی، تمامیت خواهی و نه تعصب و بدبینی...
شاعری گفت:
من نگویم از بدان بگریز وبا پاکان نشین 
دست نا پاکان بشوی و دامن پاکان  بگیر